دومین جلسه از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، لژیون سردار ویژه همسفران نمایندگی چالوس با نگهبانی همسفر مریم، دبیری همسفر زینب و استادی همسفر شیوا با دستور جلسه «گلریزان» در روز دوشنبه اول آبانماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۴ آغاز به کارکرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
امروز میخواهم یک مقدار در رابطه با شیوای قبل از کنگره صحبت کنم و اینکه بعد چه اتفاقاتی برای من افتاد. آقای مهندس دژاکام فرمودند؛ همه ما یک فکرقبه داشتیم. زمانی که یک همسفر میخواهد قدمهایش را محکمتر بردارد، برای ماندن در جمعیت احیای انسانی کنگره ۶۰ و رسیدن به اهداف خود نیازمند سه ضلع؛ علم و دانش، پایههای مالی و نیروی انسانی میباشد. زمانی که وارد کنگره ۶۰ شدم برای اینکه متوجه شوم و آگاه باشم، خیلی کنجکاو بودم. اولین چیزی که باعث شد در کنگره ماندگار شوم، آموزشهایی بود که از راهنمای خود گرفتم و بعد قوانین کنگره ۶۰ بود. با آموزش پیش رفتم و با سخنان گرانبهای نگهبان کنگره ۶۰ آشنا شدم. در ابتدا برایم سوال پیش آمد که نگهبان کنگره ۶۰ چه تفاوتی میتواند با یک مدیرعامل داشته باشد؟ آقای مهندس یک حافظ بودند و یک حریمی را برای ما فراهم کردند؛ بنابراین من همسفر با آن حال خراب و دنیای تاریک یک محیط امن را پیدا کردم و از آموزشهای ناب آن نهایت استفاده را کردم. زمانیکه چند ماه از سفر خود را گذراندم، آموختم باید خدمت همراه آن باشد و تجربهای که از اینجا به دست میآورم بیجهت و بیدلیل نباشد؛ بلکه همیشه همراه با آموزش و خدمت باشد. چرا خدمت باید باشد و من باید یک خدمتگذار باشم؟ زیرا یاد میگیریم افراد را دوست داشته باشیم و این یک نوع آموزش دو طرفه برای من است هم آموزش میگیرم و هم آموزش میبینم.
امروز انرژی بسیار زیادی دارم، زیرا وارد یک مسیری شدم که آگاهانه بود و آگاهانه به آن عشق ورزیدم؛ اما میخواهم به شما بگویم که در این مسیر سختیها و گذرگاههای زیادی وجود دارد ولی پیگیر آموزش و حسوحال خوب آن شدن بسیار انسان را دگرگون میکند. من در سال ۱۳۹۹ وارد سفر دوم شدم و در حال حاضر تقریباً ۳ سال است که در جمعیت احیای انسانی کنگره ۶۰ حضور دارم، در این سال آزمون راهنمایی را با مسافرم قبول شدیم و حس و حال بسیار خوبی را دریافت کرده بودیم. در سال ۱۳۹۸ وارد لژیون سردار شدم و آن هم به خواست مسافرم بود؛ زیرا میخواست گرههای درونی من باز شود و نیروهایی که در گذشته از من گرفته شد برگردانده شود و خواستار تغییرات در من بود، اما تنها این کافی نیست و عشق هم باید به همراه داشته باشد. سال ۱۴۰۰ مرزبان نمایندگی شدم و با عشق خدمت مرزبانی را انجام دادم زمانی که یک فرد خدمتگذار شدم برای اینکه خدمت من کاملتر شود به خود یک هدیه دادم و آن جایگاه دنوری بود که مانند یک جرقه و یک نوری در آن تاریکیها چشمهایم را باز کرد و به آن وصل شدم، در این مسیر قرار گرفتم و خود میدانستم که راه مستقیم است و به همه چیز چنگ میزدم تا به آن برسم. زمانیکه من و مسافرم آزمون راهنمایی را قبول شدیم متوجه شدم که مسافرم آن حس و حال خوب را ندارد؛ آنگاه به ایشان شروع سفری تازه را پیشنهاد دادم و ایشان هم قبول کردند و سفر خود را دوباره آغاز کردند؛ این اتفاق زمانی رخ داد که اعلام دنوری کردم و برای خود مسیر جدیدی را آغاز کرده بودم و دوست داشتم این مسیر را به نحو احسن به پایان برسانم، بالاخره مسافرم آمد و خود را به عنوان یک تازه وارد معرفی کرد و برای من آن روز بهترین روز بود. میخواهم این را طبق تجربهام بگویم، اگر زمانی دیدید زندگیتان دچار لغزش شد و اتفاقاتی که دلتان میخواهد رخ نداد نترسید؛ زیرا ترس تفکر را میخورد، من اگر آن روز ترسیده بودم هیچ وقت در این مکان نبودم شاید شعبهام را عوض میکردم و مسیر را از نو شروع میکردم، اما نترسیدم و امروز به خود افتخار میکنم و با خود گفتم با این کارم شاید الگویی برای دیگران باشم.

آقای مهندس دژاکام میفرمایند؛ همه ما همزاد پنداری میکنیم. اگر امروز اینجا در این مکان هستم و در رابطه باحال خود و گذشتهام میگویم همه این اتفاقات برای من افتاده است و اینها برکات لژیون سردار بود. من امروز استادی لژیون سردار را انتخاب کردم؛ زیرا لژیون سردار باعث برکات زیادی در زندگی من شد من فردی بودم که برای مادیات ارزش قائل نبودم و نمیدانستم در چه زمان و مکانی باید استفاده شود و چه زمان به انسان انرژی میدهد کمک میکردم کار خیر انجام میدادم؛ ولی در آخر حال خوبی دریافت نمیکردم. وارد لژیون سردار شدم، در این مسیر آموزش و انرژی میگیرم و تغییرات را در خود میبینم. طبق سیدی یخبندان آقای مهندس فکرقبه در من اتفاق افتاد؛ یعنی رهاشدن از تاریکی را میبینم. همسفران عزیز اگر میخواهید عضو لژیون سردار شوید باید برای خودتان باشد؛ من در این مکان آموزش گرفتم که با این کار به خود کمک میکنم و آن زکاتی که باید پرداخت میکردم را پرداخت میکنم. آقای مهندس دژاکام میفرمایند؛ هیچگاه در قیاس نباشید، شاید یک فرد یک میلیون و یک فرد 500 میلیون تومان پرداخت میکند، اما ارزش آن یکی است، آن ۲۰۰ هزار تومان که شما کارت میکشید ارزش فوقالعادهای دارد و میتواند کمککننده خوبی باشد. در آخر میخواهم بگویم قدرشناس باشید. آقای مهندس فرمودند؛ در حال حاضر که من روی این صندلی نشستهام شاید کسانی بودند که درگذشته پول این صندلی را دادند و آمدند مکانی را فراهم کردند تا من و مسافرم به آرامش برسیم و طعم زندگی را بچشیم. حال وظیفه من در جشن گلریزان چه است؟ باید آن چیزی که در توانمان است را برای شعبه خود انجام دهیم. چرا در مورد بعضی از شعبهها میگویند خوب رشد کرده و کارشان را خوب انجام میدهند؟ به این خاطر است که آنها آگاه هستند. آقای مهندس با تعداد رهایی هر شعبه، تعداد قبولی افراد در آزمون راهنمایی و لژیونهای مالی آن شعبه را مورد ارزیابی قرار میدهند؛ بنابراین شعبه را باید از خودمان بدانیم و برایش قدم برداریم و با خود نگوییم که این کار را انجام نمیدهم، چون کار مهمتری دارم. طبق آن چیزی که خود تجربه کردم و در این مکان به دست آوردم این است که جایی زیباتر و بهتر از این مکان نیست که انسان بخواهد ببخشد. همیشه به مسافر خود میگویم ما نباید جز نیستان باشیم، نباید فراموش کنم که چقدر حالم خراب بود و اینکه هیچکس را نمیدیدم و اگر میخواستم حتی با نزدیکترین عزیزانم حرف بزنم نمیتوانستم، زیرا حال خوبی نداشتم و فقط خود را میدیدم، میگفتم در این حال خراب من باید شریک باشند. آقای مهندس میفرمایند: اتحاد من همسفر باید با همسفرهای دیگر برقرار باشد تا شعبه ما نورانی باشد. ما زمانی که با افتخار میگوییم یک کنگرهای هستیم این خود یک تبلیغ میشود؛ بنابراین میتوانیم یک تبلیغ کننده خوب باشیم. از شما میخواهم با هر مبلغی که در توانتان هست در جشن گلریزان شرکت کنید و آنگاه سال آینده تغییرات را در خود ببینید. انسان باید برنامه داشته باشد، اگر میخواهید در این سال عضو لژیون سردار شوید باید برنامه ریزی کنید و در این مسیر قرار بگیرید؛ زیرا ما یاد گرفتیم که باید خواسته داشته باشیم و اگر این خواسته نباشد کاری انجام نمیشود، بنابراین نمیتوانیم قدم برداریم و مانند گذشته در تاریکیها قرار میگیریم و این فقط باعث حسرت ما میشود و در ادامه برای ما تنفر به وجود میآورد. خیلی خوشحال هستم که در این مکان هستم و درک بهتری از زندگی، مسافر و اطرافیانم دارم و همین باعث میشود قدم های محکمتری بردارم.
مشارکت اعضا؛
همسفر هانیه:
سال گذشته زمانی که عضو لژیون سردار شدم اثرات آن را در خود دیدم. طبق سیدی گلریزان که با این پیام آغاز میشود؛ ساکنین آباد هستند که بناها و کاخهای ویران شده را میتوانند آباد کنند. این فقط یک عملی نیست که بگویم در خانواده یک نفر انجام داد و تمام شد، شاید به نظر برسد ما این کار را برای شعبه و شهر خود انجام میدهیم، اما از نظر من کاری است که هر شخص برای خود انجام میدهد و این موضوع یک مقدار اثرات درونی و بیرونی دارد. این بخشش مالی چیزی است که مثل عطر گل یاس است و من شاید نتوانم این را برای شما توضیح دهم، هرکس باید خودش این کار را انجام دهد آنگاه در درون خود اثرات این کار را متوجه میشود.
همسفر مژگان:
فرزندی که در آغوش دارم هدیه لژیون سردار به من است و خداوند بزرگ را شکر میکنم و سپاسگزارم که بدون ذرهای چشم داشت پرداخت داشتم. در لژیون سردار خداوند بیدریغ محبت خود را به من نشان داد، پرداختی من طوری بود که جز تمام داشتههایم بود، یعنی پساندازی را داشتم که فکر میکنم واجبتر از آن پول دیگر نیست. اتفاقاتی که برای من رخ داد دلیل آن خدمت در سایت و پرداخت در لژیون سردار بود و نتیجه آن شد فرزند عزیزم نیکان. میخواهم بگویم روزی میرسد من با صدای بلند در این مکان میگویم به یاد دارید که یک زمانی میگفتم من برای اینکه مسافرم از اعتیاد رها شود و طعم رهایی را بچشیم لحظهشماری میکردم، اما آنقدر ایمانم قوی است که بعد از سرداری برای پهلوانی لحظهشماری میکنم. مطمئنم روزی رهایی اتفاق میافتد، رهایی دروازه ورود به آن بهشت است. من به خود افتخار میکنم، زیرا تا مبلغی به دست من آمد به هیچچیز فکر نکردم و با خود گفتم من و پسرم باید عضو لژیون سردار شویم و این نشاندهنده این است که اگر در اوج درد باشی و بدانی که پس از آن درد آن موجسواری را یاد گرفتی و قرار است چقدر از حال خوب خود لذت ببری. خدا را بهخاطر این حس و حال خوب شکر میکنم.
تایپ و ویرایش: همسفر زینب، راهنما همسفر پرنیان (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر فاطمه، راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی چالوس
- تعداد بازدید از این مطلب :
1322