نمیدانستم تنها معجزه عشق و محبت است؛ که میتواند به من و مسافرم کمک کند. معنای عشق را زمانی متوجه شدم؛ که دیگر بهطور کامل مسافرم را رها کردم و کاری به کارش نداشتم.

یا فتاح
آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. عشق و محبت را باید شکافت و تنها به معنی لغوی آن اکتفا نکرد؛ چون بسیار واژه پر مفهوم و پرمعنایی است.
من هم همانند همسفران کنگره ۶۰، وقتی شروع به حرکت و آموزش گرفتن کردم، ابتدا در مقابل اینکه به من میگفتند: به مسافرت محبت کن و به او عشق بورز، جبهه میگرفتم؛ چون هنوز به آن معرفت و آموزش لازم نرسیده بودم و نمیدانستم تنها معجزه عشق و محبت است؛ که میتواند به من و مسافرم کمک کند. معنای عشق را زمانی متوجه شدم؛ که دیگر بهطور کامل مسافرم را رها کردم و کاری به کارش نداشتم. اینکه کجا میرود؟ با چه کسی تلفنی صحبت میکند و... دیگر کاری نداشتم!
به همین منوال روزها سپری شد تا جایی؛ که مسافرم به خودش آمد؛ که تنها جایی که میتواند او را از چنگال اعتیاد رها کند، کنگره ۶۰ است. شروع به حرکت و آموزش گرفتن کرد و روزبهروز حالش بهتر و بهتر شد. حالا شاید آن زمان، هرکسی حرکات من را میدید، در ذهنش قضاوت میکرد؛ که چه همسفر نامهربانی است؛ اما این صور آشکار قضیه بود و این کار سبب شد تا خودم رهایی را زودتر از مسافرم درک کنم و به لطف خداوند او هم به رهایی رسید. حالا معنی این کلمه را بهتر متوجه میشودم؛ که حساب عاشق با عشق است نه با معشوق!
پس تنها رمز موفقیت برای یک همسفر، عشق بلاعوض و بهجا است؛ که بداند چگونه همانند یک فرمانروای جنگی بهموقع حمله کند و چه موقع باید صلح کند. گاهی محبت و عشق در این است؛ که عقبنشینی کنیم و گاهی اینکه در یکجا بمانیم و حرکتی نکنیم.
به امید آن روز؛ که تکتک انسانها به مفهوم واقعی عشق و محبت برسند و با گوشت و پوستواستخوان، خدمتگزار واقعی انسانهای دردمند شوند.
نگارنده: همسفر سمیه رهجوی خانم فرحناز
عکاس : همسفر فریده
تایپ: همسفر فریده
- تعداد بازدید از این مطلب :
222