دهمین جلسه از دوره سوم جلسات سردار به نگهبانی همسفر فائزه، دبیری همسفر منیره و استادی همسفر زینب با دستور جلسه «دنور» در روز دوشنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۲، رأس ساعت ۱۵ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که بار دیگر در جمع دوستان بامحبت حضور دارم و از این بابت از خداوند خودم بسیار سپاسگزار هستم که در این جایگاه قرار دارم. دستور جلسه امروز دنور است. عنوان دنور در کنگره به کسی گفته میشود که مبلغ ۵۰ میلیون تومان به لژیون مالی پرداخت کرده باشد. دنور به معنای بخشنده و رهاکردن است. بخشنده بودن در دو حالت اتفاق میافتد؛ یکی در صور آشکار و دیگری در صور پنهان. در صور آشکار قابل رویت و کاملاً با چشم دیده میشود؛ ولی در صور پنهان در درون انسان اتفاق میافتد و رهاشدن خیلی از گرهها، درونی است. وقتی خدمت مالی انجام میدهید یک نوع شخمزدن در درون اتفاق میافتد. درسی که من از لژیون سردار گرفتهام این بود که نقاب بخشندگی داشتم، خود بخشندگی واقعی در من وجود نداشت. درسی که به من داد گفت، نقاب بخشندگی را بردار، تو از درون انسان خسیسی هستی؛ چون اگر انسان بخشندهای بودی، برای ترس از بهشت و جهنم این کار را نمیکردی. یک موقعی جَو مهربانی مرا میگرفت و یا از طریق نشاندادن این اتفاق میافتاد و مثل این بود که شخصی پول خودش را در بانک میگذارد و برای خودش پسانداز میکند و زمانی در زندگیاش نیاز داشت از آن استفاده کند، حالا تحت هر شرایطی آن بانک ورشکست شود و آن پول را به شخص پرداخت نکند او میرود با رئیس بانک دعوا میکند که چرا مبلغ پول مرا ندادهاید و محبتکردن من به این شکل بود. یک حساب و پساندازی برای خودم باز میکردم که در لحظههایی که به آن نیاز داشتم از او برداشت کنم و این کار احساس توقع و انتظار بود؛ ولی در کنگره استاد امین تعریفی از جهانبینی میکند، میگوید؛ اگر زمانی از موفقیت و شادی دیگران خوشحال شدید در آن زمان به مفهوم جهانبینی رسیدید. آقای مهندس در یکی از سیدیها میفرماید؛ کل جهانبینی و آموزشهای کنگره ۶۰ میخواهد به ما بیاموزد که بدی، بد است و خوبی، خوب است.
انسان موجودی است که هم دارای رذائل و هم دارای فضائل است؛ یعنی هم دارای صفات نیکو و هم دارای صفات زشت است. پس ما انسان بد نداریم؛ بلکه انسان ناآگاه داریم، دوم اینکه هر کاری که بار معنوی داشته باشد قطعاً با خود بار مادی به همراه دارد که وعده خداوند دروغ نیست. وقتی من بتوانم به این مطلبها شناخت پیدا کنم و به معرفت و ایمان برسم که واقعاً وعده خداوند دروغ نیست، هیچوقت نقاب بخشندگی به خودم نمیزنم.

اگر از تجربه دنور بودن خودم بگویم من با فروش طلای مادرم توانستم مبلغ دنور را پرداخت کنم، اگر بخشش واقعی اتفاق نیفتد یک مدت که بگذرد قطعاً مورد آزمایش قرار میگیرید؛ چون هر ادعایی بکنید مورد آزمایش قرار میگیرید. این اتفاق برای من افتاد وقتی طلا را فروختم قیمت طلا یکمرتبه بالا رفت اگر من حساب و کتاب میکردم، میتوانستم دوبرابر آن چیزی که میخواستم را به لژیون سردار بدهم و پرداخت کنم. باور کنید وقتی به واقعیت رسیدم یکذرهای به دلم شک راه ندادم و ذرهای پشیمانی در من احساس نشد. پیش خودم حساب و کتاب میکردم که اگر مبلغ بیشتری میشد حتماً من هم مبلغ بیشتری به کنگره پرداخت میکردم؛ ولی باز گفتم تو این کار را نمیکردی؛ چون آن نیّتی که در قلبت داشتی را انجام دادی و واقعاً آن حس رضایت را داشتم، وقتی آن شب به منزل رفتم فرزندم از من خواست که برای هواخوری به بیرون برویم و من به همراه مسافرم و فرزندم به بیرون رفتیم و هیچ صحبتی نکردم و مسافرم از من سؤال کرد چرا صحبت نمیکنی؟ در جواب گفتم؛ من در درون خودم حس سکوت دارم و دوست دارم تنها باشم، احساس میکردم بین زمین و آسمان هستم. انشاءالله همه شما این حس را تجربه کنید؛ چون همنام، خودش را احساس میکند.
زمانی که شما آن حس را تجربه نکنید من هر چه تعریف کنم شما نمیتوانید آن را درک کنید. من در درون خود احساس رضایت داشتم و از خودم میپرسیدم بعدازاین همه آموزش در کدام مرحله از کمککردن به دیگران هستم؟ چهار مرحله را همیشه با خودم یادآوری میکنم. مرحله اول؛ آیا من میتوانم به دیگران کمک کنم؟ مرحله دوم؛ انسان میگوید من میتوانم به دیگران کمک کنم و به مرحله سوم که رسید، میگوید باید به دیگران کمک کنم و این حکم را برای خودش واجب میداند. زمانی که انسان بر خودش واجب میداند آن زمان تو میشوی دست خدا در زمین. کائنات و هستی آنقدر قشنگ آدمهای نیازمند را در مسیر تو قرار میدهند که با کمککردن، تو دست خدا میشوی. مرحله چهارم که اتفاق میافتد آن فرد شکر میکند از اینکه به او فرصت دادند که بتواند به دیگران خدمت کند؛ ولی دو تا رمز دارد و این را انسان باید حتماً با خودش تکرار کند. وقتی خدمتی میکند نباید به دیگران بگوید. آن شخص باید فراموش کند چه خوبیهایی در قبال آن افراد کرده است، اگر انسان به این دانایی و معرفت برسد و به میزانی که در جهان خاکی میتواند به دیگران کمک کند از آسمانها به او کمک میشود. یک زمانی سؤال میشود؛ مثلاً من هر چه تلاش میکنم چرا به آن خواستهای که دارم نمیرسم؟ چرا این اتفاق نمیافتد؟ چون آن شخص گرهای از کار دیگران باز نکرده که گره او باز شود. وقتی توانستید لبخندی به لب دیگران بیاورید قطعاً لبخند و شادی به سمت تو میآید. امیدوارم که همه ما بتوانیم از آموزشهای لژیون سردار که واقعاً ناب هستند استفاده کنیم. از اینکه با سکوتتان به من گوش فرادادید سپاسگزارم.
لذت دنیا را کسی برد که هم بخشید و هم پوشید و هم خورد
هرآنکس که کیسهاش محکم گره خورد، خودش مُرد و ثروتش را دیگری برد.
مشارکت اعضا؛
همسفر سکینه:
با حرکت راه نمایان میشود؛ در جمع شما حضور داشتن؛ یعنی حرکت بهسوی بخشندگی داری که با حضورت نشان میدهی. من ذاتاً بخشندگی و صبوری را دوست دارم؛ شاید در زندگی بعضی از چیزها مانند طلا، لباس یا خیلی از چیزهای دیگر انسان را خوشحال میکند؛ اما من هر وقت میبخشم، خوشحال هستم که یک لبخند بر لب کسی میآورم، این خواسته درونی و ذاتی من است؛ شاید در زندگی خیلی به بنبستهای زیادی خوردم؛ ولی برکت همین لژیون سردار نگذاشت که من دستم را به سمت یک غریبه دراز کنم. باخدا معامله کردم و گفتم؛ خدایا تو بر همه چیز بهقولمعروف پنهان و ظاهر، آگاهی. تو میدانی تنها موجودیِ من است که من در راه خلق تو پس میدهم، خودت یک روزی به فریادم برس و قطعاً معامله باخدا خیلی سخت و شیرین است، خیلی موانع در ابتدا سر راه تو قرار میگیرد. مگر خدا از آن بالا کیسه پول میاندازد؟ نه کیسه پول نمیاندازد؛ ولی جلوی خیلی از خطرها را میگیرد مثلاً قرار است برای فرزندانت حادثهای اتفاق بیفتد و هزینهای که باید کنی را نمیکنی. الان چه؟ این بخشندگی در کنگره با بیرون فرقی نمیکند؟ آنجا کسی از تو تقاضای کمک میکند و میبخشی؛ ولی اینجا با دلت میدهی، اینجا کسی برای کارها و عضو شدن در لژیون سردار خواهش نمیکند. در بیرون از کنگره میگویند فلانی نیازمند است پولی را رویهم میگذاری کمک میکنی؛ ولی در کنگره با دلت معامله میکنی.
همسفر فرشته:
لژیون سردار فرصت و نعمتی بود که خداوند در اختیار من قرارداد تا بتوانم از خود و خانوادهام جبران خسارت کنم. خدا را بابت این عمل عظیم شکر میکنم. ما در کنگره یاد گرفتهایم خیلی از صفتها را که خداوند دارد در درون من یک قطره از آن وجود دارد، صفت بخشندگی که خداوند دارد منِ انسان هم دارم. چه چیزی باعث استخراج این بخشندگی و خصوصیات شد؟ به نظر من همین جهانبینی باعث شد که خودم را بشناسم و بدانم چه خصوصیاتی را دارم تا از خودم خارج کنم و بتوانم به بنده خداوند کمک کنم و یادمان نرود که قبلاً کاشتند و ما برداشت کردیم، من هم در ادامه باید بکارم و دیگران از آن استفاده کنند. زمانی که برای رهایی با خانم زینب به تهران میرفتیم به او گفتم خیلی خواسته برای عضو شدن در لژیون سردار دارم؛ حتی از خداوند میخواهم کار پسرم درست شود که سهم کوچکی از این بخشندگی را در عضو لژیون سردار داشته باشد، خانم زینب حرفی را به من زد که سردار را باید صدا بزنم. خدا را شکر میکنم که این اذن برایم صادر شد که امسال توانستم عضو لژیون سردار شوم و واسطه شدم تا پسرم به این تفکر و بخشندگی رسید که از هر دستی من بدهم قطعاً از آن دست به من بر میگردد. پسرم برای مشغولشدن کاری به جایی رفتند و چند ماه حقوق نگرفتند، به پسرم گفتم میخواهم عضو لژیون سردار شوم و به من پیشنهاد دادند که به مقدار یک میلیون تومان میتوانم کمک کنم؛ شاید جای تعجب باشد روزی را که کارت کشیدم، بعدازظهر آن روز پسرم با من تماس گرفتند که نامه شرکتیام برای بیمارستان از تهران آمد. این معجزهای بود که خداوند در این چند ماه همه چیزها را برای من روشن کرد. خیلی خصوصیات را در خودم دیدم و با خودم کار میکنم؛ چون یک زمانی واقعاً دلم میخواست تمام زندگیام را بدهم و زندگیام منهای اعتیاد باشد و کنگره این را برای من و همه ما رقم زده است و بابت آن هزاران بار خداوند را شکر میکنم.
تایپ: همسفر حوریه رهجوی کمک راهنما همسفر فیروزه (لژیون پنجم)، همسفر ریحانه رهجوی کمک راهنما همسفر سکینه (لژیون چهارم)
عکس: همسفر رقیه (مرزبان خبری)
ویرایش و ارسال: همسفر معصومه رهجوی کمک راهنما همسفر الهام (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی نیمایوشیج بهشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
953