English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده - برکت در سلامتی و حس و حال خوب انسان است

گروه خانواده - برکت در سلامتی و حس و حال خوب انسان است

جلسه چهارم از دوره سوم جلسات لژیون سردار ویژه همسفران نمایندگی باشگاه تیراندازی باکمان کنگره ۶۰ به استادی پهلوان همسفر آزاده، نگهبانی پهلوان همسفر نرگس و دبیری همسفر فاطمه دنور، با دستور جلسه «قدرت بخشش» روز یک‌شنبه 23 مهر‌ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

اینجا به‌واسطهٔ فضایی که دارد و به خاطر اینکه اولین بارم بود، بسیار حس و حال خوبی گرفتم، ممنون از دعوت شما. ان‌شاءالله بتوانم هم به خودم خدمت کنم و هم به شما.

همان‌طور که می‌دانید دستور جلسه قدرت بخشش است. حتماً سی‌دی قدرت بخشش را گوش کرده‌اید و می‌دانید که با توجه به این سی‌دی، نوع بخشیدن چگونه است. من دوست دارم در مشارکت‌هایم یا زمانی که در جایگاه استاد می‌نشینم، بیشتر از تجربیات خودم و از آموزش‌هایی که خودم کاربردی کرده‌ام، بگویم. چیزی که واقعاً برای خود من تجربه بزرگی بود و در این سال‌هایی که در کنگره هستم، توانستم تا حدودی آن را درک کنم، این است که یک‌چیزهایی باید از درون اتفاق بیفتد. حتماً همه ما تجربه کرده‌ایم. تا در درون و صور پنهانمان و گفتگوهای بین جن و روحمان، آن اتفاق مثبت نیفتد و من نتوانم از یک سری گذرگاه‌های سخت عبور کنم، نمود بیرونی نخواهد داشت.

فکر می‌کنم زندگی همه ما به دو بخش تقسیم‌شده است: قبل از کنگره و بعد از کنگره؛ چراکه آن‌قدر این سیستم و آموزش‌های آقای مهندس و استاد امین عظیم است و در تک‌تک ما تأثیرات عمیقی گذاشته است که زندگی‌مان به دو بخش تقسیم می‌شود. قبل از کنگره شاید درک درستی از بخشش نداشتم و گاهی ناتوانی موجب می‌شد که از موضوعی بگذرم؛ اما کم‌کم با آموزش‌های کنگره توانستم آن بخش از ناتوانی که در درون خودم بود و همیشه با آن درگیر هستم را در دیگران هم ببینم. می‌گفتم اگر این شخص این حرکت را می‌کند و یا این حرف را می‌زند، یا اقدامی علیه من می‌کند یا به‌دروغ حرفی را می‌زند، از بخش ناآگاهش می‌آید.

این آگاهی که ما از کنگره به دست می‌آوریم، باعث می‌شود که ما بتوانیم آدم‌ها را ببخشیم و همچنین باعث می‌شود که از یک سری موضوعات و از گذرگاه‌ها بگذریم. برای من هم این اتفاق تا حدودی افتاد. فکر می‌کنم این اتفاق باعث می‌شود تا انسان کم‌کم در صور آشکار هم بتواند این کار را انجام دهد. سال ۸۹ بود که من به کنگره آمدم. من واقعاً به دنبال جایی برای آموزش گرفتن بودم و بسیار هم دوست داشتم. حتی مثلاً درگذشته یک‌شب خوابی را دیدم و صبحی که از خواب بیدار شدم، چادر بر سر کردم و فکر می‌کردم این‌گونه باید تغییر کنم و یک‌شور و هیجان خاصی داشتم. از این اتفاقات در زندگی‌ام کم نداشتم؛ اما گویا انسان تشنه است و می‌رود چیزهای بی‌ربط می‌خورد و بعد متوجه می‌شود که درمانش همان آب زلال و شفاف است که در کنگره به دست می‌آید. 

زمانی که به کنگره آمدم، واقعاً فهمیدم که اینجا همان‌جایی است که من می‌خواهم. روز اولی که به کنگره آمدم به آکادمی رفتم و دستور جلسه وادی چهاردهم بود و من واقعاً تعجب کرده بودم. پیش خودم می‌گفتم که من تحصیلات دارم و در جای خوبی مشغول به کار هستم؛ اما دیدم یک سری مشارکت‌هایی در جلسه می‌کنند که از توانایی درک من خارج است. خیلی برای من جذاب بود اما متأسفانه رفتم و دیگر نیامدم تا زمانی که شعبه شادآباد تأسیس شد، به آنجا رفتم. ماه رمضان بود. آنجا برای ماه رمضان مبالغی جمع می‌کردند و گفتند برای غذا مبلغی را کم داریم و من اولین بار کمکم در آنجا بود. چون دنبال این داستان بودم و دنبال آن می‌گشتم، خیلی از فضای کنگره و آموزش‌هایش خوشم می‌آمد. کم‌کم در آن زمان چیزی به اسم حساب زمین آمده بود و من اصلاً نمی‌دانم که چطور شد، هرماه مبالغی را کمک می‌کردم. هنوز لژیون سردار وجود نداشت. گل‌ریزان‌ها برای ماه رمضان بود تا زمانی که لژیون‌های سردار ایجاد و تشکیل شد.

خانم منیره در شعبه ما بودند، ما ۳ نفر در شعبه شاغل بودیم و کار می‌کردیم. در آن زمان بالاترین مبلغی که پرداخت کرده بودند همان ۲ میلیون تومان بود. خانم منیره گفتند که برای ورود به لژیون سردار باید مبلغ ۵ میلیون تومان بدهیم. در ابتدا به نظر من این مبلغ، زیاد بود. با ۵ میلیون خیلی کارها می‌توانستم بکنم. به خانم منیره گفتم اجازه دهید من فکر کنم و طی دو روزبه ایشان پاسخ دادم و گفتم اجازه دهید قسطی بدهم که در ادامه قسطی پرداخت نکردم و کل مبلغ را یک‌دفعه پرداخت کردم. اما از همان‌جا جرقه‌اش خورده شد. در همان ابتدای شروع لژیون سردار، ما ۳ نفر اعضای لژیون سردار بودیم. اما امروز فکر می‌کنم که صندلی برای لژیون سردار کم می‌آید و حدود ۸۰_۹۰ درصد از اعضای شعبه، عضو لژیون سردار هستند و هنگام تشکیل لژیون سردار، کل شعبه پر از صندلی است و این خیلی خوب است. همیشه از یکجایی شروع می‌شود و هرچه پیش می‌رویم شعاع اضافه می‌کند و ما این را در کنگره به‌وضوح دیده‌ایم. همان‌طور که آقای مهندس از شعبه آکادمی شروع کردند و در حال حاضر چندین شعبه در تهران و شهرستان‌ها وجود دارد. این اتفاق باید در درون بیفتد که نمود بیرونی داشته باشد و این موضوع خیلی مهم است.

تجربه من از پهلوانی این است که در ابتدا چندین سال عضو لژیون سردار بودم و در ادامه زمانی که پدرم فوت شد، برای انجام کار خیر دنور شدم. اما سال بعد که خواستم در پهلوانی شرکت کنم، دو ماه به این قضیه فکر می‌کردم و بااینکه این پول تقریباً حاضر بود و فشار زیادی بر من وارد نمی‌شد آقای مهندس به‌راحتی قبول نکردند. یک سؤالاتی پرسیدند که شغلت چیست؟ درآمدت چقدر است؟ آیا خانه‌داری؟ آیا این مبلغ به زندگی‌ات فشار نمی‌آورد؟ من یک‌زمانی دبیر آقای مهندس هم بودم و یک‌لحظه به خودم گفتم که آقای مهندس که تا حدودی مرا می‌شناسند پس چرا آن‌قدر مرا سؤال‌پیچ می‌کنند؟! من آمدم یک مبلغی را پرداخت کنم و شرایطش را هم دارم. بعدها فهمیدم که آقای مهندس چرا آن‌قدر تأکیددارند که شخصی که می‌آید پهلوان یا دنور شود، یک تمکن مالی هم داشته باشد. اگر یادتان باشد، یک اتفاقی افتاد و بعضی‌ها با اصرار از مهندس خواستند تا پهلوان شوند اما در ادامه نتوانستند مبلغ تعهدی خود را پرداخت کنند و عمل کنند و این خیلی مهم است که ما شور و هیجان الکی نداشته باشیم و این حرکت ما از روی آگاهی باشد. انسان باید به آن آگاهی برسد و برای این‌که بتواند این کار را بکند، این اتفاق باید در درون شخص بیفتد که من وظیفهٔ خودم بدانم و نه لطف! اصلاً لطف نیست. زمانی که به این موضوع برسم که این وظیفه من است و درجایی دارم خدمت می‌کنم و درجایی می‌بخشم که آن الهامات معنوی‌ام را از آن می‌گیرم؛ فکر می‌کنم آن اتفاقات افتاده و انسان می‌تواند از مال خود بگذرد. 

من سالیان سال، این‌گونه دیگران را تشویق می‌کردم که اگر ببخشید، برای شما اتفاقاتی می‌افتد؛ چراکه برای خود من هم این‌گونه بود، همیشه هم تشویق می‌کردم که افراد تجربیات خودشان را بگویند که وقتی می‌بخشند چه اتفاقاتی برایشان می‌افتد. این واقعاً وجود دارد و فقط به گفتن ما نیست؛ اما چندین سال است که دیگر این کار را نمی‌کنم. چون این معامله‌گری می‌شود؛ یعنی من می‌بخشم چون خداوند گفته که یک‌زمانی هزار برابرش را به من برمی‌گرداند. وعده خداوند واقعاً دروغ نیست اما به این درک رسیدم که وظیفه‌ام است و پیشاپیش گرفته‌ام.

من آن زمان سرگردان بودم، حالم بد بوده اما الآن به کنگره آمدم و احساس آرامش دارم و در این‌یکی دو ماه اخیر کسانی حرکت‌هایی کردند که واقعاً حق من نبوده اما این هم برای من آموزش بوده و من توانستم از این موضوع بگذرم. قبلاً به این صورت نبود و من یک هفته الی دو هفته درگیر آن موضوع بودم اما الآن می‌بینم که به لطف کنگره و آموزش‌های کنگره است که می‌توانم آرامش را در زندگی‌ام همچنان حفظ کنم. خانواده‌ام را دارم، فرزندانم سالم هستند. انسان چه چیزی می‌خواهد جز اینکه یک رفاه نسبی در حد خودش داشته باشد و خانواده‌اش سالم باشند و احساس خوبی از زندگی داشته باشد و بر اساس آن آگاهی، آن آرامش را داشته باشد؟ این‌ها همگی برکت است و فقط پول و برگشت مال نیست. برکت در سلامتی و حس و حال انسان است. همین‌که در کنگره انسان‌هایی هستند که بدون چشم‌داشت کمک می‌کنند، لبخند می‌زنند و انسان‌ها را تحویل می‌گیرند. کجا به این‌گونه است؟ درجاهای دیگر این‌گونه نیست و دائم حسادت می‌کنند یا انرژی‌ها اصلاً این‌گونه نیست. من چندین جا بودم و کارکردم و کسانی که کار می‌کنند می‌دانند که جو بیرون چگونه است.

کنگره یک فضای دیگری است. یک‌وقت‌هایی زمانی که به من ضربه وارد می‌شود، می‌بینم که کنگره اصلاً من را در فضای معنوی خاصی برده است و ارتباطمان با زندگی واقعی گویی قطع‌شده است. گویی اینجا بهشتی است و بیرون یک جای دیگر. کنگره واقعاً انسان را آماده می‌کند برای اینکه بتواند در محیط‌های دیگر زندگی کند.

تجربه‌ای از پهلوانی‌ام بگویم؛ یک‌جمله‌ای بود که آقای مهندس گفتند و در من تأثیر بسیار زیادی داشت. ایشان گفتند: «برای اینکه بتوانید عضو لژیون سردار شوید و در سردار خدمت کنید و به این درک برسید، باید بیدار شوید؛ چراکه بالاترین خدمت، لژیون سردار است. انسان باید بیدار و هوشیار شود». این بیداری به‌راحتی اتفاق نمی‌افتد و انسان گاهی فکر می‌کند که بیدار است. شاید حتی در کنگره هم ممکن است زمانی انسان، مسیر را اشتباه برود ولی وقتی بیدار می‌شود، می‌فهمد که این بازی‌ها برای چه هست و برای چه مهندس تشویق می‌کند که از مالتان ببخشید و بگذرید. این جمله در من خیلی تأثیر گذاشت. در شعبه‌ای بودم و رفته بودم از ایشان اجازه بگیرم و این جمله ایشان باعث شد تا قطع به‌یقین کار را انجام دهم و خیلی هم راحت پرداخت شد. این اتفاق باید کم‌کم بیفتد.

خانم نرگس می‌گفتند که اینجا دو پهلوان و چندین دنور دارد و اکثر اعضای باشگاه، عضو لژیون سردار هستند و من واقعاً تبریک می‌گویم. مشخص است که این شعبه به آن بیداری و آگاهی رسیده است که می‌داند که از چه چیزی باید بگذرد.از مال گذشتن سخت است؛ اما مهم این است توان ما چقدر است. گل‌ریزان نزدیک است و من این را از صمیم قلبم می‌گویم که مهم نیست مبلغ بخشش ما و مبلغ پرداختی ما در گل‌ریزان چقدر است، مهم این است که هرکس اندازهٔ توانش ببخشد. بالاترین عنوان پهلوان است و به نظر من هر کس اندازه توانش ببخشد، یک پهلوان است. شاید من می‌توانستم مقداری بیشتر از مبلغ پهلوانی‌ام پرداخت کنم و من با کسی که شاید توان پرداختش ۲۰۰ هزار تومان است، فرقی نمی‌کنم. هرکس با توجه به توانی که دارد، اگر بتواند با بالاترین توانش شرکت کند، برده است و موفق است و یک جای دیگری برده است و در جای دیگری با او حساب می‌شود. ان‌شاءالله که همه ما این توانایی را پیداکرده باشیم.

من همیشه به بچه‌های لژیونم می‌گفتم که یک هفته مانده به گل‌ریزان نباید فکر کنیم که چه‌کار باید بکنم؛ بلکه از این گل‌ریزان تا گل‌ریزان بعدی باید در مورد آن فکر کنیم و برایش برنامه‌ریزی کنیم، مخصوصاً کسی که درآمدی ندارد، باید در طول این‌یک سال برنامه‌ریزی و پس‌انداز کند. مثل‌اینکه من می‌خواهم سال بعد مبل‌های خانه‌ام را عوض کنم، باید از الآن برای آن برنامه‌ریزی کنم. گل‌ریزان خیلی بیشتر اهمیت دارد و همه ما باید برای گل‌ریزان برنامه‌ریزی کرده باشیم. ان‌شاءالله همه ما بتوانیم با بالاترین توان خود شرکت کنیم. اگر اعضایی هستند که هنوز عضو نشده‌اند، خودتان می‌توانید تبلیغ کنید و از تجربیات خوبتان بگویید. حتی اگر فرد در لژیون شرکت کند، حس و حال لژیون در شخص تأثیر می‌گذارد.


تایپ: همسفر مونا (لژیون پنجم تیراندازی باکمان)
ویراستاری و ارسال: همسفر زینب مرزبان خبری، عضو لژیون سردار
همسفران نمایندگی باشگاه تیراندازی باکمان کنگره 60

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .