در خدمت کمکراهنما همسفر مهدیه از مشهد هستیم؛ مسافر ایشان با مصرف تریاک و شیره وارد کنگره شدند، ده ماه و بیستوشش روز به کمکراهنمایی مسافر مجتبی و همسفر زیبا سفر کردند؛ در حال حاضر هم چهار سال و نیم است که آزاد و رها هستند. ورزش خودشان دارت و ورزش مسافرشان والیبال است. در ادامه سفر نیکوتین داشتند و حدود چهار سال است که از بند سیگار آزاد و رها هستند. همسفر مهدیه به همراه مسافرشان خدمات زیادی در کنگره انجام دادهاند. ایشان علاوه بر شال کمکراهنمایی بهزودی موفق به دریافت شال پهلوانی خواهند شد. در خدمت این عزیز بزرگوار هستیم تا از تجربیات زیبا و ارزنده ایشان استفاده کنیم.
بفرمایید پهلوان در کنگره کیست و برای رسیدن به شال پهلوانی باید چه کرد؟
پهلوان یک شخصیت است که میشود گفت در هر عصری یک صفاتی را به او متعلق میدانند، اما در کنگره پهلوان در حقیقت کسی است که میخواهد در ردیف اول کسانی باشد که به جناب مهندس در این امر بزرگ کمک میکنند و به هر شکلی تلاش خود را میکنند تا در این صف باشند و به قولی جزء خریداران یوسف باشند؛ اما پهلوانی و شروع پهلوانی در کنگره۶۰، حداقل پانصد میلیون تومان میخواهد. کسی که تواناییاش را دارد این مبلغ را پرداخت میکند و بهعنوان پهلوان مسئولیت پیدا میکند که پیامهایی را به دست کسانی که نیاز به بیداری و تفکر در این زمینهدارند ولی نقطه تفکر برایشان ایجاد نشده، برساند. میدانیم که پهلوانان به شهرهای مختلف میروند و بهعنوان استاد جلسه صحبت میکنند تا انشاءالله آن نقطه تفکر ایجاد شود. پهلوانی در حقیقت یک مسئولیت است و شال هم دارند و این یک خدمت است؛ اینطور نیست کسی که پهلوان میشود مسئولیتی نداشته باشد؛ چهبسا مسئولیتش سنگینتر هم میشود. انشاءالله هرکس که خواهان این جایگاه است، رسالت واقعیاش را هم بهخوبی انجام بدهد.
لطفاً برای ما بگویید انگیزه شما از پهلوانی در کنگره چه بود؟
البته من همچنان کاندید این جایگاه هستم و انشاءالله بهزودی شال پهلوانی را دریافت میکنم؛ اما در مورد انگیزه میشود گفت چیزی که همیشه در ذهنم آن زنگ را به صدا درمیآورد این است که، حاضر هستم خیلی چیزها را نداشته باشم، از خیلی چیزها بزنم تا بتوانم در این جایگاه باشم، جهت اینکه همانطور که گفتم، جزء کسانی باشم که تمام تلاششان را برای یاریرساندن به این هدف میکنند؛ بهنوعی در دل خودم دوست ندارم که کم بگذارم و آن یومالحسرت را تجربه کنم و فکر میکنم آن انگیزهای که برایم هست این است که آن چیزی که در توانم است و آقای مهندس میفرمایند فرمانبردارش باشم، حال تا آنجایی که میتوانم.
هرکس تا جایی که میتواند در این صف است و انگیزه من هم همین است تا تمام تلاشم را بکنم تا فرمانبردار آقای مهندس باشم و جزء کسانی باشم که آقای مهندس رویشان حساب میکند، جزء کسانی باشم که رفیق روزهای سخت باشم، رفیق روزهای نیاز انسانها باشم و اینطور نباشد که چشمبسته باشم و دوست دارم این بیداری برایم اتفاق بیفتد و بتوانم کاری از دستم بربیاید حال به هر طریقی که بشود. شاید یک موقع آدم فکر کند به خاطر دیده شدن است؛ حال خودم را میگویم، وقتی به خودم نگاه کردم دیدم نه دیگر آن دیده شدن، مهم نیست و اهمیتی ندارد کسی ببیند یا کسی بگوید مهدیه چقدر پولدار است. دنبال صفتی نگشتم، حقیقتاً دنبال این هستم که بهدردبخورم و دیگران بتوانند روی من حساب کنند. حال هر کس بهاندازه توانش کاری میکند. یک موقع اینها را میگوییم، کسی پیش خودش فکر نکند من که پول ندارم نمیشود؛ به نظر من هرکسی که تمام تلاشش را در حد توانش انجام میدهد میشود گفت که کاندیدای صفت پهلوانی است و انشاءالله هم در این جایگاه قرار میگیرد؛ چون کائنات میبیند چه کسی تمام تلاشش را میکند و او را انتخاب میکند.
چه توصیهایی دارید برای افرادی که جهت شرکت در لژیون سردار هنوز ترس دارند؟
این ترس خیلی طبیعی است. من فکر میکنم کوچکترین ابزاری که نیروهای منفی میتوانند استفاده کنند برای آنکه شخصی بخواهد درآمد و دسترنجش را به یک سازمانی بدهد مسلماً ترس است. به نظر من خیلی وقتها ما ترسیدهایم، رفتهایم یکچیزی را بخریم و ترسیدیم و آن را خریداری نکردیم یا مواقعی بیشازحد نیازمان خریدهایم، از روزیمان ناامید بودیم و فکر کردیم خداوند امروز داده و فردا نمیدهد؛ اینها همه نیاز به آموزش دارند و من مهدیه باید یاد بگیرم اگر میترسم هم، بهترین وقت است که ترسم را تبدیل به شجاعت کنم و از ترسم درس بگیرم.
من خودم از کسانی بودم که ترس از خرج کردن داشتم ولی تنها موردی که تا الآن خوب به آن رسیدهام، این است که در مورد چیزی که میخواهم برای خودم بخرم، اولازهمه شجاعت داشته باشم، اگر چیزی را میبینم که واقعاً آن را دوست دارم، نترسم از آنکه نکند اگر این را خریدم پول کم بیاورم، یکبار من میخواهم خرید کنم آن یکبار را حداقل آن چیزی را که دوست دارم بخرم، تا بهواسطه انرژی که از آن خرید به دست میآورم بتوانم پسانداز کنم و اختیار مالم را به دست بیاورم تا مالم به من دستور ندهد و موقعی که خواستم ببخشم بتوانم اختیار آن را داشته باشم. به خودم میگویم من چیزی که دوستدارم را میخرم اما مقداری از پولم را هم پسانداز میکنم و اینجا آن اختیار است که به دست میآید.
همهکسانی که آمدند و عضو لژیون سردار شدند آمدهاند که ترسهایشان را تجربه کنند تا شجاع بشوند؛ این ترس خیلی طبیعی است؛ به نظرم باید ترس داشته باشند اما درنهایت، اختیار باید داشته باشند، اختیار مادیات خودشان را و باید در این مسیر قدم بگذارند تا این ترسها از بین بروند وگرنه آن ترس همیشه میماند. قسمت اعظم آموزشی که ما در این دنیا داریم، تجربه کردن همین ترسهایی است که مانع از اتفاقات خوب در درون ما میشود. در جهان فیزیکی ما هر اتفاقی امکان دارد بیفتد؛ حالا من چیزی میدهم، یکچیزی به من داده میشود و یا معجزهای برایم اتفاق میافتد، اما دنیای درون خیلی مهمتر است؛ اینکه من در درون خودم آن ترسم را تبدیل به شجاعت کنم به من قدرت عمل کردن میدهد، قدرت تصمیمگیری میدهد، اختیارم را بهمن برمیگرداند و این از همهچیز مهمتر است.

لطفاً از حس و حال خودتان موقع پهلوان شدن برای ما بگویید.
البته من هنوز پهلوان نیستم و شال پهلوانی را نگرفتهام، آقای مهندس هم میفرمایند: پهلوان کسی است که هم کامل مبلغ پهلوانیاش را داده باشد و هم اینکه شال پهلوانی را گرفته باشد. در مورد حس و حال خودم میتوانم بگویم که خوشحال بودم، خیلی خوشحال بودم از اینکه استارت آن را زدم و شروع کردم. خیلی دلم میخواست این شروع انجام بگیرد و من هم در این صف قرار بگیرم و اسمم در این ردیف خوانده شود تا دری باز شود که من هم از آموزشهای این مسیر بهرهمند شوم؛ خیلی به این آموزش نیاز دارم و دوست دارم که پهلوان بشوم به معنای شخصیتیاش، دوست دارم که صبور بشوم، نقطه قوتها را بیشتر و نقطهضعفها را کمتر ببینم، عیب پوش باشم، دوست دارم که جوانمرد باشم؛ این صفات را واقعاً دوست دارم و از اینکه شروعش کردم و میدانم وقتی آن را شروع میکنی، کائنات هم شروع میکند به تو یاد میدهد و آن چیزی را که تو درخواستش را داشتی کمکم به تو آموزش میدهد و من دوست دارم این را تجربه کنم؛ مطمئناً این فرایند سخت هم هست و کسی که درخواست پهلوانی میکند مشکلاتی در زندگیاش است، اما میآید تا بزرگ بشود، پهلوان بشود و میشود گفت این مشکلات واقعاً پهلوانش میکند. اینکه این حس و حال را قرار است تجربه کنم خیلی خوشحال هستم، مثل وقتی است که میدانی باید آمپول بزنی اما این راهم میدانی بعدازآن حالت خوب میشود. انشاءالله بتوانم در این جایگاه آن چیز را که باید، یاد بگیرم و شال را دریافت کنم.
گذشتن از آن حجم زیاد از مالتان واقعاً نیاز به آموزش فراوانی دارد؛ لطفاً برای ما بگویید کدام منبع آموزشی به شما کمک بیشتری کرد؟
من فکر میکنم آن منبع آموزشی که امنیت به من داد، کتاب قرآن بود یعنی پناه میبرم به آنوقتی نیاز به راهنمایی دارم. در مورد گذشت از حجم زیادی از مال، در اصل بیشترین چیزی که میگذری پول نیست، آن قدرتی است که به آدم فشار میآورد و ایده میدهد که میتوانی با این پول چهکاری انجام بدهی. گذشت از پول یکچیز است و گذشت از آن ایدهها و کارهایی که میتوانی با آن پول انجام بدهی یکچیز دیگر. تنها چیزی که میتواند به شما امنیت بدهد این است که بدانی، این کار یک انرژی است که مانند یک نوری تو را دنبال میکند و یکجایی و روزی که شاید فکرش را هم نکنی به داد تو میرسد. میگوید تو درد مردم را دیدی، من هم درد تو را میبینم، تو کنار مردم بودی، من هم کنار تو هستم؛ این احساس امنیت خیلی بهتر از هر چیزی است و آن صدایی است که ما در کلام آقای مهندس بارها شنیدهایم، میفرمایند: «ازآنجاییکه گمان نمیکنید، به شما برمیگردد». حتی کلام خداوند هم این است و فکر میکنم که فقط کلام خود خداوند میتواند به ما این آموزش را بدهد.
وادی سوم چقدر در کنگره به شما کمک کرد؟
وادی سوم در کنگره چیزی که از سفر اول به من یاد داد این است که مهدیه، کمکراهنما کار خودش را انجام میدهد، مسافرت سفر خودش را انجام میدهد، تو سفر خودت را. راهنما راهنمایی خودش را انجام میدهد؛ اما فقط خودت هستی که میتوانی راهت را تعیین کنی. از همان اول متوجه شدم که هرچقدر من بهانه بیاورم که امروز این اتفاق افتاده است نروم، یا سیدی ننویسم، یا بلد نیستم خدمت نکنم، فهمیدم که الکی نباید تعلل کرد؛ کاری را که آخرسر باید انجام دهی، همین اول انجام بدهی، بهتر است و بدان که فقط خودت هستی، تا دست بهسوی دیگری دراز نکنی و به بهانههای مختلف خودت را سرگرم نکنی تا مسیر یادت برود و اشتباه بروی و روزی که یادت افتاد به سرزنش و ناامیدی دچار نشوی. آن چیز که به من یاد داد همین بود که فقط خودت هستی و خودت، باید مسائلت را حل کنی و خودت، مسئول کمکراهنما شدنت هستی. من وقتی وارد سایت شدم، مسافرم گفتند که خیلی خدمت خوبی است چون خودشان هم در سایت خدمتگزار بودند و گفتند که کمکت میکنم؛ وقتی وارد سایت شدم دیدم روش آموزشی ایشان خیلی فرق میکرد و جوری بود که مسئولیت خودم را گردن خودم میانداختند و زمانی که به کمک نیاز داشتم خانه نبودند و من مجبور بودم آنقدر سایت را بالا پایین کنم و اشتباه کنم تا خودم به نتیجه برسم؛ این خودش آموزش بود و آن خودباوری را به من آموزش داد که تو اگر خودت بخواهی حتی اگر من کمکت نکنم میتوانی انجام بدهی و من این آموزش را مدیون ایشان هستم؛ این هم همان وادی سوم است که آخر باید قبول کنی که خودت، به درد خودت میخوری.
بسیار خوشحال شدیم که در خدمت شما بودیم؛ لطفاً بهعنوان کلام پایانی اگر مطلبی دارید بفرمایید.
خیلی متشکرم از صبر و محبتی که داشتید و از سؤالهای خوبتان، و حس و حال خوبی که در سؤالهایتان بود. بهعنوان کلام پایانی، یک دنیا تشکر دارم از کنگره، از اساتید، از استاد سردار عزیز، از آقای مهندس و از تمام کسانی که برای رشد کنگره، رهجو و برای حفظ این ساختار از جانشان مایه میگذارند؛ دست تکتکشان را در قلبم میبوسم و از آنها ممنونم. از کسانی که برای نشر این پیام، پیام سلامتی در هر جای این دنیا کاری انجام میدهند خیلی متشکرم.
انجام مصاحبه: همسفر فریبا، خدمتگزار سایت
تایپ: همسفر مرضیه لژیون کمکراهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر کبری، خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی جهانبین شهرکرد
- تعداد بازدید از این مطلب :
904