English Version
English

انفاق، بزرگترین و سودمند‌ترین معامله با خداوند است

انفاق، بزرگترین و سودمند‌ترین معامله با خداوند است

دستور جلسه، "خدمت مالی‌و تاثیر آن روی زندگی من"
هر کدام از ما به یک طریقی وارد لژیون سردار شدیم. حضور من در لژیون از طریق مسافرم بود البته ابتدا این خواسته در من وجود داشت ولی دوست داشتم اول مسافر من تجربه کند و این خدمت شامل حال او شود.

اما انگار خواست خداوند بود که من هم در این لژیون شرکت کنم و از این مکان آموزش بگیرم و من فکر می‌کنم هر کسی در هر مکان آموزشی قرار می‌گیرد و می‌خواهد در آن نقطه آموزشی به رشد برسد باید در آن زمینه مورد آموزش قرار بگیرد و واقعاً نیاز دارد و نقطه ضعف‌هائی که در او وجود دارد بر طرف کند و من خودم در این زمینه خیلی نقطه ضعف داشتم.

اگر می‌خواستم خدمت مالی انجام بدهم همیشه حسابگرانه عمل می‌کردم، اگر می‌خواستم به کسی کمکی بکنم اول پیش خودم می گفتم که  آیا این شخص به کمک من نیاز دارد؟ این شخص خودش سالم و سرحال است، چرا خودش کار نمی‌کند؟  یا اگر می‌خواستم به یک ارگانی کمک کنم  می‌گفتم من از کجا بدانم این کمکی که می‌خواهم انجام بدهم،  آیا در آن راه و آن مسیر قرار می‌گیرد؟

  ولی در کنگره آموزش گرفتم اگر می‌خواهم به کسی کمک کنم نباید حسابگرانه به آن قضیه نگاه کنم؛ چون حساب کار ما با عشق است و با معشوق هیچ حسابی نداریم.

من آن کمک را انجام می‌دهم و آن نیت و آن خواسته مهم است. مهم نیست آن شخص  آن پولی که من به او دادم و یا خدمتی به او کردم در جهت خواسته من انجام بدهد.

در کنگره به این ایمان رسیدم وعده‌ خداوند دروغ نیست. خداوند می‌گوید: از اموالی که من به شما دادم انفاق کنید؛ زیرا بزرگترین و سودمندترین معامله با خداوند است. در واقع من که دارم خدمت می‌کنم چه مادی و چه معنوی باشد و هرکس به اندازه‌ توانش خدمت می‌کند باید برای رضای خداوند باشد و نباید انتظار باز گشت داشته باشیم و مهم آن خدمت بلاعوض است که من بتوانم آن خدمت را انجام بدهم. در پشت ‌پرده این را مد نظر دارم که همان‌طوری ‌که در هستی هیچ ‌چیزی بدون حساب و کتاب نیست. هر خدمتی که من انجام می‌دهم حتی اگر کوچک‌ترین خدمت باشد آن خدمت چه بخواهم و چه نخواهم به من برگشت داده می‌شود.

حالا اگر پولی می‌دهم قرار نیست در مقابلش پولی دریافت کنم شاید در مسیر دیگر و راه دیگری آن خدمت و آن کمک  به خود من بر می‌گردد. اتفاقی برای خود من افتاده بود در ایام محرم، در یک حسینیه‌ای بودیم و من یک کمک مالی کرده بودم  وقتی خانه رفتم متوجه شدم که سه تا از پلاک‌های دست‌بندم گم شد. یک هفته از گم شدن این پلاک‌ها گذشت و من دیگر  ناامید شدم و پیش خودم گفتم امکان ندارد چیزی به این کوچکی وظریفی پیدا شود و اصلاً نمی‌دونستم آنها را کجا گم کرده بودم. یک روز به طور اتفاقی که به باشگاه دخترم رفته بودم یک قطعه از آن طلا را پیدا کردم و دقیقاً یک هفته بعدش دو قطعه دیگرش توسط دوستم پیدا شد.

من پیش خودم گفتم اگر این پیدا شود جزو معجزات است. ولی بعد از سه هفته هرسه قطعه آن پلاک که بسیار ظریف و کوچک بود دقیقاً به دست خودم رسید و خیلی برای من جالب بود وگفتم تا خداوند نخواهد چیزی را از ما نمی‌گیرد و گفتم تا خداوند نخواهد و من هر چه تلاش کنم نمی‌توانم چیزی را به دست بیاورم. اگر قبل از کنگره برای من چنین اتفاقی می‌افتاد همچین دیدگاهی نداشتم و زاویه دید من تغییر کرد و توانستم به آن مسله ربط بدهم و من فکر می‌کنم همه این‌ها از برکات همین کمک‌ها و لژیون سردار می‌باشد. در سی‌دی کوه استاد امین خیلی برای من جالب بود. استاد امین می‌گفت: اگر بروید مقابل یک کوه بایستید و داد بزنید و بگویید که به من بدهید، انعکاس آن صدا هم می‌گوید: به من هم بدهید ولی اگر داد بزنید و بگویید که به تو می‌دهم، آن‌ انعکاس صدا بر می‌گردد و می‌گوید: من هم به تو می‌دهم. یعنی؛  ما در نیروهای مثبت اول باید خودمان را ثابت کنیم تا  در ادامه آنها خودشان را به ما ثابت کنند و چیزهایی را به ما بدهند.

تقدیر از نگهبان دوره قبل توسط نگهبان دوره جدید

تقدیر از دبیر دوره قبل توسط دبیر دوره جدید

تقدیر از خزانه دار دوره قبل توسط خزانه دار دوره جدید

عکس: همسفر زهرا رهجوی کمک‌راهنما همسفرفرشته لژیون نهم
ویرایش: همسفر ریحانه رهجوی کمک‌راهنما همسفر اکرم لژیون هفتم
ارسال: مسئول سایت کمک‌راهنمای لژیون یکم همسفر زینب
همسفران نمایندگی نیمایوشیج بهشهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .