شانزدهمین جلسه از دور پنجم لژیون پزشکان کلنیک ها با نگهبانی مهندس و دبیری آقای دکتر آرش حسینی و استادی دکتر نادر با دستور جلسه ( از فرمانبرداری تا فرماندهی) در تاریخ 93/8/2 راس ساعت 9 آغاز به کار نمود.
آقای دکتر نادر استاد جلسه:
جلسه امروز در مورد از فرمانبرداری تا فرماندهی است. در سیدی گفته شده وقتیکه از فرماندهی و فرمانبرداری صحبت میشود انسان بلافاصله در تصورش نیروی انتظامی یا افسری را مَد نظر قرار میدهد و فرماندهای را مجسم میکند. این فرمانده به حد عالی و در حد متعالی یک فرمانده به نظر میآید؛ چون فرمانبردارهایش در حد جان میخواهند برایش جان فشانی کنند و فرمانبرداری کنند. ولی این موضوع قابلتعمیم است در همه امور، حتی برای اندامها و ارگانهای درون خودمان. مثلاً اگر کودکی بخواهد روی پای خود بایستد درواقع به پاهایش فرمان میدهد که بتواند روی پایش بایستد. آن فرمانده که عقلش باشد، با آن دستوری که به اندامها میدهد، باعث میشود که روی پا بایستد؛ این امکان ندارد، یعنی اتفاق نمیافتد مگر تکتک اعضا و جوارح آن فعالیتها یا امور محوله را بهدرستی انجام دهند.
اگر یک استادی، استاد دانشگاه میشود، تا زمانی که خودش تمام مدارج علمی را نگذرانده باشد نمیتواند به درجه استادی برسد و تجاربش را به دیگران منتقل کند. یک فوتبالیست در اثر ممارستهایی که انجام داده در طی دورانهای متمادی، باعث شده که الآن به جایگاهی برسد و حالا بتواند لیدر یا کاپیتان بشود و طرفدار پیدا کند و جایگاهی داشته باشد. در زمینه اعتیاد و در واقع آن چیزیهایی که مربوط به خود فرد است، مثل خیلی از کارهای روزمره و ساده، ممکن است دیگر آن فرماندهی لازم را دیگر نداشته باشد، چرا؟ چون اعتیاد باعث میشود که اختیارات و تواناییهای پیش از اعتیاد را از دست بدهد، و برای جبران این موضوع حتی حاضر است هزینههای بیشتری را بپردازد. دیگر آن حضور فیزیکی لازم را نمیتواند داشته باشد؛ مثلاً قبلاً 18 ساعت میتوانسته در محل کار خود حضور داشته باشد ولی حالا با اعتیادش دیگر نمیتواند حتی وظیفه معمول خود را انجام دهد و باید میزان مصرف خود را افزایش دهد. این فرماندهی اعضا و جوارح آنقدر برای فرد مهم است که گاهاً پیش میآید که شخص بخاطر اینکه حتی وظایف محوله را انجام بدهد این ریسک را بکند که حتی نوع ماده مخدر خود را تغییر دهد.
پس باید اولاً حتی این فرماندهی و فرمانبرداری را نسبت به اعضا و جوارح، در زمینه اعتیاد برای ما مسجل شود، تا روشن شود که برگرداندن فرماندهی فرد بیمار نسبت به بدن خود چه اهمیتی دارد و چرا باید این کار را انجام دهیم. از عزیزان خواهش میکنم در بحث شرکت کنند و نقطه نظراتشان را بیان کنند.
آقای دکتر اردشیر:
وقتی به کلمه فرمانبرداری و فرماندهی را نگاه میکنیم، خیلی خوب و زیبا در کنار هم قرارگرفتهاند. یک نفر زمانی میتواند فرمانده خوبی باشد که فرمانبردار خوبی باشد. تجربیات را کسب کند و بعداً بتواند کارهایی انجام دهد. حتماً نباید یک نفر فرمانده پادگانی باشد، رییس جایی باشد، پروفسور جایی باشد و ... اگر یک نفر بتواند اول فرماندهی خودش و زندگی خودش را داشته باشد و بتواند از زندگی خودش لذت ببرد و بدون اضطراب زندگی کند، آن موقع است که ما میتوانیم بگوییم فرد هم فرمانبردار بوده و هم فرمانده خوبی است.
وقتیکه خوب نگاه کنیم میبینیم که چرا یک فرد فرمانبردار خوبی نیست! یک ویروس روانی درروان بشریت است به نام نارسیسم؛ یعنی خودشیفتگی. باید خودشیفتگی در وجود افراد بشکند؛ نه شکستن فیزیکی بلکه شکستن دانش؛ یعنی دانش ضد نارسیسم است. من اگر دانش و علم خودم را نسبت به زندگی بالا ببرم آن موقع است که من میتوانم بر نارسیسم خود بهصورت انعطافپذیر غلبه کنم، که وقتی یکچیزی به من بگویند، من ناراحت نشوم. وقتیکه من از طریق دانش نارسیسمِ خود را میشکافم و بهصورت انعطافپذیر درمیآورم، آن موقع است که من یک فرمانبردار خوبی میشوم و وقتیکه فرمانبردار خوبی شدم، خوب میتوانم گوش کنم، خوب میتوانم یاد بگیرم، خوب میتوانم از زندگی خود لذت ببرم، که با کمترین مسئلهای خودم را نبازم. وقتیکه ما، افرادی که مواد مخدر مصرف میکنند یا حتی مواد مصرف نمیکنند و پاتولوژیهای دیگر؛ بیماریهای دیگر؛ اعتیادهای دیگری دارند را میبینیم، که نارسیسم بالایی دارند و با کوچکترین چیزی خودشان را میبازند و وقتی خودشان را میبازند چه چیزی بهتر از اینکه به یکچیزی پناه ببرند.
آقای دکترمهران:
من صحبتهای کنگره را میگویم، نظر شخصی خود را نمیگویم. کنگره معتقد است آن چیزی که باعث شور و شعف انسانها میشود رسیدن به مقام فرماندهی در درون خود است و مثالهای زیادی هم میزند؛ مثلاً در سیدی میگوید زمانی که یک کودک شروع میکند به راه رفتن، این راه رفتن باعث ایجاد شور و شعف در خود آن کودک میشود. وقتیکه انسانی به آن حد از کنترل در اعضا و جوارحش میرسد که مثلاً میشود یک ورزشکاری که یک توانایی خاصی دارد که دیگران ندارند. در واقع کنگره معتقد است رسیدن به آن جایگاه باعث شور و شعف، هیجان، نشاط و شادابی میشود و اعتیاد چیزی است که اینها را از شما میگیرد، اعتیاد حتی کنترل شما بر روی اعضا و جوارح و مزاج شما را هم میگیرد؛ یک چیز سادهای که در بدن هر انسانی بهصورت اتوماتیک وجود دارد، اعتیاد آن را هم از شما میگیرد.
با مثال میگوید شما برای اینکه به آن مرحله از کمال برسید، به آن مرحله از فرماندهی برسید باید مدارجش را طی کنید؛ مانند سربازی که از گروهبانی شروع میکند تا بهفرماندهی برسد؛ مانند پرفسوری که نمیتواند یکدفعه عمل جراحی باز قلب انجام دهد و باید از مراحل پایینتر شروع کرده تا به پروفسوری برسد، کنگره هم همین اعتقاد را دارد و میگوید برای اینکه شما به آن مرحله بالای انسانی برسید باید از همان مرحله فرمانبرداری شروع کنید؛ که ابتدا منیت را کنار بگذاری؛ مسائل مربوطه را قبول کُنی و اجرا کُنی؛ تا به مراحل بالاتر برسی.
خانم دکتر اعظم:
نخست اینکه ما اینجا جمع شدهایم که ببینیم کنگره چه کمکی میتواند به ما درمانگران کند، برای رسیدن به آن چیزی که اسمش رهایی است؛ هم برای بیماران و هم برای خودمان. داشتم فکر میکردم که برای فرمانبرداری مثلاً شروط شخصی خود فرد چقدر میتواند مطرح باشد؟ مثلاً من میخواهم یک فرمانبردار خوب باشم، برای این باید اول چه چیزهایی را در خودم ایجاد کنم تا بتوانم یک فرمانبردار باشم؟ من فعلاً به مرحله فرماندهی نمیتوانم فکر کنم.
یکی از مسافرین در سیدی جملهای گفتند: که برای این کار فرد باید خصوصیاتی را در خودش تقویت کند و ادامه دهد و یا ایجاد کند. مثلاً فرد باید تفکر و تعقل را در ذهنش بیاورد؛ یعنی هر مسئلهای برایش پیش میآید، اول کاملاً به آن فکر کند، تعقل در اینجا میتواند شروعکننده باشد و برای رسیدن به این هم باز نیاز به تمرین، تجربه و تکرار است؛ یعنی برای فرمانده خوب شدن لزوماً کتاب خواندن میتواند کافی نباشد. این سیری است که من باید طی کنم. در کنگره یاد میگیرند برای رسیدن بهفرماندهی یک فرمانبردار خوب بودن چقدر میتواند کار مشکلی باشد.
آقای دکتررضا:
در موردبحث این وادی شاید اشکال خودم را در این میدیدم که در انتخاب اینکه کجا فرمانبردار باشم و کجا فرمانده؟ و اگر فرمانبردار هستم، فرمانبرداری صحیح را از کدام فرمانده انجام دهم؟ آیا به این ظرفیت رسیدهام که بخواهم حداقل فرمانده خودم باشم؟ بههرحال طبق تجربیاتم جاهایی که دچار مشکل شدهام ناشی از این عوامل بوده. اینکه واقعاً تشخیص بدهم که کجا باید فرمانبردار باشم و اینکه اگر در موقعیتی قرار گرفتم آیا آگاهی و تجربیاتم را به حد قابلقبول رساندهام و به دانایی رسیدهام که بخواهم فرمانده باشم؟ چون هر تصمیمی که انسان میگیرد زاییده یک بحث فرماندهی است، حال از چه قدرتی تبعیت میکند آن بحث متفاوتی است.
شده یک تصمیم درستی به نظر من آمده ولی آن زمان فرماندهی که در ذهن بوده، شاید یک حسادتی را هم مطرح کرده، شاید یک بحث رقابتی هم مطرح کرده و آنجا شاید آن تصمیم درست من را عوض کرده! همینطور شاید زمانهایی تصمیمی گرفتم ناشی از آن حسادت و رقابت و سایر امیال و قدرت عقلانی من آن را تغییر داده!
فکر میکنم همانطور که در کنگره هم مطرح میشود، ما جمع اضداد هستیم و در وجود انسان هم فرماندهی مثبت و هم فرماندهی منفی وجود دارد، هم فرماندهی اشارهکننده به خیر و هم فرماندهی اشارهکننده به شَر. ما بایستی فرمانبردار خوبی باشیم نسبت به فرمانده مثبت. اگر چنانچه همیشه هم فرمانبردار باشیم ولی فرماندهمان را درست انتخاب نکنیم قطعاً به انحراف میرویم، وقتی خواستیم نسبت بهفرماندهی مثبت تبعیت داشته باشیم و سعی کنیم به دانایی برسیم و خودمان درنهایت بتوانیم یک فرمانده خوب باشیم برای خودمان و بقیه.
توضیحی از استاد جلسه:
خیلی ممنون از رضا. دقیقاً این فرمایش شما در کتاب وجود دارد؛ یعنی خود فرد را به یک شهر تشبیه کرده و به شهر و مناطق مختلف و نفس اماره و لوامه را به دونیروی مثبت و منفی و عقل را بهعنوان حاکم مطلق معرفی کرده که هرکدام به تفکیک بخشی از خواستههای جامعه را پیگیری میکنند. نفس اماره به سمت بدیها یا به سمت امیال نفسانی هدایت میکنند و نفس لوامه بخش سرزنش کننده است. اگر بخشی از این تعادل خارج بشود و آن امیال حیوانی بخواهد پیش برنده شود و بهصورت یک حاکم موضعی ظاهر شود و از فرمانده کل، فرماندهی را بگیرد جامعه بسیار متضرر میشود. و اگر نفس لوامه به داد نرسد قطعاً به قهقرا خواهد رفت.
آقای دکترکیانفر:
بحث فرماندهی که در سیدی گفته شده خیلی جالب است؛ یعنی یکپایه روانشناسی دارد؛ یعنی کلاً انسان باید به یکدرجهای از تکامل ذهنی برسد که بتواند یک فرماندهی بر قوای سهگانه روان خودش داشته باشد.
روانشناسها روان انسان را به سه قسمت تقسیم کردهاند یک قسمت به نام E یا همان «نهاد»، یک قسمت به نام Ego یا همان «من»، یک قسمت به نام Super Ego یا «فرا من» این سه بخش روان دائماً در کشمکش با هم هستند. قسمت منِ روان یا Ego همین چیزی است که خیلی ظریف و زیبا در سیدی گفته شده، به طوری که فرد به خوبی درک میکند. این Ego در بیماران معتاد و در خیلی از افرادی که سایکوپاتولوژی روانی دارند ضعف پیدا میکند که به آن میگویند ضعف Ego یا ضعف فرماندهی، یعنی چه؟ یعنی این فرمانده که باید بین اجزا روان تعادل برقرار کند نمیتواند فرمانها را درست صادر کند، زمانی دچار قضایای جنسی میشود، نمیتواند مهار کند درنتیجه قدرت فرماندهی آن پایین میآید، گاهی اوقات یک دستورهایی از «فَرا من» به او میرسد؛ یعنی پیغامهایی که از والدین به او میرسد و او را قضاوت میکند، درنتیجه دچار تزلزل و اضطراب میشود، بازهم نمیتواند فرماندهی خودش را اعمال کند و در نتیجه پناه میبرد به یک ماده کمکی به نام مواد مخدر، که بتواند اضطرابهایش را کنترل کند؛ یعنی در واقع وقتی فرمانده ضعیف باشد و نتواند بین قوای سه گانه تعادل برقرار کند دچار اضطراب و تزلزل میشود و تزلزل روان مساوی است با پناه بردن به مواد مخدر.
حال مطلب خوبی که من از کنگره 60 استنباط کردم این است که واقعاً در کنگره 60 از روشهایی استفاده میشود که این فرماندهی تقویت شود. یکی از این روشهای کمک به این فرماندهی، این است که یک شخص دیگر؛ یعنی یک Ego کمکی میآید به فرد کمک میکند تا فرماندهی خودش را در دست گیرد، به همین خاطر برای هر فرد معتاد یک راهنما میگذارند و به او میگویند شما مشکلات و گرفتاریهای خود را با این فرمانده که فعلاً فرمانده شما است در میان بگذار. این کار را هم از طریق یک فرایند بسیار شناخته شده به نام همانند سازی انجام میدهند؛ یعنی انسان وقتی میبیند که یک نفر در راهی موفق شده همانند سازی میکند و از روشهایی که او استفاده کرده کمک میگیرد و در نتیجه موفق میشود.
در هر صورت من فکر میکنم این فرماندهی که آقای مهندس خیلی خوب در این سیدی بیان کردند به زیبایی میگوید کسی اگر بر قوای سه گانه نفس یا قوای سه گانه روانش بتواند فرماندهی کند و تعادلی بین Ego و Super Ego و E برقرار کند در واقع یک فرمانده خوب است و دچار تعادل روانی میشود و کسی که دچار تعادل روانی بشود در نتیجه نیازی به مصرف مواد مخدر پیدا نخواهد کرد.
آقای دکترمحمد:
در نگاه اول انسان میگوید فرماندهی کردن چقدر سخت است ولی من فکر میکنم فرمانبرداری هم به اندازه فرماندهی سخت است. یعنی در زندگی خودم میبینم هرجایی که فرمانده خوبی هستم، قبلاً فرمانبردار خوبی بودم و هرجایی که نمیتوانم فرماندهی و مدیریت کنم ضعف من در فرمانبرداری بوده.
در کلینیک هم میبینیم مراجعین ما اکثراً خودشان را فرمانده وجود خود میدانند و در روزهای اول نظراتی میدهند که اشتباه است و تا وقتیکه آن نظرات تغییر نکند و در حقیقت فرمانبردار خوبی نباشند درمانشان مشکل است. از روزی که فرمانبردار خوبی هستند میبینیم که شروع میکنند به پیشرفت و به جایی میرسند که میتوانند فرمانده وجود خودشان باشند و از اعتیاد رهایی پیدا کنند.
آقای دکتریوسف:
فرماندهی جزء وجودی هر انسانی است و برای یک انسان خیلی ارزشمند است. همه دوست دارند این فرماندهی را داشته باشند و در جهت داشتن این فرماندهی بعضی اوقات خطرات زیادی را تحمل میکنند. یکی از این خطرات مصرف مواد مخدر است که در اثر آن انسان معتاد میشود و این فرد معتاد در واقع فرماندهی جسم خود را از دست داده و برای اینکه بتواند مجدداً این نیروها را به دست بیاورد ، یک راهی که دارد فرمانبرداری است؛ یعنی در واقع باید فرمانبرداری خوب باشد تا بتواند آن مراحلی که طی کرده را مجدداً جبران کند.
آقای دکترمحسن:
روایتی منتصب است به پیامبر اکرم که میگوید: اگر دو نفر با هم در سفر بودید میتوانید از بین خود یک نفر را بهعنوان رهبر انتخاب کنید. من به نظریات جدید که بیشتر فردگرایانه است و تأکید زیادی به فردگرایی دارد زیاد معتقد نیستم. ما باهدف برسی و مطالعه سلسلهمراتب قدرت در خانواده دیدیم که اکثر خانوادههایی که عملکرد خوبی دارند، فرماندهی خوبی دارند و خانوادههایی که عملکرد خوبی ندارند، فرماندهی خوبی ندارند. مثلاً در خانوادههایی که عملکرد خوبی دارند پدر تصمیمات را میگیرد، البته با مشورت و در خانوادههایی که عملکرد خوبی ندارند معلوم نیست، یک روز پسر، یک روز دختر، یک روز.. و خلاصه در هرروز یک نفر تصمیم میگیرد. و این نشان میدهد که فرمانبرداری و رهبری اهمیت زیادی در کارایی و عملکرد مناسب دارد.
آقای علی خدامی
میشود گفت کتاب عبور از منطقه 60- درجه از مهمترین منابع و رفرنسهای کنگره است که بقیه منابع و متون آموزشی کنگره 60 در واقع از این کتاب استفادهشده. در کتاب یک مطلبی داریم تحت عنوان «دریافت کلید شهر وجودی» از استاد سیلور خطاب به نگهبان. این اشارهای است به نگهبان، که در حال به دست آوردن فرماندهی شهر وجودی خود است؛ زیرا اعتیاد اولین چیزی که از انسان میگیرد فرماندهی شهر وجودی است.
من موقعی که اعتیاد داشتم؛ فرمانده خودم نبودم؛ صبح نمیتوانستم سر ساعت بیدار شوم؛ شب نمیتوانستم سر ساعت بخوابم؛ نمیتوانستم به مسافرت بروم؛ نمیتوانستم غذاهایی را که میخواستم بخورم. مواد تعیین میکرد که چه بخورم و چه نخورم؛ یعنی در واقع فرماندهی شهر وجودی من دست اعتیاد و مواد مخدر بود. شخص وقتی به رهایی میرسد فرماندهی شهر وجودی خود را به دست میآورد. من فکر میکنم مهمترین فرماندهی همان فرماندهی شهر وجودی است.
به نظر من دو برداشت دیگر هم از این دستور جلسه وجود دارد: نخست اینکه شخصی که در کنگره 60 در حال درمان است در مسئله درمان اعتیاد تابع محض راهنما است؛ یعنی در چهارچوب برنامه درمانی کاملاً تسلیم راهنمای خود است، برای اینکه به درمان برسد. برداشت بعدی این است که در کنگره ما شاهد یک نظم پادگانی هستیم، اما بر مبنای محبت نه بر مبنای ترس و تنبیه بلکه بر مبنای محبت و عشق و دوست داشتن. تمامی اعضاء کنگره 60 واقعاً یاد گرفتهاند که فرمانبردار خوبی باشند تا انشاالله به فرماندهان هم تبدیل شوند.
آقای دکترابراهیم:
به نظر من اگر بحث فرمانبرداری را از نظر مبنای درون و معنوی مَد نظر قرار دهیم به نظر یک صفت خوبی است که بنده باید داشته باشد و بتواند به طرف غایی و یگانه هستی بخش رهنمون شود. بر اساس اهداف کنگره و بر اساس حقیقت در بحث درمان اعتیاد، راهنما و فرماندهی که دارد درمان را مدیرت میکند هدف نهاییاش این است که ایمان را به طرف اهداف معنوی و انسانی راهنمایی کند، و از این جهت کاملاً مقدس است.
آقای دکتربهنام:
دیدگاه من نسبت به این سیدی و دستور جلسه بحث تجربه است؛ یعنی به نظر من این سیدی به نوعی میخواهد بگوید تجربه پیدا کن، زیر نظر کسانی که کار آزموده هستند؛ یعنی قطعاً باید شاگردی کنی و مرحله به مرحله جلو بروی.
آقای دکترحبیحب دالله:
من فکر میکنم انسان بهذات خلق شده برای فرمانبرداری. خداوند در قرآن میگوید انسان را خلق کردهایم برای اطاعت، چراکه اصلاً خلق شدهایم برای اینکه کامل شویم و شرط کمالمان هم اطاعت از خداوند است. خداوند ابزاری هم داده به نام عقل؛ یعنی تا زمانی که در مسیر اطاعت از خداوند هستیم در مسیر عقل سلیم هستیم. کسی که منکر خداوند است، کسی که در مسیر ضد ارزشها حرکت میکند بیمار است و عقل سلیم ندارد! لذا ما آمدهایم اینجا تا از خداوند فرمانبرداری کنیم و در عین حال فرمانده خوبی هم هستیم برای خودمان.
همانطور که آقای مهندس در سیدی میگویند که ما بزرگترین کاری که انجام میدهیم این است که گم شدۀ مسافر را به او معرفی کنیم، گم شدهاش هم خودش است، خویشتن خویش است. کسی که آمده اینجا مدیریت خودش را از دست داده، خودش را گُم کرده، هرکسی که میخواهد کمکش کند باید کمک کند خودش را پیدا کند؛ یعنی فرماندهی بر عقلش.
مسئله دیگر: تا پذیرش نباشد اطاعت و فرمانبری ایجاد نمیشود. ضد پذیرش مسئله منیت است. زمانی که من تازه آمده بودم به کنگره، شاید تمام تلاش راهنمای من این بود که اصلاً به من بقبولاند که من باید اینجا مطیع و فرمانبردار باشم؛ چون کسی که به من آموزش میداد در حد فرزند من بود و من استاد دانشگاه بودم. اصلاً شاید برای من قابل قبول نبود که بخواهم فرمانبرداری کنم ولی به مرور زمان فهمیدم که در هر کاری وقتی انسان به متخصص آن کار مراجعه میکند باید فرمانبردار باشد. من تخصصم چیز دیگری بود و اینجا هم تخصص آن درد و بیماری من را داشتند لذا پذیرفتم، تا پذیرفتم و پذیرش ایجاد شد، فرمانبری به وجود آمد.
زمانی که من فرمانبر خوبی باشم، فرمانده خوبی هم هستم. الآن در مقام کمک راهنمایی فرمانده خوبی هستم به نظر خودم؛ چون زمانی که فرمانبر بودم، فرمانبر خوبی بودم. لذا من معتقدم برای نامِ این سیدی که هست «از فرمانبری تا فرمانبرداری» شاید «تا» لازم نباشد. کسی که فرمانبر خوبی باشد در عین حال فرمانده خوبی است.
آقای دکتررحیم:
در این سیدی یک سؤال مطرح میشود؛ اینکه چرا کسی که میخواهد بهفرماندهی برسد باید فرمانبر خوبی باشد؟ خوب قطعاً همه ما در کلینیکها وقتی میخواهیم درمان اعتیاد را انجام دهیم، از یک جایی شروع کردیم، درس خواندیم و به مرحلهای رسیدیم و آرامآرام به خودمان دیدیم که باید یک کلینیک تأسیس کنیم و درمان اعتیاد را شروع کنیم، اما خوب چرا؟! علتش این بود که همۀ ما از طریق آموزش به این مرحله رسیدهایم، همانطور که آقای مهندس در سیدی گفتهاند که آموزش کمک میکند که فرد به فرماندهی برسد. اما اگر فرد فرمانبر خوبی نباشد قطعاً دریافت آن آموزشها برایش میسر نیست.
در کنگره، در جلسات مختلف راجع به موارد خاصی صحبت میشود؛ یک بار راجع به شراب؛ یک بار راجع به حشیش؛ و مسایل دیگر. به نظر من همه اینها از داخلِ خودِ کنگره نشأت میگیرد؛ یعنی در کنگره نگاه میکنند و میبینند مثلاً افراد ممکن است به سمت حشیش گرایش پیدا کنند و خیلی سریع جلوی این قضیه گرفته میشود و بعد میبینند ممکن است افراد به مشروبات گرایش پیدا کنند باز خیلی سریع با آموزشهایی که داده میشود جلوی این امر گرفته میشود. این یکی از محاسن کنگره است و همچین چیزی قطعاً در مراکز ما نیست. اگر قرار باشد همه ما برای هر مریض به آن اندازه که باید وقت بگذاریم تا درمان شود وقت خیلی زیادی میخواهد. ما در مراکزمان اگر حداقل یکصد بیمار داریم قطعاً حداقل بیست مشاور لازم است که خیلی خوب در کنار بیمارها باشند و راهنماییشان کنند و مشکلاتشان را حل کنند. اما در کنگره یک فرماندهی وجود دارد که در رأس، کارها را انجام میدهد و یک شورایی وجود دارد. در کنارش راهنماهایی هستند که به زیر مجموعهشان اطلاع رسانی میکنند و مشکلاتشان را حل میکنند.
به نظر من کنار این قضایا کار بزرگ دیگری هم انجام میشود و آن این است که در واقع قدرت مدیریت به افراد داده میشود! آن فردی که تا یک سال پیش ممکن است در مراکز دیگر با حالتی میآمده دارو میخورده و میرفته و درمانش انجام میشده، اما در کنگره تبدیل میشود به یک مدیر و یک فرمانده خوب. این فرماندهی هم از همان سیکل آموزشهایی اتفاق میافتد که مرحله به مرحله است؛ یعنی از یک جایی شروع میشود، مشکلاتش حل میشود و پیش میرود. همانطور که همه ژنرالها، ژنرالهای موفقی نمیشوند، یکی کار دفتری میکند و یکی کار فرماندهی انجام میدهد، این افراد هم باهم فرق میکنند.
در کنگره سعی میکنند فرماندهی را به نحوه احسن یاد بدهند. علت موفقیت کنگره این است که وقت بیشتری برای افراد گذاشته میشود و مشاورههای متعدد، آموزش بیشتری داده میشود تا فرد فرماندهی موفق شود.
خانم دکتر گیتی:
در سیدی صحبت میشود راجع به اینکه ما چگونه از فرمانبرداری به فرماندهی میرسیم. همه دوستان هم راجع به این مسئله صحبت کردند. پُر واضح است کسی که فرمانبرداری خوبی نکند نمیتواند فرمانده خوبی باشد. من فکر میکنم سؤال اصلی که اینجا مطرح است و شاید کمرنگ به آن نگاه کردیم این است که چگونه میتوان فرمانبردار خوبی بود؟ ممکن است یک نفر بخواهد فرمانبردار خوبی باشد و در قدم اول هنوز به فرماندهی کردن فکر نکند، ولی نمیداند که چطور میتواند فرمانبردار خوبی باشد؟ استاد لطف کنند و راجع به این سؤال راهنمایی کنند.
توضیحی از استاد جلسه:
ما در دعاهایمان برای بندگی خدا، از خدا میخواهیم که حتی خواستن را هم به ما عطا کند، که ما بخواهیم که بنده خوبی باشیم؛ یعنی حتی آن هم نیاز به خواستن دارد! شما برای فرمانبرداریتان هم باید بخواهید که فرمانبردار خوبی باشید. درنهایت بازهم به همان Ego برمیگردد؛ یعنی باید یکچیزی باشد، یک مبنایی باشد که بتوانید به آن تکیه کنید و از او بخواهید که اطاعت را انجام بدهید. یعنی فرمانبردار باید بالاخره از یک مقطعی اطاعت کند.
تا تو فرمان نبری خلق بهفرمان نرود / هرگزش نیک نباشد بَدِ نیکی فرمای
مُلک و دولت را تدبیر بقا دانی چیست / کو به فرمان تو باشد و تو به فرمان خدای
یعنی امکان ندارد یک فرمانده بَدی، کسی را به خوبی بخواند و او به خوبی هدایت بشود! تا خودش خوب نباشد، تا راهرو نباشی کی راهبَر شوی، یعنی تا خودش آن مسیر را طی نکرده باشد امکان ندارد که بتواند از دیگران کاری را بخواهد! رُطب خورده کی کند منع رطب
مهندس :
مشارکتهای خیلی خوبی بود. دوستان خیلی خوب، مختصر و پیرامون موضوع صحبت کردند. امیدوارم دفعات بعد خانمها بیشتر در مورد دستور جلسه صحبت کنند. طبق قرار، قرار بود راجع به شیشه صحبت کنم چون هر هفته آخر جلسه 15 تا 30 دقیقه راجع به موضوعاتی صحبت میکنیم. جلسات قبل راجع به شیره و هروئین صحبت شد، امروز راجع به شیشه صحبت میکنم.
مولانا قصهای دارد که میگوید: چندتا رفیق با هم به مسافرت میرفتند، یک عرب، یک ترک، یک فارس و چندتای دیگر... موقع ناهار باهم دعوایشان میشود. غریبهای میپرسد چرا دعوا میکنید؟ میگویند سَرِ اینکه ناهار چی بخوریم! ترک میگوید من به اینها میگویم اوزوم(انگور) بخوریم و اینها چیز دیگری میگویند! عرب میگوید من میگویم اَنَب(انگور) بخوریم و اینها میگویند انگور بخوریم و اوزوم بخوریم! فارس میگوید من میگویم انگور بخوریم و اینها میگویند اوزوم و اَنَب بخوریم. غریبه پول را از آنها میگیرد و انگور میخرد و میآورد و همه میگویند بله من همین را میگفتم!
حال در مباحث ما، گاهی اوقات با توجه با سیستمهایی که شما خواندهاید، در نام باهم اختلاف داریم! شما میگویید Ego ما میگوییم نفس. نفس چیست؟ آن چیزی که است که تعیین موجودیت میکند در ظاهر و در باطن. که مباحث خیلی طولانی هم برایش داریم. حال یک موقعی، یک نقطه نظرهایی کاملاً از یک دیدگاه دیگر است و یک موضوع و یک داستان دیگری است ولی همهاش راجع به شناخت است. یعنی درد و رنج بشر از ناآگاهی نیست بلکه راجع به دانشهای کشف نشده است. بعضی مسایل برای ما کشف و مشخص بشود ما میتوانیم راجع آن تصمیم گیری کنیم.
مسئلهای که در شیشه مطرح است، توهم خیلی بالا است که منجر به خیلی اتفاقها میشود. اگر بخواهیم ریشه توهمات شیشه را از نگاه کنگره بشکافیم؛ هر موجودی که پا به هستی میگذارد یک سِری گیرنده دارد که محیط اطرافش را درک کند، حتی گیاهان و جانوران، ما به آن میگوییم حس! مثلاً جانوران با دیدن و شنیدن و یا بوییدن، محیط اطرافشان را حس میکنند. در انسان و حیوان پنج حس داریم که به آن میگوییم پنج حس ظاهر؛ پنج حس جسمی که بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه هستند. حتی گیاهان هم این حسها را دارند؛ اگر گیاه در جای تاریکی باشد، خودش را کج میکند به سمت نور.
خوب اینها را میگوییم پنج حس ظاهری یا پنج حس آشکار. اما ما پنج حس پنهان هم داریم؛ مثلاً موقعی که میخوابیم و خواب میبینیم، با چه چیز خواب میبینیم؟ داریم به وضوح صحنههایی را میبینیم در حالی که سیستمِ چشمِ ما کلاً تعطیل است. یا در خواب میشنویم در حالی که گوش ما کاملاً تعطیل است، پس با کدام گوش میشنویم؟! همین طور بقیه حسهای ما. گویی که ما در خواب کاملاً یک حیاطی را دنبال میکنیم و اگر از ما بخواهند در موردش صحبت کنیم میگوییم آن خواب است و رؤیا است و ... حال وقتیکه در خواب هستید و در حال خواب دیدن، از شما بپرسند که کدام واقعی است؟ آیا واقعیت آن است؟ یا واقعیت این است؟ الآن که میگوییم واقعیت این است و آن خواب است ولی موقعی که خواب هستیم تصور همه ما بر این است که واقعیت آن است! آن زمان که در خواب هستیم میبینیم، میشنویم، درگیر میشویم، احساس داریم، ناراحت میشویم، گریه میکنیم، میخندیم، عشق میورزیم، متنفر میشویم و ... و خلاصه همه چیز هست. آن لحظهای که داریم خواب میبینیم فکر نمیکنیم که آن خواب است، فکر میکنیم آن واقعی است. ما داریم در یک دنیای دیگری سیر میکنیم. ما نمیدانیم که الآن دنیای واقعی ما دنیای موجود است؟ یا دنیایی که در خواب میبینیم؟
آن چیزهایی که در خواب میبینیم باز هم پنج حس است. باز هم در آنجا میبینیم و میشنویم و ... اگر بخواهم از مولانا نقل کنم، که این نشان میدهد این قضیه در بین عرفای ایرانی بوده ... مولانا میگوید: پنج حس از درون ماسور او / پنج حس از برون مأمور او
5 حس فیزیکی است که به او چسبیده است و 5 حس هم بیرون مأمور او. بعد میگوید ده حس است و هفت اندام دِگر؛ میگوید 10 حس است و 7 کالبد است. یعنی هفت جسمیت دارد که در سماوات این هفت جسمیت عروج میکند.
وقتیکه شما خواب میبینید بهصورت کاملاً فیزیکی دست و پا و چشم و همه چیز دارید ولی از یک مواد و ذرات دیگر است، از یک جنسیت دیگر است. یک بزرگ میگوید: نقطه اصل اگر چو ما دانی / هفت هیکل به ذوق برخوانی
از نظر کنگره 60 انسان موجودی است که یک سِری صور آشکار دارد و یک سِری صور پنهان دارد، این پنج حس صور آشکار است و آن پنج تا صور پنهان است. حال جالب است الآن که ما بیدار هستیم آن پنج حس داخل تعطیل است، آن پنج تا الآن کار نمیکند. وقتیکه میخوابیم و خواب میبینیم پنج حس ظاهری تعطیل میشود و آن پنج حس دیگر شروع به کار میکنند. البته یک مقداری مربوط به سیستم عصبی است و یک مقداری هم مربوط به سیستم فرا عصبی است که حالا نمیخواهم وارد آن قضایا شوم. این نکتهاش اینجاست که تمام بیماریهای مثل اسکیزوفرنی را بشناسیم راه درمانش هم وجود دارد، همان طور که افرادی در کنگره با OT درمان شدهاند!
حال شما تجسم کنید الآن در بیداری هستیم یک مرتبه پنج حس ظاهر تعطیل شود و آن پنج حس دیگر به راه بیافتد؛ یعنی ما در بیداری خواب ببینیم! یعنی الآن من اینجا نشستهام یک مرتبه پنج حس ظاهریم تعطیل شود و پنجرهای باز شود برای حسهایی که درون خواب است و آنها فعال شوند. بین پنج حس ظاهر و پنج حس باطن یک دیوار است. البته مولانا معتقد بود 10 حس است ولی من معتقدم 11 حس است، 5 حس درون و 5 حس برون و یک حس مشترک یا حس ششم که رابط بین این حسها است. پس اگر کسی در بیداری رؤیا ببیند میشود اسکیزوفرنی و چیزهایی میبیند که ما نمیبینیم و اصلاً قبول نداریم. فرض کنید شخصی اینجا ایستاده یک مرتبه میبیند که دارند به او حمله میکنند، دارند میکشنش، دارند از کوه پرتش میکنند و این صحنهها برایش ظاهر میشود. آن موقع میبینید حرکتهای غیر متعارف انجام میدهد.
ما وقتی میخوابیم و حسهای ظاهر تعطیل میشود و حسهای باطن به کار میافتد. حال فردی که شیشه مصرف میکند بر اثر بالا رفتن دوپامین بین حواس تداخل ایجاد میشود. به نظر من در یک شخص اسکیزو تداخل به وجود میآید بین حواس درون و حواس برون. موقعی که شخص شیشه مصرف میکند این پنج حس تعطیل میشود و وارد فاز دیگری میشود، فازی که در آن زمان و مکان خودش را میبیند که میخواهد بچهاش را قربانی کند و قربانی هم میکند و بعد بیدار میشود و میبیند که چه کرده. شخص در این جهان است ولی در بُعدهای دیگر و در آنجا همسرش را میکُشد یا به همسرش میگوید کسی در اتاق بود و تو او کجا مخفی کردهای؟
شیشه اثراتی میگذارد که ما به عنوان توهم میشناسیم و این توهم برای فرد صددرصد واقعی است. ما میگوییم توهم یعنی خیالات و غیره ولی از دیدگاه شخص عین واقعیت و حقیقت محض است. شیشه این اختلالات را ایجاد میکند. حال چگونه این اختلالات ایجاد شده؟ در اثر عدم بالانس ناقلهای عصبی. ناقلهای عصبی از تعادل خارج شده و کم و زیاد شده. حال میخواهید درستش کنید، به نظر من بدون دارو امکان ندارد. یعنی اگر بخواهید یک مصرف کننده اسکیزو یا یک مصرف کننده شیشه را که در توهم کامل است بدون دارو درمان کنید امکان پذیر نیست، البته داروی مناسب و درست. به نظر من اصولاً درمان یک مصرف کننده بدون استفاده از دارو امکان پذیر نیست. به عقیده من ممکن است سالها مواد نکشد، شاید حتی 15 یا 20 سال ولی یک شوک فیزیولوژیک به او واردشده و سیستم ایمنی بدنش کار نمیکند، تعادل کافی ندارد و سیستم روانیاش هم بالانس نیست. بنابراین به نظر من نمیشود با ماتریکس شخص را درمان کرد. ممکن است شیشه نکشد ولی درمان نه! چون ما دو موضوع داریم یکی اَدِکت مصرف کننده، که مصرف نکند و دیگری مصرف نکند و حالش هم خوب باشد! درمان آن موقع است که مصرف نکند و حالش خوب باشد!
معتادی که خمار است یک چیزی میخواهد برای رفع خماری، اگر شما برای یک آدم گرسنه تمامی پیامبران اولوالعزم را بیاورید، تمامی جامعه شناسان، روانشناسان و عرفا را بیآورید برای او حرف بزنند آیا پاسخگوی گرسنگی او میشوند؟ شخص میگوید یک تکه نان به من بدهید، آن موقع حرفهایتان را قبول میکنم ولی اول یک تکه نان بدهید به من بعد هرچه میگویید من قبول دارم! برای یک مصرف کننده شیشه و بقیه مواد مخدر هم همین طور است. هیچ چیز جای مواد مخدر را برای یک معتاد نمیگیرد، نه پدر، نه مادر، نه عشق، نه پیامبران و ائمه و نه هیچ چیز دیگر. همان طور که برای انسان هیچ چیز جای گلبولهای سفید را نمیگیرد، هیچ چیز جای انسولین را نمیگیرد، جای دوپامین را چه چیز میتواند پُر کند؟ تنها چیزی که میتواند جایگزین مواد مخدر باشد خود مواد مخدر درونی بدن است! بالانس خود بدن!
در بهشت هم اگر بخواهی قرار بگیری یکی از چشمههای بهشت خمر است. بهشت 4 چشمه دارد: عسل، آب، شیر، خمر که به عقیده من خمر یعنی همین مواد شبه افیونی، یعنی همان دوپامین، سروتونین و ... اگر کسی این دوپامین و سروتونین و غیرهاش بالانس نباشد هیچ چیز را نمیتواند درک و لمس کند آنوقت شیشه روی اینها تخریب ایجاد میکند.
درمانی که ما در کنگره برای شیشه انجام میدهیم شربت OT است. چون معتقدم هستیم شربت OT به دلیل جور بودنش با ناقلهای عصبی بدن بهترین گزینه است. تریاک 4 عنصر دارد، اگر درست به یاد بیآورم کربن C، هیدروژن H، نیتروژن N و اکسیژن O همین 4 عنصر است. دینور فین، اندورفین همینها هستند، اکثراً همینها هستند. به این دلیل ترکیبات متعددی دارد و میتواند درمان کند.
