English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده - پهلوانی درجه و مقام نیست، بلکه جایگاه خدمت است

گروه خانواده - پهلوانی درجه و مقام نیست، بلکه جایگاه خدمت است

به بهانه جشن گل‌ریزان، در قامت یک خبرنگار بر آن شدم تا گفتگویی با دنور همسفر شهناز و پهلوان مسافر مهدی در باشگاه تیراندازی باکمان کنگره 60 داشته باشم. همسفر شهناز در سال 91 به همراه مسافرشان وارد کنگره شدند. این زوج گران‌قدر در سال‌های حضور در کنگره، خدمت‌های زیادی انجام دادند و مقام‌های متعددی در مسابقات تیراندازی باکمان کنگره 60 کسب کردند و در حال حاضر، همسفر شهناز دنور باشگاه هستند و در قامت راهنما و مربی تیراندازی باکمان و نگهبان لژیون راهنماها در حال فعالیت می‌باشند و مسافر مهدی نیز پهلوان باشگاه تیراندازی باکمان و یکی از زبده‌ترین مربی‌های باشگاه می‌باشند. اولین چیزی که در این گفتگو توجهم را جلب کرد بی‌ادعا بودن این دو کماندار بود. آنچه در ادامه می‌خوانید گفتگوی صمیمانه‌ای است که با این زوج کماندار داشتم.

لطفاً از حال و هوای روزهای اولی که وارد کنگره شدید و حس و حال سفر اول خود بگویید.

همسفر شهناز: روزهای اول باحال بسیار بد، افسردگی، ناتوانی و ضعف وارد کنگره شدم. همه آدم‌هایی که در کنگره بودند با ما خیلی فرق می‌کردند. من می‌گفتم اگر همه این‌ها مصرف‌کننده و یا خانواده مصرف‌کننده هستند پس چرا این‌قدر حالشان خوب است؟! همین حال خوب آن‌ها را که دیدم به کنگره جذب شدم. این همیشه برای من خاطره است که روز اولی که وارد کنگره شدم، تولد یکی از مسافران بود و همیشه در خاطرم هست و برایم جذاب بود و مرا در کنگره ماندگار کرد.

قشنگ‌ترین خاطره‌ای که از سفر اول دارید چیست؟

همسفر شهناز: سفر اول کلاً خوب بود؛ اما خب به‌طورکلی خاطره‌های خوب و بد همیشه کنار هم هستند؛ اما الآن که به گذشته و سختی‌هایی که گذراندیم نگاه می‌کنم خیلی خوشحالم که می‌بینم سفر در کنگره، نتیجه‌اش این حال خوب و آرامش و سلامتی که در خانواده ‌داریم و آشنایی با این انسان‌های خوب و هم‌حسی که هیچ کجا نمی‌توانستم پیدایشان کنم، شده است.

مسافر مهدی: بهترین خاطره‌ای که از سفر اول داشتم این بود که در یکی از جلساتی که در نمایندگی برگزار شد، مرزبان بعدازاینکه پیام را اعلام کرد، یک مسئول ورزشی هم بود که همیشه پیام ورزش پارک طالقانی و استخر شیرودی را می‌داد و اتفاقاً آن روز، پیام باشگاه تیراندازی باکمان را از او شنیدم و فکر می‌کنم فقط همین یک‌بار بود که پیام این ورزش را شنیدم. هیچ‌وقت آن صحنه‌ای که شخص پیام باشگاه تیراندازی باکمان را اعلام کرد و شنیدم که کنگره ۶۰، باشگاه تیراندازی باکمان دارد را فراموش نمی‌کنم. این بهترین خاطرهٔ من بود. من وارد تاریکی‌ها و دنیای اعتیاد شدم و همیشه علاقهٔ خیلی شدیدی به تیراندازی باکمان داشتم و هیچ‌وقت برای من این فرصت پیش نمی‌آمد که این ورزش را تجربه کنم هم ازلحاظ مالی، هم ازلحاظ مسافتی و هم ازنظر مکانی! وقتی‌که این پیام را از آن شخص شنیدم با خودم گفتم شاید اعتیاد من واسطه‌ای بوده که به این ورزش برسم و همیشه انرژی‌اش را می‌فرستادم. این‌که اعتیاد پلی شد تا با ورزش تیراندازی باکمان آشنا و جذب آن شوم، خیلی برایم جالب بود و هنوز هم نتوانسته‌ام آن را هضم کنم.

استاد سردار را با چه دیدگاهی و در چه جایگاهی می‌بینید؟

همسفر شهناز: استاد سردار و لژیون سردار، مفهوم ماندگاری و بقای کنگره را به من نشان می‌دهد؛ زیرا به نظرم اگر لژیون سردار و خدمت‌های مالی اعضا نبود کنگره نمی‌توانست این‌گونه پیشرفت کند و در جهت پیش برد اهدافش رشد داشته باشد.

مسافر مهدی: من در سال ۹۲ زمانی که هنوز لژیون سرداری نبود و به‌جای لژیون سردار لژیون مالی بود و هنوز با استاد سردار آشنایی نداشتیم، به نیت کمک‌های مالی، کمک می‌کردم؛ لژیون سردار برای من یک قوت قلب بود و بااینکه آشنایی و آگاهی زیادی نداشتم تقریباً دو ماه پس از رهایی‌ام وارد لژیون مالی شدم. در این چند سال اخیری که تبدیل به لژیون سردار شد، همان‌طور که آقای مهندس می‌گویند: «همانند کسی که از دره‌ای آویزان شده و به نازک‌ترین ریشه‌ها و علف‌ها چنگ می‌زند»، من هم هر جا کم می‌آورم به سراغ لژیون سردار می‌روم.

هدف و نیت شما از تجربهٔ خدمت پهلوانی چه بود؟

مسافر مهدی: من در قسمت خدمت مالی که به نظرم خدمت بسیار مهمی هم است، یک خلائی را در خودم احساس می‌کردم چون من خدمت‌های مالی را از حق عضویت ۵ میلیون و ۶ میلیون تومان تا جایگاه دنوری تجربه کرده بودم و اگر می‌خواستم به عقب برگردم این را بیهوده می‌دیدم و به همین خاطر از خودم راضی نبودم و واجب دیدم جایگاه پهلوانی را هم تجربه کنم.

چه دلیلی باعث شد تا این مبلغ را در کنگره اهدا کنید و به سراغ سایر NGOها یا خیریه‌هایی که در حال فعالیت هستند نروید؟

مسافر مهدی: از قدیم گفته‌اند: «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است». وقتی برای کسب اجازهٔ پهلوانی نزد آقای مهندس می‌روید ایشان یکسری سؤالاتی از داشته‌های شخص می‌پرسند تا مطمئن شوند شخص آمادهٔ این جایگاه هست یا خیر؛ اما من وقتی نزد ایشان رفتم گفتم آقای مهندس حالم خراب است، گفتند: «مبارکت باشد» و از من چیزی نپرسیدند، چون واقعاً از اینکه پهلوان نشده بودم حالم خراب بود و می‌خواستم حالم خوب شود.

مبالغ واریزی دنورها و یا پهلوانان در چه مسیری خرج می‌شود؟

مسافر مهدی: بیشتر مبالغی که پهلوانان واریز می‌کنند برای احداث دانشگاه و تحقیقات علمی هزینه می‌شود و بیست درصد این مبالغ هزینهٔ شعبه‌های کنگره به انتخاب شخصی که واریز می‌کند می‌شود و من انتخاب کردم که این بیست درصد در باشگاه تیراندازی باکمان هزینه گردد.

کسی که پهلوان یا دنور می‌شود آیا ممکن است درگیر منیت شود؟

همسفر شهناز: من به‌شخصه در کسانی که عضو لژیون سردار و یا در جایگاه‌های دنوری یا پهلوانی قرار می‌گیرند چنین چیزی ندیدم؛ اما امکان دارد اتفاق بیفتد و چیزی نمی‌تواند مطلق باشد.

مسافر مهدی: وقتی در کنگره کسی برای کسب اجازه از آقای مهندس برای این جایگاه می‌رود به نظرم به آن درجه از درک رسیده که درگیر منیت نگردد، چون جایگاه پهلوانی یک جایگاه خدمتی است نه یک درجه و مقام و با دیگر جایگاه‌ها متفاوت است و من در جمع کسانی که جایگاه پهلوانی را تجربه کرده‌اند چنین ویژگی را ندیده‌ام.

چرا آقای مهندس برای کسانی که حداقل مبلغ ۵۰۰ میلیون تومان را پرداخت می‌کنند واژه پهلوان و برای کسانی که حداقل ۵۰ میلیون تومان پرداخت می‌کنند واژه دنور را برگزیدند؟ این واژه‌ها چه مفهومی دارند؟

همسفر شهناز: دنور به معنای بخشنده است و بخشندگی شامل حال هرکسی نمی‌شود و هرکسی نمی‌تواند این ویژگی را داشته باشد. اگر ما هم این ویژگی را داریم، فقط به خاطر آموزش‌هایی است که گرفته‌ایم. اتفاقاتی که برای ما افتاد، فکر نمی‌کنم هیچ جای دیگر بیفتد. اگر ما برای درمان وارد هرجایی می‌شدیم، حتماً یک مبلغی از ما می‌خواستند که درمان را انجام دهند و ما هم باید در هر شرایطی که بود، آن مبلغ را فراهم می‌کردیم تا این مشکل را حل کنیم. من وقتی وارد کنگره شدم بدون اینکه از من مبلغی بخواهند با کلی احترام و عزت، مرا در جلسه نشاندند و کلی امکانات در اختیارم قراردادند و هیچ مبلغی از من نگرفتند، بالاخره من هم باید یک روزی این‌ها را جبران کنم. من هنوز ادای دین نکرده‌ام بااینکه عضو لژیون سردار هستم و این صفت به من داده‌شده! خدا را شاکرم از اینکه توانستم این صفت را داشته باشم.

مسافر مهدی: همان‌طور که آقای مهندس می‌گویند: «امروزه کمتر کسی حاضر به گذشتن از مبلغ پانصد میلیون است»؛ اما در زمان‌های قدیم کسانی بودند که طی مراسمی خاص و به‌منظور کمک به یک نیازمند گل‌ریزان کرده و مبالغی را جمع‌آوری می‌کردند که به آن‌ها رفته‌رفته لقب پهلوان داده شد و به نظرم به این دلیل آقای مهندس اسم این جایگاه را چنین نهادند.

به نظر شما آیا نیروی منفی قدرت مقابله با انسان و جلوگیری از او برای بخشیدن را دارد؟

همسفر شهناز: بله احتمال این اتفاق وجود دارد و این بستگی به دانایی خود شخص دارد که چگونه بتواند با این نیرو مقابله کند. ممکن است در فکر آدم القاء شود که با این پول می‌توانی خیلی چیزها برای خودت مهیا کنی؛ اما اگر شخص به دانایی لازم رسیده باشد ایمان دارد که این بخشیدن برد برد است و با بخشیدن این مبالغ چیزهایی را به دست می‌آورد که با هیچ پولی قابل خریداری نیست. به نظرم این تفکر در کسانی ایجاد می‌شود که در جهت نیروهای منفی هستند و به‌جز خودشان به کس دیگری فکر نمی‌کنند. من خیلی‌ها را در کنگره دیده‌ام که شاید به‌ظاهر خرج‌های واجب‌تری داشتند؛ اما بخشیدند و در مقابل کسانی هم ممکن است باشند که به این مبالغ اصلاً احتیاجی نداشته باشند ولی در مقابل، علم و توانایی بخشیدن را نداشته باشند.

نقطهٔ شروع بخشش و توان پیدا کردن بخشش از کجاست؟

همسفر شهناز: آموزش! به نظر من هرچه آموزش بیشتری دریافت شود و دانایی شخص بالاتر برود بیشتر درک خواهد کرد که باید حضورداشته باشد و به طرق مختلف (چه مادی و چه معنوی) خدمت کند. ممکن است شخصی توانش پانصد میلیون و دیگری ۶ میلیون تومان باشد؛ اما با تمام توان می‌آید که ازنظر من شاید ازنظر کمیت اندازه‌شان فرق کند؛ اما ازنظر کیفیت هر دو یک کار را انجام می‌دهند و این با تمام توان خدمت کردن، موضوعی است که فقط و فقط در صورت آموزش گرفتن و بالا رفتن آگاهی شخص رخ می‌دهد.

چندمین بار است جایگاه دنوری را تجربه می‌کنید و هدف شما از این تصمیم چه بود؟

همسفر شهناز: بار اول است که این جایگاه را تجربه می‌کنم. درگذشته ما در باشگاه لژیون سردار نداشتیم و فقط در شعب برگزار می‌شد و در شعب در جشن گل‌ریزان شرکت می‌کردم تا اینکه در باشگاه هم لژیون سردار شکل گرفت و شروع به کار کرد. یکی از دوستان به من گفت نمی‌خواهی در لژیون سردار باشگاه عضو شوی؟ لحظه‌ای به فکر رفتم و سپس گفتم چرا، می‌خواهم عضو لژیون سردار باشگاه باشم و همین باعث جرقه‌ای در من شد تا شروع به این خدمت کنم. برای دنوری هم چون خودم شاغل نیستم جشن گل‌ریزان پارسال با خودم فکر ‌کردم که چه اعلام کنم؟ مسافرم استاد جلسه بودند و گفتند که من می‌توانم اعلام دنوری کنم، حس خوبی به من دست داد و شادی وصف‌ناپذیری در من اتفاق افتاد. دیدگاه من برای جایگاه‌های خدمتی این است که قبل از ورودم به کنگره قطعاً کسانی بودند که خدمات مالی انجام دادند تا این صندلی‌ها باشد که من بنشینم و استفاده کنم و حال این وظیفهٔ من است که صندلی‌هایی را فراهم کنم تا اشخاص بعدی بتوانند به کنگره آمده و از این فضا و مکان و آموزش‌ها استفاده کنند و همیشه در این موضوع یک آینده‌نگری برایم وجود داشت.

بهترین جمله یا حرفی که در لژیون سردار یا از زبان آقای مهندس در مورد خدمات مالی شنیده‌اید چه بوده؟

همسفر شهناز: خیلی جمله‌های قشنگی دراین‌باره در مشارکت‌ها شنیده‌ام که حتی اشک از چشمان من جاری شد، حتی در لژیون آخر جمله‌ای از یکی دوستان شنیدم که حتی می‌خواستند عضویتشان را نپذیرند ولی ایشان بسیار بر این امر اصرار داشتند که من می‌توانم و می‌خواهم که عضو لژیون سردار شوم و این برای من خیلی جالب و قابل‌تأمل بود، چون لژیون سردار جزء معدود جاهایی است که با بخشیدن پول حال آدم خوب می‌شود. من خودم یکی از کسانی بودم که برایم سخت و طاقت‌فرسا بود که از پول بگذرم؛ اما در لژیون سردار بخشیدن را یاد گرفتم، چون پس‌ازآن از این کار لذت می‌برم و برایم خیلی خوشایند است.

و کلام آخر ...

همسفر شهناز: بسیار خوشحالم که مسافرم روزی مصرف‌کننده شد و باعث شد که خودش و من به کنگره بیاییم؛ چراکه در کنگره چیزهای بسیار خوب و باارزشی پیدا کردم.

مسافر مهدی: امیدوارم تمام کسانی که در کنگره به درمان می‌رسند جایگاه پهلوانی را تجربه کنند و برای شروع این امر، تمامی اعضای کنگره عضو لژیون سردار شوند.

 

انجام مصاحبه و تایپ: همسفر مونا (لژیون پنجم تیراندازی باکمان)
عکس، ویراستاری و ارسال: همسفر زینب، مرزبان خبری
همسفران نمایندگی باشگاه تیراندازی باکمان کنگره 60

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .