English Version
English

دل نوشته؛ عقل و ایمان

دل نوشته؛ عقل و ایمان
آنچه باور هست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است
با ورود به ناپاکی‌ها و ضد ارزشی‌ها چنان در خود گیر افتاده و هرلحظه این عرصه را بر خود تَنگ نمودم که فکر می‌کردم دیگر راه گریزی وجود ندارد و دنیای من همین پیله تنهایی است و انزوا، آیا باید همان‌جا می‌ماند و سپس پایان ... و یا راهی برای نجات پیدا می‌کردم؟...
 
 
ما مثل ماهی‌های درون آکواریومی بودیم که آکواریوم را برای خود دریا می‌پنداشتیم و به زندگی درون آن اکتفا کرده بودیم و درکی از دریا و زیبایی‌های آن نداشتیم. دنیای ما شده بود شنا در آب مانده آکواریوم و دور از هرگونه آمال و آرزویی...

استفاده از مواد افیونی، کالبد و روح مرا به فرسایش کشیده بود تا جایی که اثری از من وجود نداشت، حتی دید من نیز نسبت به پیرامون و زیستن تغییر کرده بود و مدام از خود می‌پرسیدم من کی و چرا هستم؟ این دنیا و این زندگی برای چیست؟... فکر افیونی، حرکت افیونی و تمام ثانیه‌هایی که بر من می‌گذشتند افیونی بود. نیروهای منفی بر من چیره شده و توان حرکت را از من گرفته بودند، چه برسد رسیدن و رها شدن.

چندین بار خسته و درمانده درب‌های بسته‌ای را به امید رسیدن کوبیدم ولی صداهایی که می‌آمد چیزی نبود که به دنبالش بودم و آن‌ها هم دردی شدند بر دردهایم، تا اینکه کورسویی از نور از قلب دوست خوبی به طرفم تابید، او واژه محبت را برایم معنی کرد و جاده‌ای را به من نشان داد که خود آن را طی کرده بود همین تلنگر کافی بود که مرا به خود بیاورد.

با نمایان شدن راه و پیدا کردن کلید درب بسته راه افتادم و به دنبال رهایی رهسپار شدم امّا هر چیزی تاوانی دارد و تاوان رها شدن از آنچه در آن غوطه‌ور بودم نیز تلاش و سرسپردگی و اجرای فرامین، باید با جدیت تمام کوشید و صبر و حوصله به خرج داد؛ زیرا راه آن‌چنان که فکرش می‌کردم هموار نیست و هرآن خطری در کمین است، گاهی جاده به دوراهی تبدیل می‌گردد و با یک تصمیم اشتباه ممکن است اتفاقات غیرقابل‌پیش‌بینی رخ داده و به مقصد نرسم و سقوط نمایم و عوارض غیرقابل جبرانی برایم اتفاق افتد.

اگر حرکت درست، آهسته و پیوسته باشد و با صبر و شکیبایی فرمان‌بردار باشم، اتفاقات خوبی در آخر نصیبم خواهد شد که همه‌ی این‌ها به باور و ایمان من بستگی دارد. ایمان به راهی که اساتید و راهنمای عزیزمان برایم نشانه‌گذاری می‌کنند. ایمان به راه کنگره 60 و محبتی که در آن در جریان دارد.

این بار با نیروی عقل خود و ایمانی که در درونم به جوشش افتاده توی مسیر درست قدم گذاشتم و شروع به حرکت کردم، آموزش گرفتم که کجای کارم، چگونه حرکت کنم، آموزش دیدم که صبر داشته و برای بهتر رسیدنم، بی‌صبری نکرده و به چیزی که در پایان نصیبم می‌گردد توجه نمایم، آموزش دیدم که برای رسیدن به قله تعادل و سپس پرواز، ابتدا فرمان‌بردار خوبی باشم تا به فرمانروایی برسم. ولی این‌ها به تنهایی و تا زمانی که خواست خود را قوی نکنم اتفاق نمی‌افتد، خواسته‌ای عقلانی و بر پایه‌های ایمان باشد، ایمان به خداوند بزرگ و کسانی که پیش‌تر از ما قدم در راه گذاشته و الگوهای زنده رهایی و درست زندگی کردن هستند.

این را باید بدانیم که نیروی ایمان به ما انرژی و حرکت می‌بخشد و ما را به رسیدنِ آنچه باور داریم یاری می‌دهد. ما به واسطه افتادن در ضد ارزش‌ها مثل درختی بودیم که درونمان تبدیل به ویرانه و محل زندگی موجودات و حشرات شده بود و آن‌ها روزبه‌روز درون ما را ویرانه‌تر می‌کردند. پس برای رها شدن از این ویرانه، رشد و تولدی دوباره باید تلاش نمود، باید آن درخت فرسوده را از بین ببرم و به جوانه‌های تازه‌رسته توجه نمایم تا در آینده درخت تناور و سایه‌گستری باشم برای رهگذرانی که روزی مثل خودِ من به دنبال مکان و اشخاصی برای آسایش بودند. این بار تلاش می‌نمایم برای زیبا فکر کردن و زیبا زندگی کردن، تلاش برای رهایی از هرچه که ما را از محبت کردن و محبت دیدن باز می‌دارد.
 
 
برداشتی از سی دی عقل و ایمان
نگارنده مسافر حسین .س (لژیون پنجم)
نمایندگی بوشهر

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .