English Version
English

حرف دل؛ یادداشتی از همسفر فریبا، نمایندگی کرج

حرف دل؛ یادداشتی از همسفر فریبا، نمایندگی کرج

خدایا می‌خواهم با تو راز و نیاز کنم شاید بهتر بگم درد و دل کنم چون برای تو رازی وجود نداره ولی برای من هم راز است و هم نیاز 

خدا جون الان احساس می کنم روبروم نشستی و می خوای به حرفام گوش بدی وجودت را احساس می کنم .

خدایا دوستت دارم به خاطر همه روزهایی که به وجودت نیاز داشتم و توهمیشه بودی. به خاطر اون سالهایی که من توی مشکلات بودم و خیلی وقتها ندانسته کفر گفتم و تو بخشیدی، به خاطر تمام اون روزهایی که در رنج بودم و از دست زندگی و خودم و دنیا عصبانی بودم باز هم تو کنارم بودی سالهایی که شوهرم توی مصرف مواد غرق شده و من و زندگیمون و عشق مون رو فراموش کرده بود و یک وقتهایی می شد که منم تو رو فراموش می کردم ولی تو هیچ وقت منو فراموش نکردی، چون تو بزرگی، بزرگی و بخشندگی برازنده توست.

 

خیلی چیزها هست که بخاطرشون باید شکرگزار باشم خیلی چیزها هست که می تونه دلیلی باشه برای عشقم به تو ای معبود بی همتا.

از زمانی که شوهرم را بخشیدم خواستم و تصمیم گرفتم که تمام بدی های او را فراموش کنم پس نمی خواهم با تکرار و یاد آوری اون رنج و عذاب ها، گذشته زشت و نا زیبا را دوباره به خاطر بیارم.

ولی هیچوقت نمی خواهم فراموش کنم که توی تمام اون وقتهایی که من از روی جهل به توپناه نمی بردم ولی توهمیشه پناهم بودی و من نمی دیدم و وقتهایی که در نا امیدی غرق می شدم و تو با یک اتفاق کوچیک و ساده به من نشون می دادی که هنوزم امید نمرده زنده است پس زندگی هست یادمه همیشه ازت می خواستم به من صبر بدی ولی خودم هیچ تلاشی نمی کردم که یاد بگیرم صبور بودن یعنی چی؟ درعوض با ناامیدی دردها رو تحمل می کردم به خاطر همین هم روز به روز زندگی برام سختر می شد همیشه ازت می خواستم بهم آرامش عطا کنی ولی چون نمی دونستم که شوهرم بیماره و چون فکر می کردم از مصرف مواد لذت می بره و فقط می خواهد من و بچه ها را عذاب بدهد و اراده و همت ندارد به آرامش نمی رسیدیم و نمی دونستم که این بیماری ربطی به اراده نداره.

خیلی چیزها هست که میشه از گذشته گفت ولی دیگر گفتن از گذشته بسه گفتن از دردها و رنجها بسه دیگر می خواهم اون سالهای پر از رنج و عذاب را بذارم برای همون سالها بمونه.

می خوام از روزی بگم که با جایی آشنا شدم که زندگی رو دوباره به من بخشید زندگی رو به من برگردوند جایی که می تونستم آرامش و توش پیدا کنم جایی که تونستم تو را بهتر ببینم و بهتر بشناسم.

جایی که تونستم بفهمم اگر بخواهم می توانم دوباره عشق و محبت رو که ساکشون رو بسته بودن و رفته بودن و آرامش را هم با خود برده بودن را دوباره به زندگیم برگردونم ومن خواستم و تو باز مثل همیشه کنارم بودی و کمکم کردی و زمانی که گیج بودم و راه به جایی نداشتم تو هدایتم کردی به جایی به اسم کنگره 60 و من رفتم.

یادم می آید روزی که برای اولین بار و با نام تو از پله های کنگره پایین رفتم در کنگره تولد بود و من آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که به پهنای صورت اشک می ریختم و وقتی که مشاوره شدم آنقدر گریه کردم که نتونستم چهره مشاور را درست ببینم الان هم یادم نیست که کی بود برای اولین بار به من گفت ناراحت نباش شوهر تو بیماره دست خودش نیست نمی دونم کی بود و چه شکلی بود.

فقط گریه می کردم از اون همه عذابی که 20 سال به من تحمیل شده بود، گریه می کردم از دیدن اون همه انسانهای پاکی که هدفشون کمک به دیگران بود، گریه می کردم به بخاطر اینکه منو لایق دونستی برای پا گذاشتن به یک چنین جای مقدسی.

خدایا دوباره می خوام منو ببخشی چون دوباره اشتباه کردم و قدر این لطف و رحمت تو را ندونستم و وقتی که دیدم شوهرم علاقه ای برای رفتن به کنگره و درمان شدن نشون نمیده منم گفتم پس من برای چی باید برم چون نادان و ناامید بودم غافل از اینکه خودم بیشتر از شوهرم به چنین جایی نیاز داشتم و یکسال و نیم طول کشید تا دوباره شامل لطف و هدایت تو شدم و به کنگره بروم.

و زمانی که زیر کوهی از نا امیدی گیر افتاده بودم برای بار دوم از پله های کنگره پایین رفتم و گفتم:

خدایا کمکمون کن و حال خدا جون دوستت دارم بخاطر حضورم در این مکان «مقدس و امن» و به خاطر وجود راهنمایی که خیلی خیلی به من کمک کرد تا دوباره «احیا» بشوم چون کنگره محل احیای انسان است ممنونم که فراموشم نکردی ای خالق مطلق.

می دونم که گوش می دی، می دونم که روبروم، کنارم، بالاسرم و روی شونه هام هستی کمکم کن تا همیشه تو را توی زندگیم داشته باشم همونطور که کمکم کردی یاد بگیرم صبور باشم و آرامش داشته باشم.

خدا جون دوستت دارم چون رشد جوونه های زندگی تازه رو در درونم حس می کنم چون حالا می تونم زیبایی شکوفه های تازه روییده رو ببینم، میتونم سفیدی برف رو ببینم می تونم گرمای خورشید رو حس کنم و حالا خوشحالم چون تو رو دارم چون کنگره رو دارم چون راهنمایی دارم که به من آموخت: صبر را، استقامت را،‌دیدن زیبایی ها را و آرامش را.

خدایا امروز تو را شکر می گویم برای داشتن خانواده و سرنوشتم و برای دیدن خوبیهای هستی و حتی بدی های بعضی انسانها تا یاد بگیرم خوب بودن را و تو را شکر می کنم به خاطر الطافت ای بی همتای هستی بخش.

همسفر فریبا رهجوی خانم طاهره

منبع: وبلاگ همسفران نمایندگی کرج

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .