«میرسند آنان که مشتاق رسیدن باشند»
در مراسم باشکوه اهدای شال کمکراهنمایی تازهواردین، ۱۴۰۲/۰۳/۰۶ با حضور بنیان کنگره آقای مهندس دژاکام عزیز، خانم آنی کماندار، دیدهبان همسفران و آقای اشکذری دیدهبان محترم در نمایندگی سیمرغ؛ خورشید درخشانتر، آسمان آبیتر، سبزی طبیعت زیباتر، نسیم زندگی را به پرواز کشیده و پرنده آواز جدید میسراید. گویی بهاری دیگر است، فرصتِ خدمت به کسانیکه، چشمانم با حضورشان بارانی است از تاریکیها گذشته و به روشنایی رسیده و امروز فرمان صادر شد، چراغراه، ره گمکردگان باشند. طعم شیرین خدمت در شروعِ مسیر رهایی، آزادی و احیای نفوس گوارای وجودتان باد.
.jpg)
با گوش جان، چشم دل و قلب، خلق شد برایشان لحظاتی پر از نور، عشق و جاودانگی؛ این عزیزان، سخن میگویند از حس زیبای خود:

با سلام خدمت شما که از نظر بنیان کنگره، آقای مهندس دژاکام عزیز، «راهنمای تازه واردین از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.»
لطفاً خودتان را به رسم کنگره معرفی کنید. با چه حسی وارد کنگره شدید، سه جلسه مشاورهتان و کسیکه کمکراهنمای تازه واردین بود، چه تاثیری بر شما داشت؟
لطفاً از حستان موقع رهایی، برنامه ریزی، خواست و هدفتان برای شرکت در آزمون، نقش مسافرتان، حستان موقع شنیدن قبولی در آزمون و صدور فرمان برای خدمت در این جایگاه، نگاهتان به تازه واردین، حس شما از سفر تهران، سخنان آقای مهندس، خانم آنی و دیدهبان مسافر، بستن پیمان و گرفتن شال سبز زیبای کمکراهنمایی و ... را برای ما بفرمایید.
«جهان محضر الهی است و الله سریع الحساب» این کلمات حق، چه پیامی از سوی خداوند و خدمت کردن به تازهواردین یعنی مهمترین افراد کنگره۶۰ دارد؟
سلام دوستان طلعت هستم همسفر علیرضا
زمانیکه من وارد کنگره شدم با حس ناامیدی کامل وارد شدم، تمام جاهایی که برای ترک، رفته بودیم با شکست مواجه شدیم؛ فکر میکردم اینجا هم نتیجهای نخواد داد؛ من سه جلسه اولم را با خانم بهناز مشاوره شدم. سخنان ایشان تا حدودی در من تاثیر گذاشت، بعد وارد لژیون شدم و در وادی آموزشها قرار گرفتم، مطمئن شدم که اینجا همان جایی است که میتوانم امیدوار باشم.
بعد از رهایی مسافرم و دیدن حال خوبش تصمیم گرفتم که تا جایی که بتوانم درحد توانم، خدمت معنوی و مالی به دیگران کمک کنم، بنابراین تصمیم گرفتم در آزمون کمکراهنمایی شرکت کنم؛ زمانیکه خبر قبولی خود را شنیدم از ته دل خوشحال شدم چون من از ابتدای ورودم به کنگره عاشق خدمت و شال سبز تازه واردین بودم، همان شد که دلم میخواست؛ به خواسته خودم و آموزش کمکراهنمایم از طرف خدا فرمانش صادر شد و موفق شدم. من همیشه تازه واردین را که میبینم، روزهای اول ورود خودم را در آنها احساس میکنم که با چه حالی وارد شدهاند.
و اما از سفر تهران و گرفتن شال کمکراهنمایی که شیرینترین و دلچسبترین سفری بود که در کنار سایر دوستان تجربه کردم؛ این سفر با دیدن جناب مهندس، خانم آنی، سخنان سراسر عشق، تجربه و آرامش آنها کامل شد. واقعا با حضور در محضر استاد جناب مهندس، برخودم بالیدم و افتخار کردم که خداوند لیاقت این جایگاه را به من داد تا بتوانم از این طریق، اول به خودم بعد به دیگران کمک کنم، از این بابت خداوند را بسیار شاکر وسپاسکزارم.
من طلعت باید همیشه این جمله را مد نظرم داشته باشم که: «جهان محضر الهی است» با این دید به تازهواردین که اعضای اصلی کنگره ۶۰ هستند، نگاه کنم که ما فقط برای رضای خدا و حال خوب خودمان به آنها کمک میکنیم نه چیز دیگر؛ تمام اعمال و رفتار انسان در محضر خداست و چشم بینای الهی همواره ناظر اعمال ما هست. انشاءالله که بتوانم به یاری خداوند از عهده این خدمت به خوبی برآیم و دردی از دردمندی را التیام ببخشم.
آمین
سلام دوستان ملیحه هستم همسفر محمد
روز اولی که وارد کنگره شدم، جشن گلزیزان بود؛ وقتی دیدم همه دارند به هم کمک میکنند، رفتارشان با احترام و محبت با هم است، بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. سه جلسه تازه واردین را با خانم الهام گذراندم، از ایشان بسیار تشکر میکنم که باعث شدند، پیوند من با کنگره شکل بگیرد. همیشه خدمت به کنگره را دوست داشتم اما ترس زیادی همراه من بود، ولی خانم شفیعه عزیز خیلی به من کمک کردند تا بتوانم ترسهایم را کنار بگذارم و در آزمون شرکت کنم. روز رهایی را هیچوقت فراموش نمیکنم حس سبکبالی، آرامش و شادی زیادی داشتم.
زمانیکه نتایج آزمون آمد، خیلی خوشحال شدم و خداوند را شکر کردم که لیاقت خدمت کردن را به من داد و کمی هم احساس نگرانی پیدا کردم که حالا که مسئولیت سنگینی به من واگذار شده است بتوانم درست خدمت کنم. من فکر میکنم که در هر جایگاه خدمتی مسائل آموزشی برای من هست که به حل مشکلات من کمک میکند و بار آموزشی زیادی برای من دارد.
سفر تهران، همراه با دوستان پر از عشق شعبه شفا برای گرفتن شال رفتیم, بسیار عالی بود؛ زمان دریافت شال از دستان پرمهر آقای مهندس لحظه رویایی بود که قبلا در ذهنم تصور کرده بودم، احساس میکردم بال در آوردم و از خوشی به پرواز درآمدهام، حس وصف نشدنی بود. از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار تشکر میکنم. از تمامی خدمتگزاران کنگره مخصوصاً کمک راهنمای عزیزم خانم شفیعه که در این مسیر به من بسیار کمک کردند، تشکر میکنم.
سلام دوستان وجیهه هستم همسفر جواد
مسافر من با تخریب بیش از ۲۰ سال وارد کنگره شدند، با انواع آنتیایکس، آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره تریاک؛ به روش دی.اس.تی با شربت او.تی، به راهنمایی خوبشان آقای فرهاد فیروزی، راهنمای خوب خودم سرکار خانم احترام سفر کردیم، رهایی ۲ سال و ۱۱ ماه. ورزش خودم بدمینتون، ورزش مسافرم شنا.
وقتیکه من به کنگره وارد شدم، حسی برایم نمانده بود، پر از حسهای منفی بودم، جلسه اول ورودم به کنگره به عنوان مهمان وارد شدم، وقتی به خانه آمدم پر از حسهای خوب بودم با اینکه کسی مرا مشاوره نداده بود، جلسه دوم ورودی با خانم محبوبه که الان هم کمکراهنمای شعبه بنیان هستند، مشاوره دادند. جلسه سوم با خانم مریم محمودی راهنمای عزیز شعبه شفا، مشاوره شدم. با هر بار آمدنم، انرژی فراوان و حسهای قشنگ را دریافت میکردم، ورود من در سال ۹۷ بود. آنموقع بدون مسافر وارد شدم، به من گفتند: سه ماه بیشتر نمیتوانم بمانم؛ یک مقدار حالم بد شد، ولی با راهنمایی راهنمای عزیزم سرکار خانم احترام من امیدوار به سفر شدم. تا اینکه مسافرم وارد کنگره شدند و پس از گذراندن سفر اول و رهایی، وارد سفر دوم شدیم. بعد از دو سال خواندن کتابها و جزوات را آغاز کردم؛ فقط هدفم از این خدمت، زکات حال خوشم است؛ وقتی قبول شدم خدا را برای این جایگاه خدمتی شکر کردم. نگاهم به تازهواردین اینطور است که من را به یاد چهار سال پیش خودم میاندازد که با حال خراب وارد کنگره۶۰ شدم و با چه انرژی مثبتی به خانه برمیگشتم.
سفر تهران برای من وجیهه، سفر پر از آرامش، محبت و حسهای قشنگ بود؛ با عزیزانی که در سفر بودیم، آرامش و محبتی که در وجود آقای مهندس و خانم آنی بود، مرا امیدوار به خدمت میکند؛ امیدوارم بتوانم در این جایگاه خدمتی آموزش بگیرم خدمت کنم و حال خوش به عزیزان تازهوارد منتقل کنم. خداوند حاضر و ناظر بر اعمال هست و از صوپنهان ما آگاه است؛ مطمئن هستم قدرت مطلق به من کمک خواهدکرد و با حرکت راه نمایان میشود.
با تشکر از مصاحبه؛ از آقای مهندس که این بستر را فراهم کردند تا به حال خوش برسیم و خدمت کنیم ممنون و متشکرم؛ همینطور از ایجنت، مرزبانان، خانم اعظم در سایت و خدمتگزاران سایت سپاسگزارم.
سلام دوستان طیبه هستم همسفر مرتضی
مسافر من با بیش از ۱۸ سال تخریب وارد کنگره شد، با انواع آنتیایکسهای شیره تریاک، حشیش، الکل؛ مدت ۱۲ ماه و ۱۲ روز سفر کردند به روش دی.اس.تی؛ به کمکراهنمایی آقای جواد سجادی و راهنمای عزیز خودم خانم اکرم؛ ورزش مسافرم در کنگره فوتبال و شنا؛ ورزش خودم بدمینتون و تنیس؛ الان هم به لطف جناب مهندس و یاری خدا یک سال و دو ماه هست که آزاد و رها هستیم.
زمانیکه وارد کنگره شدم، با یاس و ناامیدی همراه بودم با خود میگفتم: حداقل چند ماهی از شر مواد مخدر دور میمانیم! ولی با خانم مرضیه که سه جلسه کمکراهنمایی تازه واردین مشاوره شدم، ایشان بسیار امید دادند و گفتند: که اینجا صحبت از رهایی و درمان است نه ترک اعتیاد؛ بعد از رهایی احساس سبکی و آرامش میکردم با خودم گفتم: دیگر هیچ اثری از مواد مخدر در وجود مسافرم و خودم و زندگی ما نیست و این آرزوی ۱۳ ساله بود که در دلم داشتم. از آنجا بود که تصمیم گرفتم برای اهداف کنگره60 تلاش کنم و برای ادامه این چرخه تلاش کردم تا در آزمون نمره قبولی بگیرم و به این سیستمی که بسیاری از زندگیها را نجات داده و آرامش را به خانوادهها برگردانده است، با خدمتم ادای دین کنم. چون خواسته قلبی داشتم، مطمئن بودم با حرکت خودم، آموزشهای راهنمای عزیزم، دوستان هملژیونی و یاری خداوند در آزمون قبول میشوم و خیلی خوشحالم که برای خدمت در جایگاه کمکراهنمای تازه واردین قبول شدم؛ چون هر تازهوارد با دنیایی از انتظار برای رسیدن به زندگی بهتر، وارد کنگره میشود.
سفر به تهران برای دریافت شال برایم سرشار از حس خوب، اعتمادبهنفس و شوق رفتن به سمت مسئولیت بود، جناب مهندس و خانم آنی نیز بسیار زیبا و آموزنده صحبت کردند و از توضیحاتشان در رابطه با جایگاه کمکراهنمای تازه واردین آموزش گرفتم؛ با بستن پیمان واقعاً حس کردم، دارم با خدای خود عهد میبندم، از خداوند خواستم به من کمک کند تا در طول مدت خدمتم پیرو قوانین و پیمانی که بستم، باشم.
باید بدانیم، همیشه در همه عالم در محضر خدا هستیم، در هر زمانی باید بدانیم که زبان ما، قلب ما، چشم ما، گوش ما، در محضر خداست و هر قدم ما، باید برای رضای خدا و خدمت به خلق باشد. از کمکراهنمای محترم خود، خانم اکرم و کلیه خدمتگزاران کنگره، دوستان هملژیونی، مسئول سایت، ایجنت و مرزبانان عزیز، کمال تشکر را دارم.
سلام دوستان زهرا هستم همسفر رسول
مسافر من با بیش از ۱۵ سال تخریب وارد کنگره شدند، ۱۳ ماه و ۳ روز سفر کردند به روش دی.اس.تی، داروی درمان شربت او.تی؛ رشته ورزشی مسافرم والیبال؛ راهنمای مسافرم آقای حمید و راهنمای خودم خانم مریم ابراهیم زاده و رشته ورزشی خودم بدمينتون؛ رهایی به لطف خداوند و دستان پر مهر آقای مهندس ۶ سال و ۳ ماه.
روز اول که وارد کنگره شدم، تا قبل دیدن حس و حال اعضا شعبه میگفتم: چرا من بیایم؟ من که اعتیاد ندارم! نمیپذیرفتم که حال من خراب هست؛ روزی که رفتم شعبه، روز رهایی مسافرم بود؛ حس خوبی از همه گرفتم؛ مرزبانها تازه وارد را پذیرش میکردند؛ خانم احترام عزیز با من صحبت کردند، من از صحبتهای ایشان لذت بردم و گفتم: نمیشود شما راهنمای من باشید؟ گفتند: نمیشود؛ تمام مراحل و خدمتها را برای من توضیح دادند؛ من آن روز به خودم گفتم: برای خوب شدن حال خودم باید بیایم و آموزش ببینم؛ راهنما انتخاب کردم،حال من و عشق من به کنگره بیشتر و بیشتر میشود؛ در خدمت مرزبانی شرکت کردم و حس هر خدمت انرژی خاصی به من میداد. من در همین خدمت باردار شدم و قسمت نشد چند سال در آزمون شرکت کنم و اینکه همیشه میگفتم: خدمت باید من را انتخاب کند و تا روزی که راهنمای عزیزم خانم مریم تودیع میشدند و من واقعا خدمت نداشتم، راهنما هم نداشتم، تصمیم گرفتم خودم را برای آزمون آماده کنم چون دوست نداشتم چیزی مانع نیامدن به کنگره من بشود؛ راهنما خانم احترام عزیز را انتخاب کردم به دلایلی که از روز اول حس خوب ورود به کنگره از ایشان گرفتم، همیشه دوستشان داشتم و دارم؛ سعی کردم خودم را برای آزمون آماده کنم، هر جور بود روزی ۳ ساعت هم میشد، منابع را میخواندم، مسافرم نیز بسیار به من کمک میکرد که موفق بشوم، حس خوب به من انتقال میداد تا اینکه آزمون دادم، روزی که خبر آزمون را دادند، واقعا حالی داشتم که اصلا قابل بیان نیست، خوشحالی دارد که امیدوارم هرکس که در کنگره هست، این حس و حال را تجربه کند و فرمان آن جایگاه برایش صادر بشود؛ من چند سال بود دوست داشتم و واقعا وقتش نرسیده بود تا اینکه فرمانش رسید تا من خدمت کنم، خواسته خودم را قوی کردم و خداوند هم کمک کرد.
از حس و حال سفر تهران که خیلی خوب بود میخواهم بگوم: واقعا همه آموزش بود، از وقتی جلسه شروع شد و آقای مهندس و خانم آنی صحبت کردند، تمام وقت من ردیف جلو نشستم و از صحبت هاشان لذت بردم و تجربههای بیشتری گرفتم و حتی پیمان که یک حس خیلی خوبی به من میداد، هر چی بگویم، کم گفتم؛ فقط میتوانم بگویم: همه حال خوب و عالی بود؛خدا را شکر میکنم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم و شال راهنمای تازهواردین را دریافت کنم. در آخر میخواهم بگویم جهان محضر الهی است؛ خداوند در همه جا حاضر است؛ روزی هزار مرتبه خدا را شکر میکنم و میگویم:
خدایا من دنیای کوچکی دارم
و تو با بودنت بی انتهایش میکنی
تو با معجزههای هر چند کوچک و ساده
روزمرهام، روزم را رنگین کمانی میکنی،
من عادت کردهام به تو و معجزههای هر روزت
خدایا میخواهم تو را از ته دل فریاد بزنم
آنقدر که چشمانم و دلم آکنده از مهرت شوند؛ خدایا به تو توکل میکنم و حس داشتنت پناهگاهی میشود،
همیشگی در اوج سختیهایم و غرق غرورم میکند.
خدایا شکرت که هستی ...
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، سپاسگزارم.
از طرف ایجنت، مرزبانان و تمامی همسفران نمایندگی شفا، جایگاه مقدس کمکراهنمایی تازهواردین را خدمت این عزیزان صمیمانه تبریک عرض نموده؛ در ادامه این مسیر خدمتی، برای این یاری رسانان، از خداوند؛ عدالت، معرفت و عملِ سالم را در امر آموزش و خدمت، خواستاریم.
ارسال: همسفر اعظم
همسفران نمایندگی شفا
- تعداد بازدید از این مطلب :
834