سیزدهمین جلسه از دوره پنجاه و سوم سری کارگاههای آموزشی ویژه همسفران کنگره 60 با استادی آقای امین استاد جهانبینی، نگهبانی خانم محبوبه و دبیری خانم نیکا با دستور جلسه "وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من " در روز سهشنبه مورخ 25/6/93 رأس ساعت 17 آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
تمام نیرو و توان کنگره روی وادی چهاردهم است یعنی در خطابههایی که در کتاب عشق مطرح میکند راجع به موضوعی است که هستی آن بر اساس عشق است و این جایگاه در قلب انسان است درواقع تمام موجودیت هستی هم تأیید میکند و دروازهای است که انسان را به تمام هستی مرتبط میکند قلب انسان که جایگاه محبت و عشق است اگر بهنوعی آسیب ببیند از کارایی آن کاسته میشود این دروازه شروع میکند به بسته شدن به خاطر اینکه اگر جای محبت چیز دیگری را دریافت کند درواقع محبت ناخالص را دریافت می کندمحبت مثل آب باران زلال و گورا و خوشایند است؛ و محبت ناخالص مثل آبی است که در آن نمک وجود دارد و یا آبی که فاضلاب یا گندیده است؛ همانقدر که خوردن آبا آشامیدنی زلال به انسان قدرت میدهد به همان نسبت اگر آبشور به او داده شود حالت تهوع به او دست میدهد مگر اینکه عادت کرده باشد پس آب شرب اگر قدری نمک داشته باشد نمیشود آن را خورد.
قلب جایگاه محبت است که در وادی کاملاً توضیح دادهشده است قلب مرکز آرامش و تمام ذرات را به دور خود نگه میدارد و اگر انسان نتواند از محبت برخوردار شود یعنی اینکه قلب نتواند محبت را کسب کند اتفاقاتی که برای انسان میافتد؛ اینکه مسموم میشود یعنی انسان از محبت سیراب شود یا اینکه از چیز دیگری بیمار میشود.در خطابه اول راجع به اضداد صحبت میکند یعنی آنکه انسان ناآگاه باشد اضداد که کارشان تخریب است و اصلاً باکسی شوخی ندارند کار نیروهای منفی این است مثلاً یک مأمور پست کارش این است که نامه را به دست ما برساند وظیفهاش ایجاب میکند که هر طوری شده نامه را به دست ما برساند. اضداد هم همینطور هستند اگر سراغ آدم بیاید وظیفهاش تخریب است وقتی در انسان تخریب ایجاد میشود همهچیز از کنترل خارج میشود.
پس در وادی چهاردهم انسانهای ناآگاه که تفکری ندارند اضداد آنها را با خود میبرند و نابود میکنند آنها کسانی هستند که وقتی اتفاقی در زندگیشان میافتد و کسی ناراحتش میکند و کسی ناراحتش میکند و یا کسی در کارشان دخالت کند در زندگی فردی در مقابل خواستهای قرار میگیرد انسان عواطف و احساساتش خیلی بیشتر بروز میکند. اضداد از راههای مختلفی وارد میشوند که انسان را به هم میریزند یعنی وارد بازی میشویم و با آنان تخریب طوفانی به وجود میآید تا قبل از اینکه حرکتی نگردید هیچ جوابی نیست و همهچیز آرام پیش میرود.
بهمحض اینکه وارد داستان شدی طوفان که به وجود میآید دریچه قلب انسان باز است از آن طوفان و گردوغبار؛ مقادیر زیادی آلودگی و زهر وارد شهر وجودیمان میشود که اختلال زیادی در عملکرد قلب ایجاد میشود؛ و همه حسها را به هم میریزد پس کاملاً حس انسان را آلوده میکند یعنی هر چیزی که در صور پنهان و صور آشکار هست. شهر وجود انسان وقتی آلوده میشود یعنی اینکه ما دیگر آن آدم قبلی نیستیم حس ما تغییر کرده و یا نفرت پیدا کردیم و نگاهمان عوضشده است. در اینجا فرمانی که قلب میدهد این است که حواست و جمع کن و به مقدار دریچههای خودش را میبندد.شخصی که ضربهای میخورد سعی میکند آن را تلافی بکند میخواهد آن زهری را که وارد بدنش شده برگرداند و بهطرف تحویل دهد اینجا دوباره برمیگردد و در کمین مینشیند تا جواب طرف را بدهد اینجا که برمیگردد دوباره طوفانی شروع میشود و یکسری مطالب وارد قلب آدم میشود که لرزش و ارتعاشات زیادی در بدن ایجاد میکند و علت آن ورود امواجی است که با ارتعاشات طبیعی انسان سازگاری ندارد. در این موارد کنترل از دست انسان خارج میشود تن صدای انسان عوض میشود نحوه صحبت کردن تغییر میکند.
همیشه انسان دنبال این است که آن معصومیتی را که قبل از اینکه وارد این بازیها شود را در خود به وجود آورد. قلب انسان برای اینکه تخریب را کم کند دریچههای خود را میبندد و محبتی را از هستی دریافت نمی کندضربان قلب پایین میآید تا روزی که متوقف شود. چون خوراک قلب که خون است آنهم بامحبت کار میکند وقتی شخصی احساس محبت میکند دستش را روی قلبش میگذارد اینها همه دلیل این قضیه است وقتی آیت اتفاق میافتد قلب خودش را جمع میکند و برای اینکه آسیبی نبیند و دیگر خوشی هم وارد نمیشود چون امواجی که از هستی دریافت میکنند این حس را به وجود میآورد وقتی دریچهها بسته باشد چیزی خارج و یا وارد نمیشود دیگر هیچچیز شمارا خوشحال نمیکند.در خطابه بعدی بحث ازخودگذشتگی را گفته و میگوید حالا که انسان میخواهد به حالت ازخودگذشتگی برگردد؛ یکچیزی را که انسان میخواهد و مدام اصرار میکند و این در ادامه باعث تخریب میشود وقتی میآید و یاد میگیرد که چطور بگذرد و به خاطر دیگران هر چیزی را که میخواهد چشمپوشی میکند و برای دیگران بها و هزینه پرداخت میکند.
در خطابه سوم میگوید: مسیری را که ما طی میکنیم که چقدر سخت مسیر سختی است از آن زمان که انسان آلودگی ندارد پس درگیر اضداد میشود قلبش میگیرد و دچار خودخواهی میشود کینه و نفرت تمام وجود انسان را فرامیگیرد و به وجود میآید اینجاست که ما به مفهوم محبت میتوانیم برسیم. انسان زمانی چیزی را متوجه میشود که احساسش بکند چیزی را باید حس کنیم و وقتی این کار را کردیم قضیه برای ما جا میافتد.
هر انسان در هستی جایگاهی دارد هیچکدام از ما به جهت بیهودگی نیامدیم هرکدام از ما جایی در این دنیاداریم که این مسیر انسان از جای خود دور میشود و خیلی هم به او سخت میگذرد و میخواهد کارهایی انجام دهد اما به آن نتیجه که میخواهد نمیرسد در این مسیر انسان یواشیواش به راه خود برمیگردد ولی در این مسیر محبت فعلی است که به انسانها کمک میکند تا جایگاه خود را در هستی پیدا کنند یعنی وقتیکه محبت میکند این محبت نشانهای دارد و آن آرامش است که کمکم انسان آن را به دست میآورد و انسانها را آرام میکند و از تشویش و بههمریختگی خارج میکند.
انشالله که قلبهای همهکسانی که در این مسیر هستند به حالت عادی خود برگردد و شفا پیدا کند.
تهیه و تنظیم همسفر زری
منبع کنگره60: وبلاگ نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3526