فرمانده کسی است که همواره فرمان صلح در آستین دارد. به راستی زندگی چقدر زیباست...
تمامی کهکشانها در مدار خود، دریا و زمین و آسمان، ستارهها چراغ آسمان، ماهیان دریایی، انوار طلایی خورشید که به هنگام طلوع جان را گرم و نوید زندگی و شوری دوباره میدهد؛ نوید تلاش، ساختن، تکامل
ابرهای سیاه، نوید باران رحمت و زایش و فصلی نو و همهی اینها از قادر مطلق فرمان گرفته و میگیرند که ...در خدمت بشر باشند و امّا بشر*جانشین خداوند بر روی زمین فقط باید زندگی کند آنهم آزاد و رها. همه چیز در خدمت اوست و او صاحب اختیار که چه چیز را چه طور مصرف کند و رشد نماید، اما در این بین نباید فرمانی از فرمانروای مطلق؛ خداوند هستیبخش نقض کند چرا
که خود از رشد و رسیدن به فرمانروای مطلق دور میماند
او باید هم چون فرماندهی لایق در جایجای هستی قدم بردارد بهگونهای که در همهجا به زیباترین شکل تصویری از خداوند بدهد.
فرمانده شخصی است با کلاه و سلاح و پوشش خاصی و گاه هیبت و قد و قوارهای خاص، فرمان قاطع و مشخصی به جهت پیشرفت تا پیروزی میدهد و اما در کنگره 60: فرمانده کسی است که همواره فرمان صلح در آستین دارد، دیگران را به دوستی و راه راستین دعوت مینماید هم چون راهنمایان و اصلاً به اعتقاد کنگره، کسی میتواند فرمان دهد که خوب فرمان ببرد از این رو باید در صراط باشد تا هر لحظه جان کلام را بگیرد و گوش سپارد و اجرا کند تا بتواند او هم به فرماندهی برسد.
کسی میتواند فرمانبر خوبی باشد که همواره منظم و مرتب باشد، آشفتگی را از ذهن و پیرامون خود دور کند و از ضد ارزشها و هر آنچه جسم و روحش را آلوده میکند و او را از صراط مستقیم، راه رسیدن به خداوند دور میکند، دوری کند. او باید آموزش ببیند تا یاد بگیرد به موقع خوابیدن را، به موقع بیدار شدن را به موقع در جلسات و امور مهم زندگی حاضر شدن را واو در اصل میخواهد فرماندهی وجود خود را پس بگیرد، اختیار جسم خود و روان خود و باید بسیار بر جهانبینی خود کار کند، او باید آنقدر معرفت را سرلوحهی کار خود قرار دهد تا به تعادل در گفتار، رفتار و عملکرد خود برسد، در اصل شخص در پروسهی درمان در کنگره 60 به معرفت، عدالت و عمل سالم میرسد و این لحظهی فرماندهی اوست، اما باید بر ضلع معرفت بسیار فرود آید و در این مسیر همواره فرمانبر خوبی باشد، یک فرمانبر خوب در اصل فرماندهی وجود خود را همواره در دست دارد، خودش را بسیار دوست دارد و همواره با خود آشتی است و از درون کاملاً با خود صلح برقرار کرده است، به نفس خود ظلم نمیکند و از وجودش که امانت است به خوبی مراقبت میکند.
و.اما فرمان هیچچیز نیست جز اینکه به نفس خود ستم نکن، دروغ نگو، غیبت نکن سؤالکننده را از خود مران و...دور خمر را نیز خط بکش.
این ساده نیست شخص باید آموزش ببیند و شایستگی و ظرفیت اجرای فرمان را پیدا کند. در این راستا فرد باید بداند که نمیداند، باید از درون تسلیم و آرام بود تا وجودمان آمادهی پذیرش آن فرمان شود، باید آنقدر آرام و گوش به فرمان بود تا از جنس آن فرمان شد، وقتی میگوییم دروغ نگو به خودی خود اتفاق نمیافتد باید درک شود چرا دروغ نه؟ چرا ضد ارزش نه؟
انسان برای فرمانده شدن بارها و بارها در لباس و جایگاههای مختلف قرار میگیرد، بارها و بارها خطا میکند، از ارزش دور میماند تا بتواند یک فرمان را درست اجرا کند.
در کنگره 60 فرد آموزش میبیند تا شایستگی و ظرفیت اجرای فرمان رهایی را پیدا کند و آنچه که در اجرای هر فرمان بهخصوص فرمان رهایی لازم و ضروری است؛ داشتن خواست* است باید خواست رهایی داشته باشیم تا بتوانیم فرمانبر خوبی باشیم و به فرماندهی همهی نیروها برسیم بهخصوص نیروهای درونی و فرماندهی وجود و کائنات.
امید که با سعی و تلاش خودم بتوانم فرمانبردار خوبی باشم تا به جایگاه فرماندهی برسم.
با احترام و ادب همسفر مهین
منبع : وبلاگ همسفر حافظی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3946