در کنگره برای درمان مصرف شیشه از شخص میخواهیم که سه روز مصرفش را قطع کند و چون فرد مدتهاست که نخوابیده در این سه روز فقط میخوابد و بعد از سه روز با سرنگ انسولین 20 واحد شربت OT در روز به او میدهیم، اگر برایش مناسب بود که خوب است ولی اگر مصرف افراطی داشت 30 واحد میدهیم و در موارد خیلی استثنایی 50 واحد (البته به شرط اینکه فقط مصرف شیشه باشد و شیشه به همراه مواد دیگر مثل تریاک و هروئین و کراک نباشد). بیشتر با 20 واحد یا 30 واحد درمان OT را آغاز میکنیم و تا یک هفته روزی یک بار همان دوز را ادامه میدهیم برای سازگاری. و این دوز شخص را شارژ نگاه میدارد و کاملاً آن واکنشها و عکسالعملها را به آرامی از بین میبرد. بعد از یک هفته میشود دو وعده در روز "BD" 20 واحد صبح و 20 واحد شب و در هفته سوم میشود سه وعده در روز "TDS" هر وعده 20 واحد. 21 روز در آن حالت میماند، در دوزهای سه وعده یا دو وعده. در روزهای بعدی هم طبق جدولهایی که طراحی و تنظیم شده عمل میشود. با این متد فکر میکنم تا الآن بیشتر از هزار نفر مصرف کننده شیشه که وضعیت وخیمی داشتند را در کنگره 60 درمان کردیم.
حال اگر مصرف شخص ترکیبی باشد؛ مثلاً شیشه با تریاک یا هروئین یا کراک. البته این را میدانیم که شخص، شیشه را با تریاک یا هروئین یا کراک استفاده کند باعث میشود تعادل روانیش دیرتر برهم بریزد چون خود این مواد باعث میشود که شخص اسکیزو نشود و کمی کنترلش میکند، در این صورت کلاً شیشه را قطع و عین آن پروتکلی که برای نوع دیگر ماده مخدر است را استفاده میکنیم؛ یعنی مثلاً پروتکل تریاک را استفاده میکنیم و آن را در نظر میگیریم. در ضمن شیشه با تریاک و هروئین و کراک مخالف است برای همین کسی که شیشه را با هر کدام اینها مصرف میکند دائم مصرف موادش بالا میرود.
در مراکز دیگر میگویند به شخص مثلاً 10cc شربت OT بدهید بعد اگر کم بود زیادش کنید اگر زیاد بود کم کنید، این مثل این میماند که یک کُت را بر تن یک شخص کنید و بعد اگر تنگ بود گشادش کنید و اگر گشاد بود تنگش کنید ولی کاری که ما در کنگره 60 میکنیم با یک متر همه اندازههای شخص را برمیداریم و یک کت به اندازه آن شخص میدوزیم؛ باید پرسید که هرکسی چه چیز و چه مقدار و چگونه مصرف میکند و طبق این اطلاعات پروتکل هر فرد را تنظیم کرد.
تایپ : عادل
تهیه و تنظیم : کامران رک
نام پزشک
|
نام کلینیک
|
تلفن تماس
|
منطقه
|
دکتر رضا کارگشا
|
کلینیک اهورا
|
09125183651
|
اسلامشهر
|
دکتر محمد جعفری
|
کلینیک آرش
|
09121777043
|
سعادتآباد
|
دکتر آرش حسینی
|
کلینیک ساقی
|
09121944214
|
اتوبان ستاری
|
دکتر بهنام شاه محمدی
|
کلینیک مهرنام
|
09121035939
|
خانی آباد نو
|
دکتر آتوسا لکیان
|
کلینیک پیمان و دکتر باقریان
|
09127152992
|
آزادی – یافتآباد
|
دکتر فرشته تکیه فردی
|
کلینیک فرشته
|
09122792991
|
آزادی
|
دکتر اکبر محبی
|
کلینیک همدلان
|
09125777568
|
ستارخان
|
دکتر محمد یوسف کریمی
|
کلینیک روشنگر
|
09125362341
|
سرسبز
|
دکتر محمد رضا حسین
|
کلینیک کسری
|
09121351164
|
فلکه صادقیه
|
دکتر ستاره بقایی
|
کلینیک اکسیر
|
09373316266
|
شادآباد
|
لیلا شعبان علی
|
کلینیک بعثت
|
09355554031
|
شهر ری
|
زهره عیوضی
|
کلینیک فرشته
|
09352100213
|
مجیدیه شمالی
|
دکتر وحید حاجی پور
|
دکتر حاجی پور
|
09126976683
|
خانی آبادنو
|
روان شناس اردشیر محمدیان
|
پاکزاد
|
09101768510
|
مجیدیه
|
دکتر طوطی عادل زاده بنام
|
کلینیک دندان پزشکی60
|
09122935463
|
پل رومی
|
دکتر رضا ناصر معدلی
|
کلینیک دندان پزشکی60
|
09121190247
|
پل رومی
|
دکتر مسعود میر حسینی
|
رهپویان جاوید
|
09123483026
|
کاگر جنوبی
|
دکتر معصومه دواری خواه
|
دانشمند
|
09122168549
|
سراج
|
دکتر ابراهیم قدوسی
|
کیمیای شرق
|
09122345210
|
جناح
|
دکتر نادر اشرف نیا
|
سفیر سلامت
|
09123061526
|
13
|
مهین نعمت اللهی
|
ماهان شهریار
|
65222751
|
شهریار
|
جهان فر وحیدی
|
ماهان شهریار
|
65222751
|
شهریار
|
علیرضا غفاری
|
گلستان
|
56331366
|
جاده ساوه
|
اعظم انصاری
|
انصار
|
09124540662
|
رباط کریم
|
مهران نیکبخت
|
سایه
|
09123547635
|
صادقیه
|
همایون قاسمی
|
آفتاب عبدل آباد
|
09369494104
|
خانی آباد نو
|
احسان طاهری
|
رهام
|
09124835546
|
شهرقدس
|
غلامحسن عباس
|
مهرآیین
|
09126883659
|
شهر ری
|
- تعداد بازدید از این مطلب :
7829