آنچه باوراست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
خداوند را هزاربار شکر میکنم که مسیر کنگره را به من نشان داد. زمانی که وارد کنگره شده بودم در دنیایی از ندانستنها، منیت و ترس زندگی میکردم. مسافرم برای درمان وارد کنگره شد، من هم با ذوق زیاد از اینکه وارد این مکان مقدس شدهام خرسند بودم، تا حدودی از روند آموزش کنگره آشنایی داشتم و میدانستم باید سیدی بنویسم، بنویسم تا بهتر بتوانم جهان اطرافم را درک کنم و بدانم آنچه نمیدانستم. بدلیل این که در جهل و ناآگاهی به سر میبردم.
آموزشهایم به کمک راهنمای عزی۸زم و خواندن کتابها، جزوهها و نوشتن سیدیها شروع شد؛ چقدر لذت بخش بود. بعداز چندین سال کنگره باعث شد دوباره دست به قلم ببرم و بنویسم. بستری مهیا شد تا کمی به خود نزدیک شوم و بنویسم که هنوز هم من در این دنیا وجود دارم. بعد از سه جلسه مشاوره توسط راهنمای تازه واردین به من گفتند: باید برای خود از حس درون و قلبت کمک بگیری، یک راهنما انتخاب کنی!
تا در این مسیر کمکت کند! اینکه باید حسی انتخاب میکردم کمی برایم غیر قابل باور بود، آن روز را هرگز فراموش نمیکنم! چقدر شیرین بود! حسم انتخابش را کرده بود. چگونه ممکن بود کسی را که هرگز ندیده بودم و شناختی از او نداشتم قلبم برایش میتپید، گویی سالهاست او را میشناختم! حس خاصی داشتم، ذوق وارد شدن به لژیون وصف ناپذیر است، فقط باید آن را تجربه کرد!
اینجا بود که اولین معجزه کنگره را دیدم که چگونه دلها به یکدیگر نزدیک میشوند؛ خداوند را هزاران بار شکر که مسیر کنگره را برای من و مسافرم باز کردتا بتوانیم از آموزشها استفاده کنیم.
به امید رهایی مسافرم و تمامی مسافرین!
از بنیانگذار کنگره۶۰ بسیارسپاسگزارم، امیدوارم لایق ماندن در چنین مکان مقدسی باشیم و بتوانیم به خوبی خدمت کنیم.
الهی آمین
به قلم: همسفر سکینه رهجوی کمکراهنما همسفر فاطمه سادات لژیون دوم
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی کمکراهنما همسفر فرشته لژیون نهم
ارسال: مسئول سایت کمکراهنمای لژیون یکم همسفر زینب
همسفران نمایندگی نیمایوشیج بهشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
498