هفتمین جلسه از دوره پنجاه و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، به نمایندگی پرستار؛ با استادی راهنما مسافر کامران، نگهبانی مسافر رسام و دبیری مسافر مجتبی، با دستور جلسه " سیستم ایکس" و در ادامه " تولد اولین سال رهایی مسافرمهدی " شنبه۱۳ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد جلسه:
سلام دوستان کامران هستم مسافر...
خیلی خوشحالم که امروز در خدمت شما هستم و خیلی خوشحال هستم که دوستان قدیمیام را از نمایندگی پرستار میبینم و از این بابت خیلی خیلی خداوند را شاکر هستم و امیدوارم که امروز جلسه خوبی را داشته باشیم همانطوری که دبیر محترم در دستور جلسه امروز و خلاصه گزارش اعلام فرمودند ما در مورد مسئله سیستم ایکس با همدیگر صحبت میکنیم، اینکه دانش ما و اتفاقات پیرامون ما را و آن چیزهایی را که در این چند سال در کنگره ۶۰ متوجه شدیم پیرامون موضوع سیستم ایکس با هم به اشتراک بگذاریم تا ببینیم آنچه را که به عنوان یک تجربه از ما میخواهد و به عنوان مشارکت را میتوانیم حق مطلب آن را ادا کنیم یا نه؟
اگر صحبتهای آقای مهندس را هر روز چهارشنبه و بیشتر اوقات دستور جلسات هفتگی را که آقای خدامی در سایت کنگره میگذارند مطالعه بکنیم من فکر میکنم که اطلاعات کافی و جامعی در مورد دستور جلسه هفتگی پیدا میکنیم و خیلی راحت میتوانیم در آن هفته خودمان را با صحبتها و مشارکتها و جلسات وفق بدهیم، امروز که ما در مورد سیستم ایکس و درمان اعتیاد و اینکه کلی آدم در کنگره ۶۰ با این روش دیاستی به درمان رسیده صحبت میکنیم در همین کنار گوش ما در یکی از شهرهای شمالی ۳۴ الی ۳۵ نفر در کمپ آتش گرفتند و سوختند و ۳۵ نفر حتی استخوان های آنها هم نبود و اصلاً نمیتوانند این افراد را شناسایی بکنند که چه کسی هستند
و ما امروز در اینجا خیلی شیک و مرتب نشستهایم زیر این سقف و پیراهن سفید پوشیدهایم و آن جلو دو الی سه نفر مهماندار داریم و نگهبان نظم داریم و مسئول پذیرایی داریم مرزبان داریم و ایجنت داریم و کلی سیستم برای ما در حال انجام کار است که ما بتوانیم در این سیستم به درمان برسیم و قطعاً قطعاً نتیجه آن کسانی که قدر این سیستم را ندانند جایی به غیر از مواردی مشابه مانند کمپها و مراکز دیگر نیست و این را برای خودم گفتم که یک یادآوری بشود و همین الان که ما در اینجا میگوییم این مواد مصرفی ما بوده و به درمان رسیدهایم در همین کنار گوش ما ۳۵ نفر در آتشی سوختند که نمیتوانستند از آنجا خارج بشوند، در سال ۱۹۷۵ یک دانشمندی برای اولین بار می گوید که یک سری موادی در بدن انسان ترشح میشود و آن مواد در نهایت همان چیزی هست که ما درباره آن میخواهیم صحبت کنیم که همان مواد مخدر طبیعی بدن است، حالا چه اهمیتی دارد و چه کاری انجام میدهد و چه اتفاقی میافتد؟ شاید که نه ولی حتماً هنوز برای ما ناشناخته است که اسم آن را سیستم ایکس گذاشتیم که مجموعه همان نوروترانسمیتر هاو و ناقلهای عصبی و غیره، که می شود یک سیستمی که کار آنها در دو قسمت مختلف سیستم اعصاب مرکزی و سیستم اعصاب محیطی یک کارهایی را در جسم انجام بدهند که من و شما در آرامش نسبی از نظر فیزیولوژی قرار داشته باشیم،

در اکثر دنیا بر این باور هستند که این بیماری را که ما امروز میگوییم، ریشه و منشا آن جسم ما است و مشکل در جسم ما به وجود میآورد یک بیماری روحی و روانی است و میآیند و شروع میکنند با کلی جلسات خود درمانی و گروه درمانی و غیره اینها را در کنار هم قرار میدهند برای اینکه به قول معروف شخص بیاید و انرژیهای منفی خودش را خالی کند و از نظر روانی تخلیه بشود و دیگر مواد مصرف نکند، ولی کنگره گفت که اعتیاد یک بیماری جسمی است و دلیل آن هم عدم تعادل همین سیستم بیوشیمی است که دستور جلسه امروز است،
ما میگوییم که آن مواد مخدری که در داخل بدن هر شخصی مصرف کنندهای وجود دارد یا در بدن هر انسانی وجود دارد در اثر مصرف مواد مخدر بیرونی یک جایگزینی اتفاق میافتد که آن جایگزینی منجر به این می شود که اعتیاد به وجود بباید، سند آن هم آقای امین دژاکام بود که شروع کردند به مصرف مواد مخدر و در یک پروسهای مشخص شد که این طی ۱۰ ماه طول میکشد این سیستم تا از چرخه تعادل خارج بشود و ۱۰ ماه نیز طول میکشد تا حداقل این سیستم به تعادل برسد و چرا باید به تعادل برسد به خاطر اینکه این بیشتر در سیستم اعصاب محیطی برای اینکه این نورونها بتوانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند و یا اینکه بتوانند پیامهای خودشان را به همدیگر برسانند نیاز به این است که یک سری مواد مخدر طبیعی بین این فضای سیناپسی و دندریت و آکسونی که هر نورونی دارد ترشح بشود و این اتفاق در اثر مصرف مواد مخدر به هم میریزد و این اتفاق باعث میشود که آن موادی که بین آن فضای بین سیناپسی در حال تولید است کم و زیاد بشود مثلاً برای مصرف کننده شیشه جدای از اینکه مقدار بسیار زیادی از دوپامین در آن فضای بین سیناسی تولید میشود باعث میشود یک گیرندهای که داخل آن نورون وجود دارد به اسم گیرنده مو باعث میشود که بسوزد و مثل این است که آن کارش این است که بیاید و بین آن فضا یک مادهای را برمیدارد و به داخل نورون میرود و این میسوزد و گیر میکند و این شخص دائماً در یک سطح و جای دیگر زندگی میکند و یک در دیگری برای او باز شده است و در بیداری در حال دیدن تصاویر و کابوسهای خواب خودش است و بُعد دیگری را در این دنیا تجربه میکند، حالا ما میگوییم که این سیستم ۱۰ ماه طول میکشد تا درست بشود و داروی آن شربت اوتی است پس این را بگویم چون خیلی گسترده است و من هم زیاد وقت ندارم و اینکه اگر یک شخصی چه یک روز و چه هزار سال از قطع مصرف مواد او گذشته باشد و این سیستم بیوشیمی و سیستم ایکس او درست نشده باشد مطمئن باشید که او به اعتیاد برمیگردد، یعنی اصلاً هیچ ربطی به جهان بینی و روان ندارد و این سیستم، جسمِ او خراب است و وقتی که جسم خراب باشد من با خدمت کردن نمیتوانم سفر اولِ خرابم را درست کنم و این یک چیز خیلی ساده است.
پس مهمترین کار برای یک مسافر در کنگره ۶۰ انجام دادنِ درستِ سفر اول اوست و هیچ چیزی به اندازه این مهم نیست، سفر اول یعنی دارو سرِ وقت، خواب سرِ وقت و میزان سرِ وقت و در کنار آن سی دی نوشتن و مشارکت وغبره...
در قسمت دوم دستور جلسه تولد اولین سال رهایی مهدی عزیز هست و با اجازه آقای نگهبان از آقا مهدی تقاضا میکنم که لطفاً بایستند و لطفاً ایشان را تشویق کنید.
خوب من تبریک میگویم تولد آقا مهدی را و همسفر محترم ایشان را که مرزبان نمایندگی پرستار هم هستند را در ابتدا به جناب آقای مهندس و ایجنت و مرزبانان محترم و اعضای نمایندگی پرستار و خدمت خود آقا مهدی تبریک میگویم و خدا را شکر از این بابت که ما در یک سیستمی هستیم که به راحتی می آییم و این جشنها را در کنار یکدیگر برگزار می کنیم و یک سندهایی را به یکدیگر نشان میدهیم برای آن تازه واردهایی که شاید هنوز،منظورم از تازه واردین کسی نیست که جلسه اول و دوم و سوم آنها باشد بلکه کسانی که تازه اومدند و هنوز شک و ظن دارند نسبت به اینکه آیا میشود درمان شویم و کسانی که تولد آنها را میگیریم نشانههایی هستند وسند هایی هستند از دریای بیکران رهاییهای کنگره ۶۰ که میتوانند خودشان بیایند و از چند وچون ِ کارشان صحبت کنند.
خوب، آقا مهدی دستور جلسه امروز کاملا با سیستم او یکی است، شاید برای خودش سوال باشد که این دستور جلسه چه ربطی به او دارد، من وقتی که در من در نمایندگی استاد معین بودم حدود ۸ سال پیش آقا مهدی آنجا آمد و یک سفری انجام داد ولی مهدی متاسفانه در یک جاها و کلاسهایی شرکت کرده بود که به شدت روی سیستم او تاثیر گذاشته بود و سیستم این آدم به قدری تخریب شده بود که سفر درست و منظمی هم نداشت البته آخرهای سفر او خیلی خوب شد و بعداً آمد تا جبران کند ولی نتیجه آن این شد که در سفر دوم به غیر از تاثیرات مواد مخدر، ولی اثرات آن جاهایی که قبل از کنگره آمدن در آن شرکت میکرده تاثیر بدی که در زندگیش افتاده بود و در صور پنهان او اتفاقات عجیبی افتاده بود و نهایتا این باعث شد که دوباره یار قدیمیاش همان تریاک را دوباره ملاقات کند و دوباره به زمان مصرف برگردد.
درباره بحث خدمت کردن، خودِ خدمت کردن یک چهارچوبی دارد از نظر من و اینکه خدمت کردن یعنی یک کسی خدمت کردن دائم در کنگره داشته باشد مانند یک راهنما و از نظر من وقتی خدمت کردن میتواند به یک فردی کمک کند مانند یک مرزبان و یک خدمتی که دائم باشد وگرنه مهدی یک مدتی آمد و شروع کرد به خدمت کردن در قسمت اوتی خدمت میکرد، و من یک بار او را بردم به یک اردوی سراسری در کنگره و چادرهای کنگره زیپ هایش خراب بود و فکر میکنم حدود ۵۰ تا چادر بود و هر کدام از آنها حدود یک الی دو ساعت طول میکشید تا زیپ های آن را درست کند و من برای اینکه چادرها را زودتر نصب کنم آقا مهدی را هم با خودم برده بودم و در ابتدای اردو من به اون گفتم که چند تا از این چادرها خراب است و تا زمانی که اردو تمام شود و ما برگردیم این زیپها در داخل دهان مهدی بود و در حال فشار دادن این زیبپ ها بود و آنجا آخرین تصویری بود که من از مهدی دیدم بابت خدمت کردن او ونتیجه آن این شد که بعد از یک مدتی طولانی با روی دروایسی و درگیر بودن دوباره آمد و سفر کرد و این بار که سفر کرد خیلی متفاوت بود و درست و درمان آمد و رها شد و آمد در نمایندگی و اینجا شروع کرد به خدمت کردن و چند ماهی نگهبان نظم بود و بعد آمد و مسئول حضور و غیاب شد و الان در شعبه نارمک مسئول اوتی است نمایندگی نارمک است و الان اگر به او کاری را بدهی خیالت راحت است که آن کار را درست انجام میدهد و حتماً حتماً خیالت راحت هست که آن کار را درست انجام میدهد و حتماً حتماً قسمت او آن چیزی است که اینجا آموزش دیده است و حتماً حتماً این به خاطر حمایتهایی است که همسفر او برایش انجام میدهد و اینها کنار یکدیگر الان این شده که مهدی جشن اولین تولد رهایش را بگیرد و ما در حال صحبت کردن از یک مجموعهای هستیم که که نتیجه آن شده این رهایی و در آزمون کمک راهنمایی هم شرکت کرد و قبول شد و از وقتی که اعلام کرده که قرار است آقا مهدی قرارداد بگیرد و شالش رو را بگیرد کلاً شال دادن در کنگره تعطیل شد و الان دو سه ماهی هست که اصلاً شال نمیدهند و همین امروز آقا رضا اعلام کردند که فکر میکنم شال کمک راهنماها راه هفته دیگر بدهند و اگر تولدت را زودتر میگرفتی حتماً به تو شال را زودتر میدادند.
من خیلی خیلی به او تبریک میگویم و خیلی دوستش دارم هم خودش را و هم دوتا بچههای گلش را و امیدوارم که نتیجه خوبی بگیرد وانشالله از این فرصت استفاده کند و در کنگره ۶۰ ماندگار باشد.
ببخشید من یکی دو دقیقه هم از وقتم مانده است ولی جلسه را برلی مشارکت می گذارم.
خیلی متشکرم، به افتخار خودتان

سخنان مسافر مهدی:
سلام دوستان، مهدی هستم یک مسافر؛
من از همه عزیزان تشکر میکنم که در این جشن شرکت کردند از بچههایی که از شعبه ستارخان و سایر شعب آمدند تشکر میکنم
در ابتدا تشکرها را انجام میدهم که از قلم نیندازم
در این شعبه خیلی ها به من کمک کردند از جمله آقای حمله داری و آقای صبایی و اساتیدی که در مسیر آزمون کمک راهنمایی به مت کمک کردند از جمله آقای بیگی و تمام دوستانی که برای ما زحمت کشیدند به ويژه مرزبانان دوره گذشته و تمام افراد سفراولی و سفردومی که در طول سفرم در این شعبه حضور داشتند در طی طریق من و در رهایی من و در حال خوبی که به دست آوردم سهم دارند؛
از مهندس عزیز و خانواده محترم ایشان که واقعا نمیشود به بیان تشکر کرد و واقعا زبانم در اینباره قاصر است؛
از همسفرم همسر عزیزم و از همسفران کم سنّم تشکر میکنم و از همسفرم پرهام که همیشه همه جا همراهم بود که مرزبانان دوره قبل با او چالش داشتند و میگفتند با پرهام به شعبه نیایم اصلا، و بهرحال اگر باعث اذیت کسی شده عذرخواهی میکنم.
در این سفر همسفرم خیلی به من کمک کرد این جشن تولدها اوایل برای من حسی داشت که میگفتم حالا این که تولدش است حالش خوش است و آمده دست میزند و برای ما ابراز خوشحالی میکند و ممکن است هرکس چنین حسی را به فرد متولد شده پیدا کند ؛
ولی این جشن تولد ها یک یادآوری است برای من که تولدم هست که یادم بیاید و فراموش نکنم که چه شرایطی داشتم و از کجا آغاز کرده ام و از نگاهی دیگر این تولدها نوعی سند است برای کسانی که تازه به کنگره پیوسته اند و حتی ممکن است کسانی که ماهها از سفرشان گذشته است تازه در یک جشن تولد به باوری کاملتر از درمان برسند و سفرشان جانی تازه پیدا کند که این اتفاق برای خودم هم افتاد؛
من ترکهای سخت و از نظر خودم فجیعی داشتم و در کنار سقوط آزادهای یکی دو ساله ای که انجام میدادم یکبار به خوانواده ام گفتم که مصرف کننده هستم که این گفتن موجب پشیمانی ام شد چون من را برای سمزدایی به بیمارستان بردند و یک هزینه زیاد و گزافی برای سم زدایی پرداخت کردیم و آن زمان که سال ۸۶ بود را نفهمیدم چگونه گذشت و اصلا مقطعی از آن دوران را بیاد نمی آورم و چیزی از آن در ذهنم نیست فقط یادم می آید در بیمارستان بودم و یک مشت آمپول بالای سَرم بود و دیگر دیگر متوجه نشدم تا وقتی که به هوش آمدم و یک وضعیت و حال بدی داشتم و یک روز آنجا بودم و دکتر موقع ترخیص گفت الان چیزی از مواد مخدر در بدن تو باقی نمانده و فقط باید برای جلسات مشاوره به اینجا بیایید؛
من کاملا گیج و گنگ بودم و فاصله بیمارستان تا خانه ام که هفت هشت دقیقه بود را فکر میکنم دو سه ساعت طول کشید تا بروم به خانه و یک هفتهای هم گوشه خانه افتاده بودم ؛
اینها را برای سفراولی ها و مخصوصا برای تازه واردین میگویم که بدانند تفاوت درمان در کنگره را و اینکه کنگره یک نفر را از چه شرایطی رها کرده و به درمان میرساند، اینکه بدانند شخصی مثل من در چه وضعیتی بوده که الان اینجا مینشینم و راحت صحبت میکنم و ممکن است یکی ببیند و فکر کند این اصلا نمیداند مواد مخدر چه هست!!
من خودم کمک راهنمایان را که میدیدم نمیتوانستم بپذیرم که اینها هم مثل من درگیر خفّت های اعتیاد بوده اند و الان اینقدر متعادل نشسته اند و دارند برای ما صحبت میکنند؛ اینها را برای کسانی میگویم که به علم و روش کنگره اعتقاد لازم را ندارند؛
من یک هفته در خانه وضیعت بدی را پشت سر گذاشتم که البته خودم شرایطم را درک نمیکردم و فقط چشم که باز میکردم میدیدم خواهرم یا مادرم بالای سرم نشسته و گریه میکند و من وقت میتوانستم در حالتی نامتعادل و در حد رفع حاجات از جای خودم بلند شوم و این روزها را گذراندم و اولین روزی که توانستم از جا بلند شوم دوهزار تومانی را به زور از پدرم گرفتم و من که قبل از آن مواد را در شرایط محیطی ایدهآل و اصطلاحا باکلاس مصرف میکردم بعد از آن سم زدایی برای اولین بار رفتم توی پارک و کراک را گرفتم و در همان پارک مصرف کردم؛
در این شرایط چند سالی گذشت و اینکه آقای کامران گفتند در گروههای درمانی بوده ام یک گروه انرژی درمانی بود که هنوز هم آسیب های حضور در آن گروه در زندگی ام جاری است و خودم و خانواده ام از آنجا آسیب های زیادی دیدیم که آقای مهندس هم در مورد این گروهها صحبت کرده اند که با عرفان و ... که اصلا اسم آنها گروههای فرا درمانی است که اتفاقا هم زمان با شروع سفر مهندس آن گروه هم شروع به کار کرده است و حاصل حضورم در آنجا پریشانی ای بود که گریبانگیر خانواده ام شد، من در خانوادهای بودم که پدرم مواد و سیگار که به کنار ، حتی آدامس جویدن را هم بد میدانست.
با این گروه فرادرمانی هیچ اعتقادی به این چیزها نداشت و فقط میگفت ما میخواهیم بیماری را درمان کنیم و من از بودن در آنجا چنین حس میکردم که مواد از وجودم بیرون کشیده شده ولی اوضاع و احوال روحی و روانیکه داشتم و آن بهم ریختگی هایی که داشتم و خانواده ام از آن شرایط بسیار ضربه خوردند و اعتقاداتشان به سستی مطلق گرائید تا اینکه وارد کنگره شدم؛
وقتی به کنگره آمدم و سفر قبلی که در کنگره انجام دادم هنوز درگیر آن مسائل بودم و به راهنما میگفتم من سابقه ترک مواد دارم و مشکلی با مصرف نکردن مواد ندارم ، یعنی برای من قابل درک درک نبود که سیستم ایکس در من دچار مشکل شده است و فکر میکردم حالم خوب است چون با کسی که دعوا و مشکلی ندارم و خیلی هم آرام هستم و شوقی هم به مصرف مواد ندارم ، ولی وقتی سفر کردم و رها شدم و حال و روزی را که الان دارم تجربه میکنم که من در فاصله بین دو سفرم فراز و نشیب زیادی داشتم و خانمم بچهها را برداشته و رفته بود و من چندماه در خانه خودم کارتنخواب بودم و تمام وقت سیخ و سنجاق به دستم بود و دائم در ذهنم با خودم و خانواده ام درگیر بودم که آنها باعث این شرایطم شده اند و آنها را مقصر میدانستم ولی وقتی سفر کردم و سفر هم سهل بودنش برای من این بود که در آن سختیها را پشت سر گذاشتم و شرایط در پایان سفرم به گونه ای بود که صاحبخانه جوابم کرده بود و زن و بچهام گریان بودند اما در من دلخوشی موج میزد چون مطمئن بودم که درست میشود یعنی کاملا ایمان پیدا کرده بودم که اوضاع درست میشود، دیگر حالم مثل قبل نبود که به پدرم و خانواده ام فحش بدهم که چرا اینجوری اند و این تغییرات موجب تعجب خانوادهام هم بود؛ خدا را شکر شرایط واقعا تغییر کرد و من که هرگز به ذهنم خطور نمیکرد بتوانم یک میلیون اجاره خانه بدهم الان قادر به پرداخت اجاره بالایی هستم
و من این توانمندی را مدیون کنگره و باورهایی هستم که آقای مهندس در ما ایجاد کردند و شرط بهرهمندی از شرایط مهیا شده در کنگره را بر اساس تجربه خودم میگویم که باید آن مطالبی را که راهنما میگوید اجرا کنیم.
آخرین نکته مشارکتم این است که وقتی به کنگره می آیم فکر میکنم باید همه چیز درست شود یعنی فکر میکنم باید کار من درست شود و خانه و... باید همه چیز درست شود که البته اینها در ادامه به دست میآید ولی اصلا نباید دنبال این چیزها بود یعنی این روشی بود که خودم در پیش گرفتم که اول باید اینجا بیایم و خودم را درمان کنم و وقتی مسئله مصرف موادم را درمان میکنم باقی اوضاع خودش خودبهخود درست میشود؛ کنگره۶۰ برای من خانه نمیسازد و شغل ایجاد نمیکند و خانوادهام را به من برنمیگرداند بلکه با درمان مصرف مواد و بازسازی سیستم ایکس در من این توانمندی ایجاد میشود که اینها را بدست بیاورم ، وقتی به تعادل برسم خانواده و ... خودبخود به من برمیگردند، یک زمانی پدرم من را آق کرده بود ولی آخر عمرش من را تنها فرزندش میدانست و به تنها فرزندی که تکیه میکرد و با او راحت بود من بودم که من همه اینها را مدیون کنگره هستم.
از آقای کامران که خیلی اذیتشان کردم خیلی تشکر میکنم، سعی کردم به حرف های ایشان عمل کنم و امیدوارم اینگونه بوده باشم چون من ظاهرا حرف همه را گوش میکردم ولی حرف ها را نمیپذیرفت اما سعی کردم حرف آقای کامران را گوش کنم و تا جایی این کار را انجام دادم که همسفرانم در این زمینه به آقای کامران حسادت میکردند.
باز از همه شما ممنونم و از اینکه به صحبتهای من گوش کردید تشکر میکنم.

سخنان راهنمای همسفر ، همسفرفاطمه:
سلام دوستان، فاطمه هستم یک همسفر؛
خدا را هزاران بار شکر میکنم بابت دیدن و درک کردن این لحظه؛ تولدها در کنگره بسیار قشنگ هستند و قشنگی شان هم در این است که هر تولد در کنگره نوید یک تحول است.
همه ما در زندگی مسافر هستیم و ممکن است کشتیِ سفر ما اسیر طوفانهایی شود و یا به گِل بنشیند و این اتفاق به شکلی عمیق در خانواده آقا مهدی افتاده بود به طوری که منِ راهنما که بارها و بارها دیده بودم غیرممکن ها در کنگره ممکن میشود تَهِ دلم این سوال مطرح بود که یعنی میشود کشتی زندگی اینها هم از گِل در بیاید و دوباره راه بیفتد یا نه؛!
ولی به لطف و برکت خداوند توانا و به لطف دستان پرمهر و محبت آقای مهندس و بخاطر عمل کردن به آموزش های نابی کع مسافران و همسفران از کنگره میگیرند نه تنها این کشتی از گل نجات یافت و این عزیزان رها شدند و یکسال هم از رهایی ایشان میگذرد بلکه آقا مهدی با راهنما شدن و همسفر ایشان با حضور در جایگاه مرزبانی توانستند دست یاری رساندن به دیگران را هم تجربه کنند که این جای شکر و خوشحالی بسیاری دارد.
از خصوصیات ارزشمند خانم فریده بخواهم بگویم یکی این است که ایشان برای من درددل میکرد و گریه میکرد و زجر میکشید و گاهی هم قهر میکرد ولی هیچوقت از خدا شاکی نبود یعنی هیچگاه خداوند در ذهن ایشان جایگاه غول چراغ جادو را نداشت و همیشه شاکر خداوند بود
و اگر جایی هم نمیشد یا نمیتوانستند، خودشان حرکتشان را قویتر میکردند و هیچوقت ایمان ایشان در این مسیر سست نشد.
به آقا مهدی و آقا کامران تبریک و خداقوت میگویم و از آقا کامران و همچنین از ایجنت و مرزبانان هم تشکر میکنم؛
ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.

سلام دوستان، فریده هستم یک همسفر:
سلام دوستان، فریده هستم یک همسفر؛
خدا را بخاطر وجود کنگره۶۰ و آقای مهندس شکر میگویم و به مسافرم و به آقای کامران و همینطور به راهنمای عزیزم تبریک میگویم.
واقعا خوشحالم چون دوره ای را گذراندم که اصلا نمیخواهم به آن برگردم و یاد گرفته ام که در ادامه فقط خوبی ها را یاد بیاورم و خوب زندگی کنم؛
از خصوصیات مسافرم بگویم که با وجود مصرف مواد اصلا ما را اذیت نمیکرد و با اینکه دیگران از کردار نامتعارف او میگفتند ولی من هیچ خاطره بدی از دوران مصرف از ایشان ندارم. ایشان سفر خوبی داشتند و مشکلی در سفر ایشان هم ندیدم که بعضا همسفران میگویند مسافرشان سقوط آزاد داشته یا شب های ناآرامی را پشت سر گذاشته اند ولی خوشبختانه مسافرم سفری آرام داشتند و خوشبختانه در آزمون کمک راهنمایی هم قبول شدند.
یک خاطره بگویم که چندروزی به روز پدر مانده بود و خداوند را شاکرم که مردها را اینقدر قانع آفریده حتی با یک جفت جوراب!!
خب مسافر من هم مستثنی نبود و قانع بود و هرسال برایش جوراب میگرفتم ولی هرسال رنگش را جدید میگرفتم، چند روزی به روز پدر مانده بود که نتایج آزمون مشخص شد من برای خرید روز پدر رفته بودم که چیزی بخرم که از قبل در خانه باشد و مسافرم زنگ زد و گفت یکی از دوستانت در آزمون قبول شده و من چنان ذوق کردم که نپرسیدم من و شما هم قبول شدهايم یا نه، و با ذوق به خانه آمدم البته من رفته بودم برایش کاپشن بخرم تا امسال غافلگیرش کنم ،وقتی آمدم اینها منتظر بودند عکسالعمل من را درباره قبولی ایشان در آزمون بدانند و غافل بودند که من بی اطلاعم و من کاپشن را آوردم و نشان دادم ولی چندصد بار گفتم این برای روز پدر است و آقا مهدی هم میگفت بلی میدانم برای روز پدر است و مانده بود چرا من عکسالعمل متناسبی ندارم.
دخترم گفت که میخواهی آخر سی دی بابا را نگاه کنی و من گفتم نه چیزی ندارد ، گفت نه یک چیزی نوشته ، و وقتی خواندم که "آقا مهدی قبولی شما را در آزمون راهنمایی تبریک میگویم" و این را دوباره خواندم و اینقدر شادی کردم اینقدر شادی کردم که یادم رفت بپرسم خودم هم قبول شده ام یا نه ، و خوشحالی من به جایی رسید که گفتم کاپشن برای قبول شدن در آزمون و یک جوراب هم طلب شما بابت روز پدر!!!....
مرسی و ممنونم از شما.

سخنان همسفر نرگس:
سلام دوستان، نرگس هستم یک همسفر؛
از مهندس و خانواده محترم ایشان تشکر میکنم کنم و
آقای کامران از شما سپاسگزارم بابت همه چیز و همینطور از راهنما خانم فاطمه که خیلی دوستشان دارم سپاسگزاری میکنم و از مامان و بابا تشکر میکنم که ثابتقدم ماندند و مانند سری اول جا نزدند و از کنگره نرفتند؛
ممنونم از شما.

ثبت



تصاویر: مرزبان خبری مسافر امیرحسین
تایپ: مسافر مجتبی و مسافر علی اکبر
بارگزاری و ارسال: مسافر علی اکبر
تهیه و تنظیم وبسایت نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
2120