دهمین جلسه از دوره هشتم سری کارگاههای آموزشی - خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی شیروان، با استادی راهنما مسافر فاطمه، نگهبانی مسافر اعظم و دبیری مسافر آمنه با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۱:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فاطمه هستم یک مسافر
خوشحالم که دوباره شما را میبینم،از اینکه چهرههای جدید حضور دارند و همین طور کسانی که به تازگی مقنعهاشان سفید شده بسیار خشنودم، امیدوارم که این تکرار شود و در گردش بماند.
دستور جلسه این هفته؛ وادی دوم است؛ «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم» همینطور که اکثراً همه با کنگره آشنا هستیم و میدانیم تنها جایی که میتواند ما را به حال خوش برساند، آموزشها و متد DST است.
لطف جناب مهندس همیشه شامل حال ما بوده و هست که این راهها و وادیها را برای ما گذاشتهاند، تا آموزش بگیریم. با آغاز سال دستور جلسهها از وادی اول شروع شده تا آخر سال یکییکی مرور میشود، این فرصتی است که بتوانیم در موردشان صحبت کنیم.در وادی اول که وادی تفکر است، به ما گوشزد میکند برای رسیدن به آرامش، حال خوش و یک زندگی آرام و راحت، اولین قدم فکرکردن است.
این تفکر در وادیهای دیگر هم تکرار میشود، اما شروعش در وادی اول رقم میخورد، وادی بعد که به دستور جلسه امروز مربوط است، میگوید؛ هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد و ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم این یعنی چه؟
از نظر من این وادیِ امید و انگیزه است. منِ فاطمه زمانی که مصرف میکردم یک انسان ناامید بودم، مدام گله و شکایت میکردم که چرا به این دنیا آمدهام؟! به چه دردی میخورم؟! آیا آمدهام که سختی بکشم؟ این چه زندگی است که من دارم؟! هیچ هدفی نداشتم، سؤالم این بود که هدف از خلقت من چه بوده است؟ چرا آفریده شدهام؟ مدام جملات ناامیدکننده در سرم تکرار میشد که همین سبب بدتر شدن حالم بود.
اما زمانی که به کنگره آمدم و وادیها را آموزش گرفتم، متوجه شدم هیچچیزی در این جهان هستی بیهوده نیست. هر چیزی هدفی، برنامه یا عملکردی دارد که باید طبق آن حرکت کند. پس این وادی به من امید، انگیزه و حال خوب میدهد که منِ فاطمه بیهوده نیستم و کمک کرد تابهحال خوش برسم و به زندگی امیدوار باشم.
من اگر فکر کنم که بیهوده به این دنیا آمدهام، دلیل بر این است که؛ ماهیت خودم را نمیدانم، پس من یک هدف دارم و بهخاطر آن هدف و انگیزه است که پا به جهان هستی گذاشتهام. باید آموزش ببینم و تلاش کنم و بفهمم هدف من از خلقت چه بوده است؟ این را خیلی راحت کنگره در اختیار من گذاشته، و با یادگیری وادیها من میتوانم درک کنم که هدفم از خلقت چه بوده است. آیا واقعاً بیهوده بودهام؟ یا نه یک هدفی داشتهام که پا به این جهان گذاشتهام.
ناامیدی یک نیروی منفی است، نیرویی که مانع از حرکت من به سمت ارزشها میشود، ضد ارزشی که انگیزه مرا میگیرد، به من القا میکند که تو یک مصرف کنندهای، موادت را مصرف کن، امروز یا فردا بالاخره میمیری! مگر قرار است چقدر عمر کنی؟! حداقل خودت را اذیت نکن و موادت را مصرف کن! و من بعد از این القائاتی که داشتم، با خود میگفتم درست است من بیهودهام، هدفی ندارم، کنگره آمدنم فایدهای ندارد، دنیا دو روز است، امروز هستیم و فردا نیستیم و مدام و مدام تکرار میکردم!
کنگره به ما میگوید اینطور نیست. اگر هم قرار باشد دنیا دو روز باشد، ما میتوانیم به بهترین شکل از آن استفاده کنیم و طوری زندگی کنیم که بهترین لذت را ببریم، پس ناامیدی را از خودمان دور کرده، امیدوار باشیم، استعدادهای درونمان را پیدا کنیم.
شاید من نوازنده یا نقاش خوبی باشم، یا صدای زیبایی داشته باشم که این جا متوجه آن بشوم. ما با آمدن به کنگره افکارمان باز میشود و متوجه خیلی چیزها میشویم، وادی اول میگوید تفکر کنید، وادی دوم میگوید تو بیهوده نیستی، وقتی متوجه اینها میشوم یاد میگیرم که درست حرکت کنم و امیدوار باشم و قدر کنگره را بدانم.
کنگره اعتیادم را درمان کرده، درست زندگی کردن را به من یاد میدهد که چگونه مشکلاتم را حل کنم، آن موقع است که میتوانم بهترین بهره برداری را داشته باشم و با حال خوب به مقصد که رهایی و حال خوش است، برسم.
تایپ: مسافر آمنه -نمایندگی شیروان
ویرایش: مسافر فاطمه- نمایندگی شیروان
بازبینی: مسافر افسانه
- تعداد بازدید از این مطلب :
41