English Version
English

تکامل در جمع اتفاق می‌افتد

تکامل در جمع اتفاق می‌افتد

اولين جلسه از دوره پنجاه و یکم کارگاه‌هاي آموزشي عمومي کنگره۶۰، نمايندگي پروين اعتصامي اراک، با استادي کمک‌راهنما مسافر رضا، نگهباني مسافر حسن و دبيري مسافر غلامرضا با دستور جلسه «D.sap» و در ادامه تولد سومین سال رهایی مسافر حمید پنجشنبه 11 خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم مسافر، دستور جلسه این هفته دی‌سپ هست. قبل از این که به کنگره بیایم با یک سری موضوعات سروکار داشتم و مطالعه می‌کردم و خواستگاه تمام تفکرات و اندیشه‌های من این بود که  آدم‌ها را به کمال‌ یا قرب الهی برسانم و جالب بود وقتی به کنگره آمدم به سادگی جهان‌بینی یاد گرفتم تا در صلح و آرامش زندگی کنم و به خود و دیگران آسیب نرسانم. چیزی  که در کنگره خیلی روی آن تاکید می‌شود جسم هست که باید خیلی مراقب آن باشیم ولی چیزی که برای من مهم نبود جسم بود و در کنگره متوجه شدم که این جسم اگر نباشد کاری نمی‌شود انجام داد و مثل کامپیوتری در نظر بگیریم که اگر بخواهیم یک نرم‌افزار سنگینی را اجرا کنیم باید سخت افزار خوب داشته باشیم. جسم خیلی مهم هست و در کنگره یک پک کامل داریم تا جسممان درست کار کند، مثل درمان اعتیاد، درمان سیگار، تغذیه سالم، ورزش کردن، خواب مناسب و داروی دی‌سپ به عنوان مکمل.

تجربه‌ من از زندگی این هست که قبل از اینکه وارد کنگره بشوم خیلی مریض می‌شدم و سرماخوردگی می‌گرفتم و هر کدام‌ یک ماه زمان می‌برد و من انواع آنتی بیوتیک‌ها را مصرف می‌کردم و بدنم ضعیف شده بود، وقتی آمدم کنگره و مواد و سیگارم درمان شد ولی الان سرماخوردگی که سراغم می‌آید اصلأ متوجه نمی‌شوم. زمانی که کرونا شروع شد خیلی آدم‌ها می‌ترسیدند و دوتا ماسک و دستکش می‌پوشیدند و الکل می‌زدند ولی من در این مدت نه ماسک و نه الکل استفاده نکردم و تنها چیزی که استفاده کردم دی‌سپ بود. بعضی‌ها فکر می‌کنند دی‌سپ، سرکه سیب هست.

اما سومین سال رهایی آقای حمید که قدیمی‌ها می‌شناسند و شاید جدیدی‌ها نشناسند. حمید به عنوان مرزبان میخواستند در نمایندگی شهباز تولد بگیردند؛ ولی چون همسفرشان در اراک خدمت می‌کردند گفت دوست دارم در اراک جشن بگیرم که من گفتم کسی‌ تو را نمی‌شناسد؛ گفت ایرادی ندارد مهم این است که پیام داده شود و بتواند به یک نفر کمک کند و این قابل توجه بود برای من که برای چه چیزی تولد می‌گیریم. تولدها باعث می‌شوند که‌ یک سری بیدار شوند و برای کسی که تولدش هست گره‌هایی از خود شخص باز می‌شود و تفکر و مسیر زندگی‌اش عوض می‌شود .

به نظر من تولدها زمانی گرفته می‌شود که‌ آدمها کاری کرده باشند و تغییر در خودشان و اطرافشان بوجود آمده باشد و الان تولد سه سالگی حمید هست، چون صور پنهان حمید پر هست و تلاش خودش را کرده است. حمید در سفر اول که وارد لژیون شد اخم کرده بود و یواش یواش سفر کرد و معلوم هم نبود درمان بشود ولی زمانی که‌ به پارک آمد اتفاق خوبی برای حمید افتاد. یک قسمت از درمان حضور در پارک است و تکامل در جمع اتفاق می‌افتد.

حمید که روز رهایی‌اش گفت من نمی‌خواهم در کنگره‌ بمانم و  می‌خواهم به خاطر وضعیت مالی‌ام بروم و بعد از گرفتن گل رهایی رفت ولی بعد از سه چهار ماه دیدم داخل لژیون نشسته و گفت قرار هست که هفته‌ای یک بار بیاید و بعد شد هفته‌ای دو بار بعد سه بار و در ادامه مرتب شد و این يک پیام داشت که ما نمی‌توانیم قضاوت کنیم که چه کسی می‌ماند چه کسی نمی‌ماند و به من یاد داد که صبر داشته باشم.

بعد یواش یواش دنبال خدمت آمد و برای مرزبانی  شعبه شهباز  انتخاب شد و من به ایشان خیلی تبریک می‌گویم و امیدوارم تولد پنج سالگی با شال کمک راهنمایی باشد و به همسفرشان تبريک مي‌گویم و لذت بخش هست که می‌بینم مسافر و همسفر در کنار هم خوشحال هستند و در آخر این تولد را به آقای مهندس و دیده‌بانان و ایجنت و مرزبانان تبریک می‌گویم وامیدوارم اتفاقات خوبی برای همه عزیزان بیافتد.

اعلام سفر مسافر حمید:
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر، آنتی ایکس مصرفی تریاک و قرص، روش درمان DST، داروی درمان OT، مدت سفر ۱۱ماه و ۵ روز، مدت رهایی ۳سال و ۳ماه و ۱۸روز، کمک راهنما مسافر رضا.

آرزوی مسافر حمید:
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر. آرزو می‌کنم که‌ سال دیگر شال کمک‌راهنمایی را از دستان پر مهر جناب مهندس بگیرم.

سخنان مسافر حمید:
در ابتدا خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه هستم، ابتدا از آقای مهندس تشکر می‌کنم. از راهنمای خوبم آقا رضا تشکر می‌کنم. از راهنمای خدمتم آقا مسعود تشکر می‌کنم که ۱۴ ماه از ایشان آموزش دیدم. از راهنمای همسفرم خانم اعظم و همسفرم تشکر می‌کنم. 

اگر بخواهم از تجربه خودم بگویم، من اصلا خودم هم فکر نمی‌کردم که مصرف‌کننده باشم. همسفرم از طریق سایت و دوستشان کنگره رو پيدا کرده بود. وقتی در شعبه سردشت مرزبانان و راهنمای تازه واردین با روی خوش من را راهنمایی کردند آنجا باور کردم مصرف‌کننده هستم و با حسی که داشتم آقا رضا را انتخاب کردم. 

در سفر اول نمی‌دانستم کجا هستم‌، فقط مي‌ديدم سفر دومی‌ها حالشان خوب بود ولی حال من خراب بود و در زندگی خیلی مشکلات داشتم. چون خیلی درس خواندن را دوست داشتم و در کنگره سی‌دی و آموزش بود آمدم و راهنمای خودم را الگو قرار دادم  و سرم را با سر راهنمایم عوض کردم و هر چه می‌گفت انجام می‌دادم و در نهایت توانستم با کمک همسفرم سفر کنم و در ادامه آمدم و خدمت کردم.

در ابتدا فکر می‌کردم هیچ کس در کنکره زحمت نمی‌کشد، مخصوصاً قسمت اوتی و وقتی رفتم قسمت فالو‌آپ قبل از آن فکر نمی‌کردم قسمت اوتی انقدر سخت باشد، وقتی هم که مرزبان شعبه شهباز شدم فکر می‌کردم مرزبانی فقط شال انداختن هست ولی در ادامه دیدم مرزبانی چقدر شرایط متفاوت و بالا و پایین دارد. در آخر خدا را شکر می‌کنم و از راهنمای خوبم به خاطر اتفاقات گذشته سپاسگزارم و از اعضای شعبه پروین اعتصامی و شعبه شهباز تشکر می‌کنم.

سخنان کمک‌ راهنمای همسفر:
سلام دوستان اعظم هستم کمک راهنمای یک همسفر، خدا را شکر می‌کنم بابت تجربه دوباره این جایگاه. تولد سومین سال رهایی آقای حمید را ابتدا به آقای مهندس وخانواده محترمشان تبریک می‌گویم، همچنین تبریک به ایجنت محترم و تبریک به خانم مهسا و مسافرشان و آقای قدمی و تبریک به سامیار عزیز. اگر بخواهم در مورد مهسا چند کلمه صحبت کنم یادم مي‌آید روزهای اول که مهسا وارد لژیون چهارم شد فقط فکرش این بود که‌ مسافر من مصرف می‌کند و به من دروغ میگوید، می‌خواهم مچش را بگیرم و ثابت کنم. ولی من به مهسا می‌گفتم که ما نمی‌خواهیم اینجا پلیس بازی در بیاوریم و زندگی میدان جنگ نیست و اگر بخواهیم با هم زندگی کنیم باید در مقابل مشکلات بجنگیم.

یکی دو ماه گذشت تا حمید آقا وارد کنگره شدند و شروع کردند به آموزش دیدن و رها شدند. از اين طرف خانم مهسا مشتاق خدمت از آن طرف مسافرش مشتاق رفتن. خانم مهسا خیلی ناراحت بود و می‌گفت من چه کار کنم مسافرم بیاید و خدمت کند و من می‌گفتم که‌ خدمت‌ها و جايگاه‌ها ما را انتخاب می‌کنند و نه ما آنها را. بعد گذشت چهار ماه آقای حمید آمد و شروع کرد به خدمت کردن و کانديد مرزبانی شد و رای نیاورد ولی در ادامه اتفاقات خوبی افتاد و در شعبه شهباز مرزبان شد. اگر خانم مهسا توانست در این جایگاه خدمت کند قطعا يک مسافر خوب کنارش بود و این آموزش را دیده بود که اول همسفر.

در سخنان روز چهارشنبه گفته شد که ما باید اول یاد بگیریم احترام خانواده و خانم را داشته باشیم، یعنی اگر من می‌خواهم پهلوان بشوم اول باید این جایگاه را به همسفرم بدهم چون تخریب‌ها بیشتر روی همسفر آمده تا یک مصرف کننده. امیدوارم این زوج کنگره‌ای همیشه شاد باشند و هر آرزویی دارند در آزاد‌مردیشان بر آورده بشود. 

سخنان همسفر مهسا:
سلام دوستان مهسا هستم همسفر، من هم خدا را شکر می‌کنم که امروز به ما توفیق داد تولد بگیریم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان و دیده‌بانان و ایجنت محترم خیلی تشکر می‌کنم. داشتم فکر می‌کردم توی تولد چه بگویم. گفتم از گذشته بگویم گذشته‌ای که حال خرابی داشتیم و جنگ و دعوا  داشتيم و می‌گفتم تو کاری انجام می‌دهی که از سر کار مرخصی می‌گیری و باورم نمی‌شد که مصرف کننده باشد، چون نه سیگار می‌کشید و نه به چهره‌اش می‌خورد.

خدا خدا می‌کردم چیز دیگری نباشد که از دستش بدهم چون مسافرم را خیلی دوست داشتم و به همین خاطر برایم مهم بود که راهش کج نباشد و در ادامه متوجه شدم که مصرف می‌کند.  وقتی به کنگره‌ آمد و رها شد می‌خواست برود ولی اینقدر آمدیم که ماندگار شد و از آقا رضا هم تشکر می‌کنم که اگر نبودند حمید به رهایی نمی‌رسید. هميشه دعای خیرم پشت سر خودشان و خانواده‌شان هست  و هر چه از خدا می‌خواهند به ایشان بدهد و از آقا مسعود راهنمای خدمت مسافرم و راهنمای سفر دوم ایشان آقا مهدی خیلی تشکر می‌کنم و از راهنمای عزیزم خانم اعظم خیلی تشکر می‌کنم و يک تشکر از سامیار عزیزم و یک تشکر از پدر عزيزم می‌کنم که الان در شعبه حضور ندارند ولی هميشه يک پشوانه برای من و مسافرم بوده‌اند و بعضی وقتها که می‌خواستم از همسرم جدا بشوم هميشه پدرم طرفداری مسافرم را می‌کرد و اگر پدرم نبود شاید ما از هم جدا می‌شدیم.

تایپ: مسافر مهدی لژیون چهاردهم
عکس: مرزبان خبری مسافر میثم
ویراستاری و تنظیم: مسافر ساسان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .