English Version
English

هیچ‌کدام از کارهای خدا بی‌حکمت نیست

هیچ‌کدام از کارهای خدا بی‌حکمت نیست

سلام دوستان خدیجه هستم همسفر

وقتی «کتاب حال شما چطور است؟» را خواندم، معنی حال شما چطور است را درک کردم؛ به لطف خدا حالم خوب است نه از روی عادتِ همیشگی که می‌گوییم ممنون خوبم بلکه حال دلم خوب است. امیدوارم حال دل همه‌ی شما هم خوب باشد. اما همسفر؛ همسفرِ چه کسی؟ چه راهی؟ مقصد کجا بود؟ نمی‌دانستم چرا آمدم؟ بدون هیچ گله و شکایتی آمدم مسافرم هیچ کمپ یا (NGO) را تجربه نکرده بود اما کم‌وبیش از آن شنیده بودم فکر کردم (NA) است با خود گفتم یک مدت می‌روم پایبند که شد دیگر نمی‌روم آن روز نمی‌دانستم در حال کاشتن بذر بی‌عهدی و تنهایی هستم؛ غافل از هستی و نیروهای الهی بودم که هرچه را می‌خواهم به من خواهد داد و کاشته‌هایم را درو خواهم کرد دست و پا شکسته در کنگره حضور داشتم به سختی سی‌دی گوش می‌کردم فقط منتظر رهایی بودم مسافرم سفر کرد و رها شد اما بعد از چند ماه برگشت خورد چون هیچ‌کدام از ما آموزشی نگرفته بودیم و فقط‌ به دنبال قطع مواد بودیم. خداوند را هزاران بار شاکرم که نا‌امیدی در دلم جایی نداشت به کنگره و خودم ایمان داشتم فهمیدم همان بذر تنهایی را که کاشته بودم رشد کرده است و من باید با آگاهی آن را قطع کنم. وقتی درک کردم من فقط باید روی خودم کار کنم، مسافرم دوباره سفر کرد و الحمدالله با حال خوب رها شد. شال سبز برایم یک هدیه‌ی الهی بود تا با آن بیشتر به خودم بپردازم‌ چون کسی می‌تواند راهکار دهد که خود عمل کرده باشد پس باید خیلی تلاش می‌کردم همه‌ی توان خود را می‌گذاشتم اما خودم هم می‌دانستم کم است پس نباید راکد می‌ماندم.

به لطف خداوند و راهنمایان عزیزم در آزمون قبول شدم و این برای من قابل باور نبود! خداوندا چرا من؟ نمی‌دانم چه حسی داشتم؛ خوشحالی همراه ترس و نگرانی، اگر نتوانم؟ اگر جواب رهجو را ندانم؟ اگر‌ها از ذهن من پاک نمی‌شدند تا این‌‌ که دوست عزیزی فرمودند هیچ‌کدام از کارهای خدا بی‌حکمت نیست خداوند در درون تو این نیرو را دیده و تو را انتخاب کرده است این صحبت او در جانم رفت و مدت‌ها به این موضوع فکر می‌کردم تا روزی که برای دریافت شال خدمت آقای مهندس رفتیم؛ بدون هیچ دلیلی ذهنم آرام بود آن‌قدر آرام که در بین آن جمعیت صحبت‌های آقای مهندس برایم مثل لالایی مادر بود و مرا به خواب می‌برد شادی غیر قابل وصفی تمام وجودم را فرا گرفته بود و جمعیتی که برای دریافت شال آمده بودند! خداوندا من هم یکی از آن‌ها هستم این بار با مسئولیت بیش‌تر و سنگین‌تر. مدام شکرگزار خداوند و کنگره بودم که مطلبی از ذهنم گذشت اوایل ورودم به کنگره همسفرانی بودند که در مشارکت خودشان شاکر خداوند بودند برای این‌ که مصرف‌کننده داشتند و به واسطه‌ی آن‌ها به کنگره آمده بودند و من این شکرگزاری را درک نمی‌کردم و همیشه به راهنمایم می‌گفتم که چرا این‌ها شکرگزار اعتیاد و بدبختی هستند؟ امروز جواب سوال خود را دریافت کردم آن‌ها شکرگزار اعتیاد نبودند آن‌ها به واسطه‌ی اعتیاد و حضور در کنگره خود را شناخته بودند. مفهوم زندگی، بخشند‌گی، خدمت، عشق و خیلی چیزهای دیگر را که امروز به آن رسیده‌ام را دریافت کرده بودند من هم امروز خداوند را شاکرم که به واسطه‌ی اعتیاد مسافرم و حضور در کنگره، مسیر زندگی‌ام تغییر کرد امیدوارم خدمتگزار لایق و در آزمون الهی سربلند باشم. ممنون که به صحبت‌های من توجه کردید.

نویسنده: همسفر خدیجه، راهنما همسفر لیلا (لژیون ششم)

ویراستاری و بارگزاری: همسفر کبری، راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .