English Version
English

عَرشِ الهی

عَرشِ الهی

«به‌نام آن‌که جان را فکرت آموخت.»

سخنان ماندگار مهندس دژاکام: «مثلِ یک مثلث، محکم و استوار باشید.»

با سلام، نگاه و حضور آگاه و مهربان شما عزیزان را به‌خواندنِ خلاصه سی‌دی هفته «زنجیره ارتباط» دعوت می‌کنیم.

 

سلام دوستان محبوبه هستم همسفر جعفر

عنوان مطلب؛ «نخی به طول و امتداد امواج» مربوط به تاریخِ ۷۵/۱۰/۳۰ سخنان شاگرد با استاد رعد است؛ استاد می‌گوید: در جمع آنان‌که به عرش الهی می‌اندیشند و درصدد صعود می‌باشند، آرام می‌گیریم. در این‌جا صحبت از سه‌تار مطرح می‌شود که یک وسیله موسیقی است.

صوت یکی از پایه‌های اصلی خلقت می‌باشد؛ بدون آن خلقت نمی‌توانست این‌طور شکل بگیرد ما توسط صوت با یکدیگر حرف می‌زنیم، همچنین مراقبت و امنیت ما با آن برقرار است.

سه مؤلفه: صوت، نور و حس تمام هستی را به هم متصل نگاه می‌دارد؛ صوت می‌تواند، خوب یا بد باشد؛ چرا که هر چیزی، حتی نور، قطب مثبت و قطب منفی دارد؛ در اثر نبودِ یکی، دیگری به‌وجود می‌آید؛ ظاهراً می‌گوییم که نور، ضد تاریکی است اما در صورت عدم نور، تاریکی پدیدار می‌شود. برای مثال می‌گویم: نادانی؛ یعنی دانایی نیست و چون دانایی نیست، نادانی رشد کرده و به‌وجود می‌آید.
پس صوت یا موسیقی اگر در جهت مثبت باشد، می‌تواند به آرامش انسان کمک کند و گاهی موسیقی انسان را به یک جاهایی می‌برد که خود شخص هم متوجه نمی‌شود؛ صوت روی احساس انسان اثر شگرفی دارد؛ گاهی صوت می‌تواند به ما انرژی بدهد، ما را سرحال و قبراق کند و بالعکس می‌تواند ما را به عمق منفی‌ها هدایت کند ما را ناراحت کند و گریان شویم و مشکلاتی را به وجود آوریم، همه چیز را به چشم منفی ببینیم و این کار با صوت انجام می‌پذیرد؛ پس می‌فهمیم که ما احتیاج به مسائل مثبت داریم و مسائل مثبت هست که ما را به حرکت وا می‌دارد. 

در مواقع جنگ با مارش نظامی و اشعار حماسی حمله‌ها شروع می‌شد و یا در زمان جنگ تحمیلی، قبل از شروع عملیات برای رزمندگان از صوت استفاده می‌کردند.
اصولاً موسیقی روح انسان را لطیف می‌کند؛ نواختن یک ساز می‌تواند، خیلی به انسان‌ها کمک کند. کمتر اتفاق می‌افتد که یک موسیقیدان خودکشی کند ولی در نویسندگان این اتفاق زیاد افتاده زیرا خود می‌نوشتند و خودشان هم داستان‌شان را باور می‌کردند!
وقتی انسان در یک جمعی هست که همه مثبت می‌اندیشند و همه به مسائل الهی فکر می‌کنند؛ این مسائل در جهت رشد و تکامل انسان، در جهت عقل و در جهت خرد جهانی است؛ ما در بین این انسان‌ها دچار آرامش، آسایش و راحتی هستیم؛ وقتی در کنگره بین دوستان هستیم، چون همه به یک ایستگاه و رسیدن به آن فکر می‌کنند، مثلاً سفر اولی‌ها، ایستگاه ایشان رسیدن به نور و خارج شدن از ظلمت و سفر دومی‌ها به یک نقطه دیگر رسیدن است و همه در حال حرکت در کنگره۶۰ هستند، توقف نداریم. بعد از سفر اول و ورود به سفر دوم، راهنما شدن و بعد از راهنمایی به درجه ایجنت رسیدن و ... است.
برای آموختن هیچ زمانی مشخص نشده و بیشتر اعضا در هر سنی به دانشگاه می‌روند و با ادامه تحصیل در حال صعود هستند.
استاد فرمودند: با نگاه دقیق به کل هستی، می‌بینیم که تمام هستی یک معجزه است.
یک کِرم، ساختمان و ترکیبات و حتی سیستم حیاتی او را می‌بینید و در می‌یابید که چه معجزه شِگرفی و چه معماری در او به‌کار رفته است. حتی یک مگس با وجود جُثه کوچک، هزاران چشم مُرکب دارد. شگفتی خلقت انسان دیوانه‌ات می‌کند؛ زبان خود را در نظر بگیرید که در بین دو دستگاه پرس یعنی دندان‌ها که قوی‌ترین بخش در بدن انسان است، قرار دارد و مرتباً در حال حرکت است و جالب این‌که زبان چطور در بین این دو دستگاه زخمی نمی‌شود؟! ولی ما اصلاً به این مقوله توجه نمی‌کنیم. به‌ندرت زبان‌مان را گاز می‌گیریم ولی همان دندان‌ها قادرند زبان را قطع کنند. آیا این معجزه نیست؟! چه کسی این زبان را کنترل می‌کند؟! آیا شما می‌توانید آن را کنترل کنید؟! چه سیستمی در این زبان تعبیه شده؟! پس بودن ما و همه چیز در هستی شگفتی است.

در وجود همه انسان‌ها همیشه یکسری مطالبی نهفته است که انسان را به طرف خوبی‌، مثبت‌، ارزش‌ها و دانایی سوق می‌دهد و این به‌طور اتوماتیک در انسان تعبیه شده است به اعتقاد جناب مهندس، انسان بد نداریم. مسائل در اثر ندانستنِ انسان است؛ حتی آن‌هایی که می‌گویند: می‌دانیم! عمیقاً قضایا را نمی‌دانند؛ چون در این‌صورت امکان ندارد که بدی، ظلم و ستم کنند، همه این‌ها بر اثر ناآگاهی است.
یک نیروی کشش غیرقابل کنترل در ذاتِ انسان‌ها تعبیه شده است که او را به‌طرف خوبی‌ها و نیکی‌ها هدایت می‌کند؛ فطرت و تکامل او نیز به همان طرف، خواسته رسیدن به آرامش و آسایش را دارد.
برای مثال: شما در زمینی که درون آن پُر از آشغال، کثیفی و خرابی باشد، نمی‌توانید، هیچ بذری بکارید و همین‌طور در موردِ صوت؛ هنگام تشخيص یک صوت خوب، نباید اصوات مزاحمی در اطراف شما باشد. در یکی از وادی‌ها داریم، موقعی‌که خرس‌ها طبل و فیل‌ها شیپور می‌زنند، شما صدای پرندگان و آواز آن‌ها یا صدای ویولن را نمی‌شنوید؛ انسان نیز موقعی آسایش و آرامش داشته باشد، الهامات را دریافت می‌کند.
باید بدانیم که دائماً به ما الهام می‌شود و تشخیص راه یا چاه، به ما نشان می‌‌دهد؛ وجود ساخته‌های دست بشر، قید و بندها بعضی مواقع باعث می‌شود، انسان مشکلاتی برای خودش به‌وجود آورد و قدرت پرواز را از خود بکاهد.
گاهی نیز این قدرت، صرف تخریب دیگران می‌شود. برای مثال؛ وقتی زیرآبِ یکی را می‌زنیم، از او بدگویی می‌کنیم، کینه و حسادت می‌ورزیم و‌ ... وقت ما را می‌گیرد؛ این همان زمین پر از آشغال می‌باشد که می‌خواهیم در آن گُل بکاریم، ولی امکا‌ن‌پذیر نیست!
چیزهایی که غُل و زنجیر بر دست و پای ما شده، مثل‌ چاقی، سیگار، انواع قرص‌های خواب‌آور، آرام‌بخش، ضدافسردگی، انواع مواد مخدر و ... فقط در ظاهر، فرد را درست می‌کند؛ همه این‌ها به دست و پای ما و گاهی به خیلی از تخصص‌ها هم زنجیر زده, بعضی از پزشکان هر مریض را یک مشتری حساب می‌کنند، مثل این است که یک فرد، به دست‌ و پای ما زنجیر بسته و نمی‌گذارد که ما درست بیاندیشیم؛ الآن در کنگره برای چاقی، اعتیاد، سیگار و کلیه مسائل روانی با ارائه تحقیقات، چاره‌های زیادی اندیشیده‌ایم.
بزرگان به درستی می‌گویند: محکم و استوار باشید. این نکته خیلی مهمی است، بعضی وقت‌ها انسان‌ها در برابر مشکلات مقاوم یا خود را می‌بازند؛ ما برخورد انسان‌ها را می‌بینیم. مثلاً یک معلم که چند سال توکل را درس داده که چطور توکل کنید ولی با برخورد با مشکل خودش نمی‌تواند، توکل کند؛ انسان‌هایی هم هستند که سخت‌ترین مشکلات برایشان به‌وجود می‌آید، ولی خم به ابرو نمی‌آورند و بالعکس انسان‌هایی هم که با کوچک‌ترین مشکل از هم می‌پاشند و گاهی سکته یا می‌میرند! این‌جا است که محکم و استوار بودن خیلی مسئله مهمی است. همیشه می‌گویند: درختان ایستاده می‌میرند. یعنی انسان در هنگام مرگ نیز باید محکم و ثابت قدم باشد. در کنگره بعضی‌ها در درمان شکست و برگشت می‌خورند، وقتی پیشِ من می‌آیند و می‌گویند: آقا ما شکست خوردیم و ناراحتی می‌کنند؛ من می‌گویم: عیبی ندارد، طوری نشده، جنایت و قتل که نکرده‌اید؛ بروید و دو مرتبه سفر کنید. می‌گویند: خجالت می‌کشیم و می‌خواهیم چراغ خاموش باشیم. می‌گویم: سرتان را بالا بگیرید و مردانه بگوئید که خراب کردیم، ولی دوباره ادامه دهید. این چیزی است که همه ما باید آن را یاد بگیریم، شما وقتی در مقابل مشکلات می‌ترسید؛ باید بدانید که ترس، تفکر را می‌خورد؛ ولی کسی که از مشکلات نمی‌ترسد، شروع به فکر کردن می‌کند که چه کاری انجام دهد تا آن مشکل رفع شود؟

به‌طور کلی تشویق، مسئله بسیار حائز اهمیتی است. البته باید به‌موقع و به‌جا باشد؛ نه اینکه از حالت کنترل خارج شود؛ ما گاهی‌ نمی‌توانیم این کار را به‌درستی انجام دهیم. مثلاً یک نفر در آزمون فوق لیسانس نمره قبولی گرفته، ما باید بگوییم، بارک‌الله، آفرین، مبارک باشد، او را تشویق کنیم، ولی در عوض کاهی از روی حسادت می‌گوئیم، دیدی دیشب چقدر باران آمد؟! و حرف را عوض می‌کنیم. راهنما موقعی که شاگردانش را تشویق و ترغیب می‌کند، روی آن‌ها اثر مثبت می‌گذارد. نه این‌که بخواهد آن‌ها را لوس کند، ولی اگر کارِ مثبت انجام می‌دهند، باید تشویق کند. من چند بار بچه‌ها را تشویق کردم که درس بخوانند. حتی در لژیون پزشکان، پزشک عمومی بودند، تشویق باعث شد که تعدادی، تخصص بگیرند؛ شما در هر سنی که هستید، می‌توانید شروع به درس خواندن کنید.
استاد فرمودند: در مراسم تولد یک دوست، شما باید در کنگره به او پاکت بدهید؛ اگر پاکت نمی‌توانید بدهید، با یک دلنوشته کوچک، تولدش را تبریک بگوئید؛ حتی اگر دوست‌تان در شعبه دیگری بود، در تولدش شرکت کنید تا او هم در مراسم‌های شما شرکت کند؛ این همان تشویق و تقدیر است که گاهی ما به این مسائل کم‌توجهی می‌کنیم.
وقتی بیاموزید، مثل یک مثلث، محکم و استوار می‌باشید.
مثلث با یک ضلع یا دو ضلع، کامل نمی‌شود. مثلاً مثلث «عقل، ایمان، عشق» عده‌ای می‌گویند؛ اصل کار، عقل است و به غیر از عقل، هیچ چیز را قبول نداریم؛ رِنه‌دِکارت, عقل‌گرا و جان‌لاک، تجربه‌گرا بود. در صورتی‌که عقل‌گرا و تجربه‌گرا هر دو یکی هستند و با هم کامل می‌شوند؛ تجربه‌گراها برمبنای حس کار می‌کنند؛ حس، اولین نیرویی است که قدرت عقل را به‌کار می‌اندازد. عقلِ بدون عشق مثل چرتکه، ماشین حساب می‌شود؛  عشق به تنهایی، خود شیدایی مستان و عقل هم تعصب شدید می‌شود.
وقتی می‌گوییم: مثل یک مثلث، کامل باشیم؛ باید از همه جهات به مسائل نگاه کنیم، هم عشق، هم عقل و هم ایمان مهم است. حالا کسی‌که اصلاً عشق نداشته باشد، مثل یک سیب‌زمینی بی‌رگ است! پس مثلث کامل، یعنی از همه جهات موضوعات را ببینیم و تک بُعدی نباشیم و در این موقع عملیاتِ الهام خوب انجام می‌گیرد این عملیات، یک سرش در زمین و یک سرش در آسمان است و در سایر حلقه‌ها یافت می‌شود.
تمام حلقه‌های آفرینش به‌هم متصل هستند. جهان‌های بسیار متعددی که در کنار آن‌ها سبع‌ السماوات قرار دارد؛ حضرت محمد، وقتی در شب‌های قدر، قرآن بر او نازل شد؛ هیچ‌وقت از نظر اقتصادی وعده به مردم نداد؛ شروع قرآن، سخن از زلزله‌های مهیب، درهم‌ ریختن آسمان و زمین، فرو افتادن ستاره‌ها و روان شدن کوه‌ها می‌باشد؛ در ۳۰۰ سالِ پیش گفته شدکه زمین، مرکز عالم نیست. دیگر کروات، برای چراغانی زمین تعبیه نشدند. در قرآن از خلقت انسان هم سخن گفته شده است. کلیه اطلاعات از آسمان‌ها به زمین و از زمین به آسمان، نازل می‌شود و به صورت رفت و برگشت است. سبعِ سماوات هم همین‌طور است؛ یعنی اگر چیزی در یک طبقه از آسمان و یا در یکی از حلقه‌ها پیدا شود به جهان‌های دیگر هم رد و بدل خواهد شد.

برای انتقال اطلاعات، باید مثلثِ عشق، ایمان و عقل تو کامل باشد و به آرامش رسیده باشید. مثل یک زنجیر است که یک سرش دست تو و سر دیگرش، دست آسمان‌ها است. هیچ کاری بی‌زحمت نیست. باید در حرکت‌ها، زحمت‌های زیادی بکشید و این با دست خالی و تهی ممکن نیست. بعضی‌ها به خیال خود با گذراندن یک دوره مانترا در هند، خیلی چیزها را در می‌یابند! ولی این‌طور نیست. اگر صبح تا شب هم ذکر بگوئید، با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود! باید حرکت کنیم. تا کار انجام ندهی و زحمت نکشی، چیزی به تو داده نمی‌شود در سیستمِ کائنات، ذره یا مثقالی، کار خوب  یا بد انجام دهید، باید جوابگو باشید با انجام عمل انسان به نقطه‌های بالا یا پایین، می‌رود؛ بدون عمل، هیچ اثری وجود ندارد.
پس هیچ‌چیز، بدون حرکت انجام نمی‌شود؛ مثل این‌که به کنگره می‌آید، پله‌ها را باید انجام دهد، دارو را بخورد و پارازیت‌های اطراف را حذف کند. یک راهنما، باید هم علم، هم ایمان، هم عشق داشته باشد و در امر آموزش، چه ایجنت و چه راهنما، باید کاری کند که علم و ایمان را جوری ترکیب کند که وقتی آن‌ها را درون یک جام می‌ریزد، هر کس آن را بنوشد، سیراب شود؛ وقتی خوب نوشید به نقطه درک برسد، آن موقع دیگر تهی بودن برایش معنا ندارد؛ دیگر انسان، احساس پوچی و کم بودن نمی‌کند و نمی‌گوید: چرا من این‌طور شدم؟ چرا این اتفاق برای من افتاد؟ گروهی هستند که اگر همه چیز را هم داشته باشند، برایشان ارزشی ندارد! گروهی دیگر اگر هیچ قوت و غذایی نداشته باشند، تمام اندیشه‌ خود را در پی آن خواهند گذاشت تا آن را به‌دست بیاورند.  استاد می‌گوید: این دو را باید به تعادل برسانید؛ هم آن کس که دارد و هم آن که ندارد. حال ممکن است که یک شخص همه چیز داشته باشد و بگوید: من لازم ندارم، ولی چه بهتر که او هم بیاید تا آگاهی و دانش را فرا بگیرد. خیلی‌ها هم هستند با وجود این‌که همه چیز دارند، ولی باز هم تشنه علم و آگاهی هستند. دانایانِ نادان از نادانان، نادان، بدتر هستند. واقعاً هم همین‌طور است. کسی با آدم نادان کاری ندارد؛ اگر شخص دانای نادان بود، بد است. مثلاً استاد دانشگاه ولی نادان است، آن موقع این شخص خطرناک می‌شود، اگر پلیس نادان باشد، او نیز خطرناک است.

در ادامه استاد فرمودند: آنان که نفس گرسنه دارند، همیشه اصلاح‌ناپذیرند و درست نمی‌شوند اگر به نفس گرسنه، دنیا را هم بدهید؛ باز هم گرسنه است؛ پولدار هست، ۹۰ سال سن هم دارد؛ اما هنوز به دنبال زیاد کردن پول و مال خود است؛ امراض شدید
بیماری قند، مشکل کیسه صفرا و قلبش را نیز چند بار عمل کرده، اما با همه دارایی حتی به بچه‌هایش کمک نمی‌کند، دو دَستی به مال دنیا چسبیده است! در مورد این اشخاص، باید بگوئیم: نفسِ گرسنه، اصلاح‌پذیر نیست و در پایان، نفس‌ سیر، کمیاب است.
با تشکر از تیم با عشق سایت

با تشکر از همسفر محبوبه و همدلی شما یارانِ جمعِ محبت

منبع: سی‌دی «زنجیره ارتباط» / مهندس دژاکام

نویسنده، تایپ: همسفر محبوبه، رهجوی کمک‌راهنما همسفر هما (لژیون سوم)

ویراستاران: همسفر وجیهه، رهجوی کمک‌راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم) و همسفر نرگس، رهجوی کمک‌راهنما همسفر نجمه (لژیون دوازدهم)

تدوین عکس، تنظیم و ارسال: همسفر اعظم، خدمتگزار سایت

همسفران نمایندگی شفا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .