هشتمین جلسه از دوره پنجاهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی پرستار؛ با استادی ایجنت محترم مسافر امین، نگهبانی مسافرمهدی و دبیری مسافرحبیب با دستور جلسه «سیستم ایکس» و جشن سومین سال رهایی مرزبان مسافر امیر مسعود روز شنبه 22 آبان ماه 1400 ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خوشحالم که به فاصله خیلی کمی از جشن گلریزان مجدداً در خدمتتان هستم، حقیقتش این بود که تولد امیر مسعود چند وقتی عقب افتاد، قرار بود قبل از جشن گلریزان باشد بعد چون دیگر همینکه خودش خیلی دوست داشت که این دستور جلسه را خواستیم دیگر عقب نیوفتد به فاصله حالا یک هفته از جشن گلریزان قسمت شد که من مجدداً خدمتتان باشم،
دستور جلسه هفته؛ سیستم ایکس است. تقریباً همه با این دستور جلسه تا یک حدی آشنا هستید، در جلسه اول مشاوره در مورد این صحبت میشود مثلاً در اعتیاد سیستم فرماندهی بدن ازکارافتاده است چونکه یکسری سیستم فرماندهی بدن که شامل شده از غدد درونریز یا ناقلهای عصبی، سیستم فرماندهی مغز. همه اینها در اثر مصرف مواد مخدر ازکارافتاده است، چرا ازکارافتاده است. بچهها حالا این را باز حتماً همه میدانید انشالله آنهای که نمیدانند هم من حالا یکبار دیگر برای خودم مرور میکنم. همه فرمانهای بدن در سیستم جسم مغز مترجم فرمانهای عقل است یعنی همه کارهایی که من میخواهم انجام بدهم بهوسیله مغز به قسمتهای مختلف بدن منتشر میشود. فرمانهای؛ فرماندهی جسم در مغز قرار دارد و در سیستم عصبی، سیستم اعصاب بهوسیله دوتا پارامتر فرمانها را منتقل میکند یعنی یکی جریان الکتریسیته یکی مواد شیمیایی؛ یعنی اینکه فرمانها بهوسیله یک جریان الکتریسیته با یک ولتاژ خیلی پایین شروع میکند. مخابره شدن بعد در این رشتههای عصبی مختلف بدن شروع میکند منتشر شدن مثلاً عین سیمهای برق با این تفاوت که سیم برق یک تیکه به هم وصله وقتی یک پیامی منتشر میشود همینجا مستقیم از سیم منتقل میشود میرود به آن مقصد که حالا یک وسیله برقی باشد لامپ باشد هر چی باشد میرسد، ولی سیستم آن رشتههای عصبی یک تیکه نیست؛ یعنی در فاصلهی بین سلولهای سری مواد شیمیایی است وقتی جریان الکتریسیته از بدنهی یک سلول عبور میکند. اول که میخواهد به سلول بعدی منتقل شود باید بهوسیله این مواد شیمیایی منتقل بشود، بسته به اینکه چه فرمانی دارد صادر میشود. من همیشه اینجوری میگویم برای خودم، یک آشی توسط این موادی که بین سلولهای عصبی است پخته میشود مثلاً پیام درد یک آشی پخته میشود؛ مثلاً یک آشی پخته میشود دست را میخواهد تکان بدهد؛ یک آشی پخته میشود مجموع اینها مرتب و مرتب دارد در بدن میلیاردها میلیارد بار فرمانها صادر میشود؛ بین این سلولهای عصبی رشته، رشته مقابل هم قرار دارد مرتباً فرمان پیام میآید آنجا مواد ترشح میشود سلول بعدی میگیرد و دوباره به سلول بعدی وهمینجور میلیاردها میلیارد میرود وبرمی گردد.
موقع که مواد مخدر انسان مصرف میکند، چون آن مواد مخدر دقیقاً شبیه این مواد شیمیایی که بین سلولها است این مواد شیمیایی از کارمی افتد یا اینکه تعادلش به هم میخورد مثلاً یکیاش که کلاً ترشح نمیشود یکیش زیادتر از حد معمول ترشح میشود، مثلاً یکی که تریاک مصرف میکند آرامآرام دیگر یکی از پایهایترین مواد شیمیایی که دینور فین و اندورفین است که دیگر ترشح نمیشود جای آن را مورفین گرفته است درنتیجه اگر تریاک مصرف نکند انگار که بدنش یکچیزی کم دارد یکی از این ردوبدل کردن پیامهای مختلف یک نقصانی پیدا میکند نیاز دارد تریاک را مصرف کند که تبدیل بشود به یک آدم عادی، یکی که مثلاً شیشه مصرف میکند یکی از این مواد به اسم دوپامین ترشح آن شروع میکند بالا رفتن، بالا رفتن این دوپامین دوباره یکسری اختلالهایی ایجاد میکند، در کنگره این کشف شد یعنی آقای مهندس این را متوجه شدن بیماری اعتیاد به نقصان این مواد برمیگردد و اگر یک نفر بخواهد به حالت طبیعی برگردد مثل یک آدم سالم زندگی کند.
باید این مواد مجدداً به حالت طبیعی ترشح بشود در طول اینکه باز این را حتماً باز شنیدهاید، در طول صحبتهای خود آقای مهندس که در طول اینکه افراد میآمدند در کنگره درمان میشدند میدیدند یک سری بیماریها هم دارد.
در خلال این درمان DST یعنی همان درمان با ضریب هشتدهم در پلههای 21 روزه در طول یک سال و در کنارش آموزشهای جهانبینی در کنارش خدمت کردن؛ حالا یک سال بعد از مثلاً رهایی در طول درمان ورزش پارک همه این مجموعه همه این پکیجی که برای درمان اعتیاد در کنگره طراحیشده دیدن که یک سری بیماریها هم مثلاینکه دارد خوب میشود مثلاً فردی بیماریهای معده یا روده خیلی شدید داشته است مثلاً که حتماً شنیدید یکی از بیماریهایی که قطعی بیرون یک بیماری که درمان نشدنیِ یعنی تحت عنوان بیماریهای صعبالعلاج یا لاعلاج شناخته میشود.
مثلاً کلیت اولسراتیو را که حتماً شنیدید، یکی از بیماریهایی است که بهطور قطعی در بیرون از کنگره یک بیماری است که غیرقابل درمان است یعنی تحت عنوان بیماریهای صعبالعلاج یا لاعلاج شناخته میشود، یک بیماری است که باید کنترل و مهار شود. همیشه وقتی یک نفر از روشهای پزشکی که در بیرون کنگره رایج است درمان میشود تا آنجایی که من میدانم معمولاً بیماریهایی که عود کرده و منتظر برگشت آن بیماری هستند، همیشه باید کنترلش کنند مثل سرطانهای مختلف، این بیماری در کنگره صد درصد درمان میشود. بیماریها و اختلالات روانی مثل اسکیزوفرنی، دوقطبی، وسواسهای شدید افسردگیهای خیلی شدید، متوجه شدند در خلال درمان اعتیاد، اینها هم خوب شدند، یا بهطور مثال یک نفر که بیماریام اس داشته و آمده به کنگره تا حد زیادی بهبود پیداکرده است.
درواقع در کنگره یک حرف اثباتشده و مطمئنی است که بیماریهای مختلف شاید بتوان گفت به وجود آمدن اکثر بیماریها یا تمام بیماریها به خاطر نقص در همین سیستم فرماندهی است، یعنی درست است که کمبود یا ازدیاد یکی از این مواد باعث به وجود آمدن اعتیاد میشود ولی مابقی بیماریها هم بهنوعی به علت کمبود و یا زیاد بودن این مواد است که تحت عنوان تئوری ایکس شکل گرفت.
همه بیماریها یا اکثر بیماریها یا یکسری از بیماریهایی که در کنگره شناخته شد و روی آنها کار شد و نتایج درمان آنها اخیراً منتشرشده طی چند هفته گذشته.
اگر دقت کرده باشید آقای مهندس در مورد آن مقالات علمی مختلفی که در حال ارائه شدن است به جهان، صحبت میکنند. درمان این بیماریها، به تعادل برگرداندن همین سیستم الکتروشیمیایی برمیگردد که آنهم بهوسیله همین درمان سیستم ایکس امکانپذیر است. در مورد قسمت دوم دستور جلسه مربوط به امیر مسعود عزیز است، مرزبان دوستداشتنی نمایندگی پرستار. از ایشان میخواهم که بایستند و تشویقش کنید. البته همه با ایشان آشنا هستند منتها بهرسم کنگره از ایشان خواستم که بایستند. امیر مسعود را قدیمیترها میدانند در سفر اول رهجوی رهنمای بزرگوار و گرامی نمایندگی پرستار، آقای حمید مرادی بودند و هستند، البته ایشان هم گفته بودند امروز تشریف میآوردند که کاری برای ایشان پیشآمده که دیرتر تشریف میآورند.
من به خاطر اینکه ورود ایشان به کنگره همزمان بود با چند تا از بچههایی که در لژیون خود من بودند تقریباً از آن اوایل سفر اوضاعش را خیلی خوب یادم است. چهرهاش هم بهگونهای بود که بهیادماندنی بود، همیشه حرکاتش و کارهایش را زیر نظر داشتم. خیلی تغییرات داشت در سفر اول که به رهایی رسید، یک مدتی مثل خیلیها شاید اینطور فکر کرد که درمانش شاید تمامشده یا اینکه دیگر در کنگره کاری ندارد و ماندن در کنگره وقت تلف کردن است و باید برود و به زندگیاش برسد.
بههرحال؛ یکجوری دلسرد و خسته شده بود و بیانگیزه، به خاطر همین هم یک مدتی از کنگره رفت ولی واقعاً خداوند ایشان را خیلی دوست داشت.
من وقتی در مورد تولد امیر مسعود فکر میکنم تصورم این است که حتماً بهقولمعروف یکنهاد نیکی داشته یا یکچیزی در سبدش با خود داشته که خداوند کمکش کرده تا به کنگره برگردد، چون من آن بچههایی را که در لژیون خودم بودند و همراه امیر مسعود بودند رفیق ناباب شده بودند باهم میرفتند و میآمدند، واقعاً الآن وضعیت خوبی ندارند و امیدوارم یک روزی برسد که آنها هم بتوانند راه را پیدا کنند.
ولی امیر مسعود یک یا دو سال بعد از رهاییاش به کنگره برگشت و دوباره شروع کرد به خدمت کردن. امیر مسعود خدمت را از واحد سایت نمایندگی شروع کرد و قسمت ورزش کنگره، از آن زمانی که برگشت؛ روند تغییرات ایشان واقعاً بهطور تصاعدی و رو به رشد تغییر کرد، شروع کرد به خدمت کردن و شاید یکچیزی که خیلی به این دستور جلسه ربط داشته باشد این است که همه تصور میکنند تئوری ایکس فقط آن درمان DST با شربت OT است.
ولی یک بخش بسیار مهم از درمان، همانطوری که همه شما میدانید درمان سه ضلع جسم، روان وجهان بینی است.
یک بخش خیلی مهم از درمان یا به تعادل رساندن سیستم ایکس موضوع روان است که فقط با خدمت کردن درست میشود، موضوع جهانبینی که هم فقط با آموزش گرفتن درست میشود. واقعاً برگشتن ایشان به محیط خدمت خیلی به او کمک کرد که شخصیتش مرتب شکل بگیرد و تغییر کند، خیلی هم خوششانس بود که به کنگره آمد و به قول آقای مرادی که همیشه میگفتند، خدا برایش ساخت و ازدواج کرد در کنگره و کمکم دبیر لژیون سردار شد، هفته دیدهبان هم دبیر جلسهای بود که استاد آن سرکار خانم آنی بزرگ بودند و در ادامه اتفاقات خیلی خوبی در کنگره برایش میافتاد. موقع که انسان خوب حرکت میکند بهقولمعروف همه اینها نشانه است. راهنماها این حرف را بهتر متوجه میشوند، خیلی وقتها یک لبخند آقای مهندس برای آدم یک نشانه است. خیلی وقتها یک تایید راهنما برای آدم نشانه است. اتفاقات خوبی که در کنگره میافتد برای آدم نشانه است؛ برای اینکه انسان بتواند مسیر درست حرکتش را ادامه دهد. انشا الله که بتواند بهزودی لژیونش را تشکیل دهد، بعد از مرزبانی کمک راهنمایی قبول شد در ادامه خدمتگزار خوبی برای خودش، کنگره و جامعه باشد به ایشان تبریک میگویم به همه اعضای شعبه پرستار، همچنین به همسفر ایشان.
مرسی که به صحبتهای من گوش دادید.
اعلام سفر مرزبان محترم مسافر امیر مسعود:
سلام دوستان امیرمسعود هستم یک مسافر تخریب هفت سال آخرین آنتی ایکس حشیش گل به مدت ۱۰ ماه و ۲۰ روز سفر کردم به روش دی اس تی و داروی درمان شربت او تی به کمک راهنمایی آقای امین حمله داری ورزش در کنگره باستانی الان هم به مدت سه سال و چند روز که آزاد و رها هستم در ادامه یک سفر سیگار انجام دادم با ۱۰ سال تخریب وارد لژیون درمان سیگار شدن روش درمان دی اس تی دارویدرمان آدامس نیکوتین به کمک راهنمایی آقای رضا صبایی رهایی از سیگار هم نزدیک به دوسال
آرزوی مرزبان مسافر امیر مسعود:
در تولد یک سال رهایی آرزویی که کردم به حقیقت پیوست و از این نظر خیلی خوشحال هستم آرزو می کنم که هیچ همسفری بیشتر از حد تحمل خودش منتظر نماند و مسافرش به رهایی برسد و آرزوی دیگر مهم این است که تمام افرادی که در این شعبه قرار دارند به تمامی آرزوهای خوبشان برسند
سخنان مرزبان محترم مسافر امیرمسعود:
تولد یکسالگیام که اینجا نشسته بودم تقریباً میتوانم بگویم که هیچ احساس خاصی نداشتم خوشحال بودم ولی نه بهاندازه امروز. خوشحالم که امروز در این جشن شمارا میبینم و این جشن برای من اتفاق افتاد باورش برای من سخت است چون آن آدمی که من بودم خیلی برایش دور بود که همچنین اتفاقاتی بخواهد برایش بیافتد من همه زندگی خود را مدیون کنگره و آموزشهای آن هستم. خیلی ممنونم از دوستانی که از شعب دیگر تشریف آوردند خجالتزده شدم، دوستانم و راهنمای خوبم آقای حمید مرادی که میدانستم مشغله داشتند با رهجوهای خودشان در کلینیک کار داشتند ولی امشب خودشان را به این جشن رساندند و توانستم ایشان را ببینم. این چند شب فکر میکردم که چه باید بگویم ولی ذهنم بهجایی نمیرسید گفتم که میآیم اینجا و هر چه به ذهنم رسید میگویم. حسی که نسبت به شعبه پرستار دارم مثل خانه اولم میماند به نظر من خانه اول هر کس آنجایی است که در آن متولد میشود یا دوباره متولد میشود و تبدیل میشود به یک انسان جدید نه حالا انسان کامل یا خیلی خوب در یک مسیر قرار میگیرد برای پیش رفتن. امروز برای من روز بزرگی است انتهای سالن که نشسته بودم مدام بغض میکردم و بغض خودم را غورت میدادم خیلی لذت بردم خیلی خوش گذشت از لطفی که دوستان به من داشتند و از من تعریف کردند امیر آقا گفتند زمانی که من رفتم برای ورزش باستانی هیچ شباهتی به این ورزش نداشتم. همانطور که آقا صالح گفتند من با گوشواره و لباسهای پاره رفتم وسط زمین باستانی و گفتم میخواهم باستانیکار شوم، پهلوان شوم سرتاپای من را نگاه کرد و گفت اصلاً همچنین چیزی به تو نمیخورد خودم برایم عجیب بود ولی جادو و قدرت کنگره اینجاست که انسانها را تغییر میدهد. زورخانه که میرفتم گوشواره خودم را درمیآوردم و در جیبم میگذاشتم بعد از مدتی دیگر خسته شدم و دیگر استفاده نکردم. کنگره به این شکل انسانها را تغییر میدهد اگر در مسیر باشیم، خصوصاً اگر خدمتگزار باشیم. خدمت در کنگره برای من بزرگترین نعمتی است که این روزها در زندگی دارم و یکی از نعمتهای دیگر خانواده من است همچنین بزرگ شدن خانواده. در کنگره بودن واقعاً بها دارد که سنگین است ولی آن چیزی که انسان میپردازد ناچیز است. زمان و پول میگذارد اما در قبال آنچه به دست میآورد واقعاً ناچیز است. کنگره کشتی نجات است ما ملتی هستیم که شور حسینی داریم امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم، حداقل نذری میخوریم اگر هیئت نمیرویم. امروز یک نوشته بهصورت اتفاقی خواندم که نوشته بود (ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة) این تشابههای اسمی که میبینم واقعاً برای من اتفاقی نیست یعنی وقتی من در سیستمی قرار میگیرم که مانند کشتی نجات میماند و خدایی دارد به نام حسین دژاکام که از حالت عادی برای من خارج میشود. من خیلی وقتها که مشارکت میکنم از افکارم نمیگویم چون ممکن است توهم به نظر بیاید این کشتی نجات ارزش خیلی بالایی دارد برای تمام مسافرهایش من دقت کردم در این چند وقت قوانین دارد سختتر میشود.
این کشتی در حال حرکت وقتی مسافرانش زیاد میشوند مجبور است بار اضافه را تخلیه کند. مدام قوانین سختتر میشود و افرادی که نمیتوانند وقت بگذارند از این کشتی پیاده میشوند و چیز باارزشی را از دست میدهند. آن چیزی که ذهن من را درگیر میکند این است که یک نفر تا اینجا بیاید و راه نجاتش را پیدا کند مسیر را پیدا کند ولی نتواند به هدفش برسد. این موضوع من را خیلی اذیت میکند در کنگره. در اینجا خیلی از همسفرها را دیدهام که با مسافر خود آمدهاند و گریه میکردند ولی مسافر آنها از این در داخل نمیآمد روش ساده و خوب درمان اینجا بود ولی نمیآمدند که درمان شوند. من تصمیم داشتم که زیاد صحبت نکنم وقت هم که رفته، زیاد وقت شمارا نمیگیرم بازهم تشکر میکنم از راهنمای عزیزم آقای حمید مرادی که همیشه به بهترین شکل من را راهنمایی کرد. درست است که لژیون خود را تحویل دادهاند و از این شعبه رفتهاند ولی در راهنمایی واقعاً آدم خبرهای بود تلنگرهای خیلی ظریفی به من میزد من اولین بار که در امتحان کمک راهنمایی شرکت کرده بودم قبول نشدم اصلاً درس نخوانده بودم دیر هم رسیده بودم به کلاسها و انتظار هم داشتم که قبول شوم خیلی دوست داشتم قبول شوم به حمید آقا گفتم من که قبول نشدم خیلی ناراحتم گفتم. حمید آقا گفت نه بابا انتظار داشتی قبول هم بشوی با این وضعیت. همان لحظه واقعاً دلم خواست که این اتفاق بیافتد. دلم میخواست دوباره شروع کنم به خواندن و چند وقت بعدش این اتفاق افتاد. لژیون آموزش کمک راهنمایی آقا کامران خیلی به من کمک کرد و توانستم در امتحان قبول بشوم. از آقای حملهداری تشکر میکنم که خیلی من را در این مسیر هدایت کرد آموزشهایی که از آقا امین گرفتم خیلی سخت بود آقا امین خیلی نظم بالایی دارد. خوب همسفرم که در کنگره باهم آشنا شدیم وقتیکه همسفرم وارد زندگی من شد به نظر من یک سفر جداگانه آغاز شد و من چیزهایی را احساس کردم که شاید آن حسها دیگر بستهشده بود و فکر میکردم نتوانم دیگر زندگی مشترک داشته باشم. همسفرم وارد زندگی من شد و به من اعتماد کرد. خیلی خوشحالم از این بابت که در کنارم است و به ایشان افتخار میکنم قبل از من کمک راهنما شدند لژیون و رهجو دارند خیلی به ایشان افتخار میکنم. از مرزبانهای دوره قبلی خیلی تشکر میکنم خصوصاً آقا مهدی همیشه به من القا میکرد که دوره بعد تو باید مرزبان شوی و درنهایت این اتفاق افتاد ممنونم از ایشان. همچنین از باقی دوستان مسافران و همسفران و از اینکه در اینجا به شما خدمت میکنم خیلی خوشحالم. فکر میکنم وقت زیادی گرفتم اگر کسی جامانده به بزرگی خودش من را ببخشد همینطور مادرم که داشتم فراموش میکردم همسفرم تخریبهای من را ندید ولی مادرم بهشدت دید شاید کار خاصی نمیکردم و زیاد جلوی چشم نبودم ولی همینکه نبودم بزرگترین عذاب بود اینکه میرفتم و ساعت دو یا سه شب برمیگشتم این بزرگترین عذاب بود. تک موهایی که روی سر مادرم سفید شد
سخنان کمک راهنما همسفر عصمت:
سلام دوستان عصمت هستم یک همسفر از فرصت استفاده می کنم و از جنت محترم و مرزبانم عزیز هفته پیش برای ما برای جشن گلریزان شعبه را آذین بندی کردند تا ما بتوانیم یک سوال خوب را تجربه نمایید تبریک میگم به خانم ریحانه عزیز و آقای امیر مسعود و همینطور خانواده های این دو عزیز و راهنمایان عزیزشان و همینطور خیلی خوشحالم در رابطه با خانم ریحانه عزیز این گونه بگویم اوایل که آمده بودند یک مقاومت سختی را نشان میدادند در مقابل آموزش گرفتن و مقاومت میکردند در مقابل تغییر کردن و احساس میکرد که اصلاً نمی شود تغییر کرد به نظر من چند ویژگی خوب باعث شد این تغییرات رخ بدهد اولین موردی نبود که استقامت نشان دادن از خود در مقابل حضور داشتن در شعبه و سعی می کرد در مقابل همه حال خرابی ها و فراز و نشیب ها در شعبه حضور داشته باشد همینطور حضور مرتب در پارک داشتند این خیلی کمک کرد به ریحانه و مورد دیگر این بود که به غیر از این که سیدی گوش میکردند و تکالیف را انجام میدادند خیلی پیگیر مصاحبه ها و گفتگو ها و جلساتی که بود مخصوصاً بزرگان کنگره مثل دیده بان ها و استاد امین و جواب های سوال های خودش را در این مطالب می گرفت در نهایت این ها باعث تغییر شد همینطور در ادامه خدمت مرزبانی را شاهد بودیم که چه تغییرات بزرگی را برای او رقم زد و من هم برای خودم خوشحالم که ماندم و هم تغییرات رو برای خودم و هم برای بچه های خودم و تغییراتی که در شعبه پرستار و همینطور در آکادمی هست را می بینم خدا را خیلی شکر می کنم آقای مهندس روز چهارشنبه فرمودند که علوم یکی است در خانواده هم همینطور است همه یکی هستند ولی بعضی از افراد خانواده ممکن است در تاریکی هایی مثل اعتیاد یا ترس یا امنیت قرار داشته باشند و این باعث میشود ما در انزوا و تاریکی برویم ولی سیستم آموزشی کنگره به گونهای است که این وصل شدن مجددا صورت می گیرد و باز در جمع قرار میگیریم انشالله امسال خانم ریحانه و آقای امیر مسعود همچنان زیاد پیدا کنند در کنگره ۶۰ به خاطر اینکه فرزندان آینده رنج کمتری را می کشند خیلی ممنون از اینکه به صحبت های من توجه کردید
سخنان همسفر:
سلام دوستان ریحانه هستم یکم صفر در ابتدا تشکر می کنم از همه عزیزانی که در این تولد شرکت کردند تولد امیر مسعود عزیز تبریک می گویم از آقای حمله داری هم تشکر می کنم بابت آموزش های خوبشون از آقای محمید مرادی هم تشکر می کنم به جهت آموزش های خوبشان و رهنمودهای عالیشان و همینطور از راهنمای خودم هم بسیار متشکرم و تا ابد خودم را مدیون ایشان میدانم عشق و محبت ایشان باعث شد من در این مسیر پابرجا بمانم و ادامه بدهم از خداوند می خواهم همیشه در کنگره ۶۰ باشد و حضور ایشان همیشه برای من باعث قوت قلب است همانطور که میدانیم امروز تولد سومین سال رهایی امیر مسعود عزیز است سفر اول همراه ایشان نبودم و در سفر دوم کنار همدیگر بودیم و از او ممنونم که این اعتماد را در درون من به وجود آورد و همینطور این اعتماد را به من کرد تا در این مسیر در کنار همدیگر باشیم به نظر من وقتی یک مسافر با یک همسفر وارد کنگره ۶۰ می شوند و تصمیم بر شروع این مسیر را کردهاند واقعیت این است که هم هست و هم قدم نیستند در طول این یازده ماه درمان تغییرات را در خود ایجاد میکنند و زمانی که گل رهایی را می گیرند تازه هم حس و هم قدم می شوند و پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگر است ادامه دارد و هیچ وقت فکر نمیکردم این اتفاق برای من رخ بدهد چون دیدگاه و نظر من نسبت به ازدواج کاملاً منفی بود و خیلی خوشحالم که در کنگره من ازدواج کردم خواسته ها داشتم که فکر میکردم که خیلی خاص باشد و من اصلاً نمی توانستم به آدم ها اعتماد کنم و این موضوع بزرگترین اتفاقی بود که برای من در کنگره رخ داد از پدر عزیزم هم ممنونم و خیلی خوشحالم که در این جمع حضور دارد و واقعاً وجود پدرم باعث شد که من آن روزهای سخت و تلخ را دوام بیاورم تا در نهایت به کنگره ۶۰ برسم و هیچ وقت من را تنها نگذاشت و خیلی از او ممنونم و همینطور خیلی و خیلی از او ممنونم و همین طور خیلی خیلی ممنون هستم از او به جهت اینکه در انتخاب شریک زندگی به من اعتماد کرد و صفر تا صد آن را به من سپرد و احترامی که به انتخاب من گذاشته خیلی برای من ارزشمند است و از او خیلی ممنون هستم از خانواده همسرم هم ممنون هستم به جهت این که اعتمادی که به ما داشتند باعث شدند که من و امیر مسعود در کنار هم قرار بگیریم و بابت این خیلی خوشحال هستم یک جمله ای همیشه در کنگره میشنیدم که در کنگره آدم ها به خواسته های خودشان می رسند
.
و من به این موضوع ایمان آورده ام که اگر هر خواستهای داشته باشیم به آن میتوانیم که اگر هر خواسته ای داشته باشیم به آن می توانیم برسیم به شرط اینکه در این مسیر حضور داشته باشیم و حتی خواسته هایی که حس میکنیم خیلی خیلی دور باشد و یا خیلی سخت باشد ولی این اتفاق قطعاً رخ می دهد و من وقتی با امیر مسعود آشنا شدم و شناخت به او پیدا کردم دقیقا این جمله آمد به ذهنم که انسان در کنگره ۶۰ با خواسته های خود میرسد و من تمام ویژگی ها و خواسته هایی که نسبت به شریک عاطفی خود می خواستم در امیرمسعود دیدم و همیشه برای من محال بود که هم چنین اتفاقی رخ بدهد و این را هم از کنگره و این را هم از کنگره ۶۰ دارم و من از زمانی که خدمت مالی را در کنگره ۶۰ شروع کردند تحولات در من شروع شد و بابت این موضوع همیشه مدیون راهنمایی خودم هستم چون همیشه راهنمایم بهترین راه ها را به من نشان داد هم از خدمت کردن در جایگاه مرزبانی و یا لژیون سردار امیدوار هستم که همیشه در این مسیر بمانم و خدمت کنم و از شما می خواهم که برای من دعا کنید که هیچ وقت از خدمت کردن محروم نشوم چون بزرگترین لطف خداوند در حق من این است که مسیر کنگره ۶۰ را پیدا کردم و همینطور که امیرمسعود آرزو کرد از صمیم قلب می خواهم که همسفر هایی که مسافر ندارند در کنگره هرچه زودتر مسافر رو هم پروسه درمان برگردد چون سفر اینگونه معنای بیشتری پیدا میکند و در آخر می خواهم بگویم که ممنون هستم از که در این جشن حضور دارید دارید و شما عزیزان همیشه به من عشق و محبت دادید و کنگره ۶۰ و اعضای آن برای من مثل یک خانواده بزرگ می ماند خیلی ممنون از اینکه به صحبت های من گوش دادید
تایپ: مسافر محمد و مسافر مصطفی
عکس: مسافر صالح
تهیه و تنظیم در وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
1064