English Version
This Site Is Available In English

انسان محکوم نیست که صفتی را تا ابد نگهدارد

انسان محکوم نیست که صفتی را تا ابد نگهدارد

هشتمین جلسه از دوره‌ پنجاه و دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، به نمایندگی پرستار؛ با استادی همسفر محمد ، نگهبانی مسافر رسام و دبیری مسافر مجتبی، با دستور جلسه " وادی دهم و تاثیر آن روی من " در روز شنبه مورخه 20 آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد جلسه:

سلام دوستان، محمد هستم یک همسفر؛ 

خیلی شاکر خداوند هستم بابت این جایگاه و از آقای مهندس و خوانواده محترم ایشان تشکر می‌کنم که اسن بستر را برای درمان و خدمت برای ما فراهم کرده‌اند و از نگهبان و دبیر ایشان هم بابت ارائه‌ی فرصت این خدمت تشکر میکنم؛

دستورجلسه وادی دهم و تأثیر آن روی من است و متن وادی مطرح می‌کند که انسان هر صفت خوب یا بدی که داشته باشد محکوم نیست که آن صفت را برای ابد با خود نگه دارد، یعنی اگر صفت زشتی داشته باشد می‌تواند آن را با سعی و تلاش و پالایش خودش تغییر بدهد و این همچنین هشدار است که اگر صفت نیکویی دارد باید مراقبش باشد چون این صفت هم همیشگی نیست و اگر حواسش نباشد یا پای او بلغزد ممکن است آن صفت نیکو به صفتی زشت تبدیل شود و او را به قعر ببرد؛

خب در ادامه وادی بیان می‌کند که باید چه کرد و چه تلاش‌هایی انجام داد که این موضوع از تفکر شروع می‌شود و روال تغیر یک صفت زشت را به خوبی توضیح می‌دهد و چرخه زیبایی را ترسیم می‌کند که از تفکر شروع می‌شود و به عشق سالم ختم می‌شود.

خب دستورجلسه وادی دهم و تاثیر ان روی من است و باید ببینم این وادی روی من چه تأثیری داشته است، وقتی خوب نگاه می‌کنم می‌بینم که همیشه من در زندگی وارد چرخه معیوب می‌شدم یعنی همان سیکل باطل که از روشنایی به تاریکی و از تاریکی به روشنایی ختم می‌شد و زمانی که یک باد موافق و یک انرژی می‌رسید از آن انرژی اگر حالا استفاده می‌کردم در جهت مثبت و در جهت ساختن بود و وقتی ادامه می‌دادم پس از مدتی گوئی یک میل و کششی به سوی راکد شدن و سکون و میل به اینکه از حرکت باز بایستم و به آن تاریکی خودم پناه ببرم به وجود می‌آمد؛ خب اوایل فکر می‌کردم انرژی ام تمام شده یا مشکلی به وجود آمده است اما وقتی دقیق تر نگاه کردم دیدم که موضوع این نیست و همانطوری که استاد در سی‌دی غیبت هم اشاره کرده‌اند تاریکی چیزی به من می‌داده که برای من جذاب و فریبنده بود پس باید از اینطرف هم چیزی دريافت کنم ، وقتی دقیق تر که نگاه کردم دیدم که من آن تاریکی را دوست دارم؛ آن تاریکی عزیز و جذابم را دوست داشتم، چرا؟

چون مقداری که در جهت مثبت حرکت می‌کردم و قدم مثبت برمی‌داشتم می‌دیدم که کار در جاهایی مشکل دارد و اشکالات و نقایصی هست و از این بوده ها دل آزرده می‌شدم و جا می‌زدم، دیدم انگار که این کار خیلی بیخ دارد و انگار که این حرکات مثبت هم ندیده و نشنیده انجام می‌شود و به نظر می‌رسید که کار سخت است و من آن توان را در خودم نمی‌دیدم که تغییر را ایجاد کنم، یعنی نمی‌توانستم بپذیرم که من چنین صفاتی دارم و چنین نقاط تاریکی هست، و اینکه از قبل از خودم تصاویر جذاب و زیبایی در ذهن داشتم و فکر می‌کردم مشکلی نیست و اوکی هستم یعنی دز حد بالایی از منیّت قرار داشتم ولی بعد از دیدن اینها فکر کردم که انگار کار سخت است و شدنی نیست و یک میل و کششی به سمت تاریکی و امنیت کاذب آن محیط تاریک و آن تصاویر جذاب و دروغین در خودم به وجود می‌آمد و من به سمت آن تاریکی می‌خزیدم و خیلی جالب بود که این در دنیای بیرون هم برای من نشانه داشت یعنی وقتی این حرکت در جهت تاریکی برای من اتفاق می‌افتاد تدریجا از بودن در محیط‌های روشن هم لذت نمی بردم یعنی بیشتر دوست داشتم در تاریکی و در محیط‌هایی باشم که کسی نباشد و با کسی ارتباط برقرار نکنم و ارتباط روشنی نباشد که دوباره من را به یاد خودم بیاورَد.

داشتم سوره واقعه را می‌خواندم و جالب است که قرآن اصلا با آدم تعارف ندارد و یکسره ما را سر اصل مطلب می‌بَرَد؛ راجع به سه دسته از انسان‌ها صحبت می‌کند و خب از اصحاب سابقین شروع می‌کند و بعد از سابقون(سبقت گیرندگان) به اصحاب یمین می‌رسد و سپس به اصحاب شمال که کسانی هستند که حالشان خوب نیست و خراب است، و در همان ابتدا می‌گوید که "اینان همان نازپروردگانند که بر گناه بزرگ اسرار و مداومت کردند"؛

این خیلی حرف جالبی بود و خیلی من را تکان داد که این همه به نکات منفی و خصلت‌ها و حرفهای منفی اشاره می‌شود و اینجا در همان ابتدا می‌گوید که: اینان همان نازپروردگانند که بر گناه بزرگ مداومت کردند برداشت خودم از این مطلب چنین بود که انسان با هر توانمندی که داشته باشد یک پاشنه آشیل هایی هم خواهد داشت که این پاشنه آشیل ها می‌توانند به انسان ضربه های فراوانی زده و او را به قهقرا ببرند، ممکن است کارهای مثبت بسیاری انجام بدهد اما همزمان آن پاشنه آشیل می‌تواند حفره بزرگی در وجود او محسوب شود؛

موضوعی بود که من خودم مدتها با آن درگیر بودم و در ابتدا هم هیچ توانی در خودم براس حل آن موضوع نمی‌دیدم وقتی که با استفاده از آموزش‌های کنگره به توان لازم در خودم پی بردم و توانستم آن موضوع را حل کنم یک جا مطلبی خواندم که خیلی برای من ارزشمند و دارای مفهوم بود که می‌گفت بزرگترین معجزه هر انسانی می‌تواند در بزرگترین ترس او باشد، در غلبه بر بزرگترین ترسش و در غلبه بر آنچه که فکر می‌کند نمی‌تواند حلّش کند و فکر می‌کند در حل آن ناتوان است، و واقعا هم برای من همین اتفاق افتاد؛

بعد از اینکه توانستم بر ترس خود غلبه کرده و از آن شرایط فاصله بگیرم و توانستم آن موضوع را با توانی که بدست آورده بودم حل کنم اصلا به طرز عجیبی خیلی از درها برای من باز شد و بسیاری اتفاقات مثبت افتاد و انگار خیلی از انرژی ها آمد و اتفاقات خیلی خوبی رخ داد.

در انتهای کلام از داستانی می‌گویم که خیلی جالب بود که در کتابی می‌خواندم و در مورد فردی که در یک زندانی اسیر بود در زمان آلمان نازی و در آن زندان یک شخصی هم بود که مامور اتاق های گاز بود که در این اتاقها که معروف بوده انسان‌ها را دسته‌جمعی می‌کشتند، می‌گفت که این شخصِ مامور در آنجا بسیار منفور بوده و پس از مدنی این زندانی که آزاد می‌شود به بيمارستاني می‌رود و می‌بیند که همان مامور مسئول آن بیمارستان است و بیماران آن بیمارستان او را در حد پرستش ستایش می‌کنند و این همان شخصی بوده که در زندان انسان‌ها را دسته دسته می کشت و فکر می‌کنم این نشانه خیلی خیلی بزرگی است و بیانگر این است که یک انسان می‌تواند در یک حلقه از حیات خود چنین چرخش ۳۶۰ درجه‌ای داشته باشد و از یک منفور مطلق به یک رهایی بخش انسان‌ها تبدیل شود؛

من در اینجا به صحبت‌های خودم خاتمه می‌دهم تا از مشارکت‌های سایرین بهره‌مند شویم؛ خیلی ممنون و متشکرم. 

 

ثبت تصاویر: مرزبان خبری مسافر امیرحسین 

نگارش متن: مسافر علی اکبر 

بارگزاری و ارسال: مسافر علی اکبر 

 

 تهیه و تنظیم وبسایت نمایندگی پرستار

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .