English Version
English

پایان شب سیاه، سفید است

پایان شب سیاه، سفید است

جلسه هفتم از دوره‌ سی‌ام کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰، ویژه همسفران نمایندگی شفا مشهد، با استادی همسفر زهرا، نگهبان همسفر زهرا و دبیری همسفر هانیه، با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمی‌نهد، هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.) و تاثیر آن‌روی من» سوم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به‌کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان زهرا هستم همسفر
از ایجنت شعبه خانم اعظم عزیز، مرزبانان، راهنمای‌ محترم لژیون هشتم، تشکر می‌کنم به بنده اعتماد کردند و اجازه خدمت دادند.
دستور جلسه امروز، وادی دوم هست؛ این وادی به من انسان می‌گوید: «هیج موجودی به جهت بیهودگی قدم به این حیات نمی‌نهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.»



خداوند از آفرینش هستی و موجوداتش هدف داشته، در هر گوشه از این جهان هستی که نگاه کنیم، می‌بینیم که چیزی بدون هدف آفریده نشده از حیوانات، گیاهان، حشرات هر کدام رسالتی در این جهان دارند؛ اگر به یک درخت نگاه کنیم، می‌بینیم با کمترین امکاناتی که به او می‌دهیم، بهترین میوه‌ها را به ما می‌دهد، اگر به حیوانات و حشرات نگاه کنیم، می‌بینیم حتی یک کرم بیهوده آفریده نشده! اما هدف از خلقت منِ انسان چه بوده؟ آیا من در این جهان مفید هستم؟ آیا توانستم به مخلوقین خدا خدمتی بکنم؟
با ورودم به کنگره، به لطف خدا شروع کردم به گرفتن آموزش، وادی اول که رسیدم، متوجه اشتباهاتم شدم که چه موقعیت‌هایی را از دست دادم! افکار منفی، یاس و ناامیدی باعث شده بود نا خودآگاه به جسم خود, آسیب بزنم و بیمار بشوم! متوجه شدم من خیلی از مسافرم حالم بدتر است! همیشه از خدای خودم می‌پرسیدم: خدایا چرا مرا آفریدی؟ وجود من در این دنیا به چه دردی می‌خورد؟ چرا سرنوشت مرا با اعتیاد رقم زدی؟ چرا باید همسر یک مصرف کننده باشم؟ کم‌کم با آموزش‌های کنگره متوجه شدم، من خودم باعث وجود این مشکلات بودم با کارهای ضدارزشی مثلِ غیبت، قضاوت، تجسس به خود و زندگی آسیب زدم!

با قرار گرفتن در مسیر آموزش و با کمک راهنمای عزیزم متوجه شدم بر اثر جهل و ناآگاهی مسیر زندگی را اشتباه رفتم و دائم در حال گله و شکایت از خدا بودم و برای رسیدن به این پاسخ که چرا خداوند من را آفریده نیاز به آموزش داشتم؛ یاد گرفتم که خداوند، عاشق مخلوقاتش هست و از تمام صفات خوبش در وجود انسان قرار داده صفات خوب مثل مهربانی، بخشندگی، کریم بودن و...  تمام صفات خداوند در انسان وجود دارد؛ هدف خداوند از خلقت ما رسیدن به عشق، رسیدن به کمال و شبیه شدن به خودِ خداوند است؛ این خود من هستم که با اختیار سرنوشتم را رقم می‌زنم که در کدام مسیر حرکت کنم؛ مسیر ارزش‌ها یا ضدارزش‌ها؟
باید به فلسفه وجودی خودم پی ببرم و صفات خوب را در خودم پرورش بدهم؛ فهمیدم، اعتیاد مسافرم و مشکلاتی که در زندگی من به وجود آمده برای من، رحمت بوده، نه لعنت خداوند!

خداوند در وجود انسان نیروی عظیمی قرار داده و شیطان خوب می‌داند که نمی‌تواند از بیرون انسان را شکست بدهد؛ به همین دلیل هست که همه توانش را به کار می‌بندد تا انسان را ناامید کند و از مسیر خارج کند! در سفر اول موفق نبودیم! چون مسافرم، خواسته درمان نداشت و به اصرار من وارد کنگره شده بود و من به دنبال این بودم که چرا این اتفاق افتاد و مسافرم را مقصر می‌دانستم! در صورتی‌که من آموزش های کنگره و راهنمای عزیزم را کاربردی نمی‌کردم! هنوز قبول نمی‌کردم که باید برای خودم به کنگره بیایم و مسافرم را رها کنم! تصمیم گرفتم، ناامید نشوم و تغییر را از خودم شروع کنم؛ یاد گرفتم باید مثبت اندیش باشم؛ هرکس مثبت اندیش باشد موفق‌تر است؛ باید حسم را نسبت به جهان اطراف خوب کنم؛ القا افکار منفی برای ما اتفاقات منفی را رقم می‌زند و اگر مثبت اندیش باشیم، اتفاقات خوب برای ما رقم می‌خورد.
این‌که دائم بگویم؛ مسافر من رها نمی‌شود! به مسافرم شک داشته باشم قطعا رهایی هم اتفاق نمی‌افتد! اما اگر به مسافرم اعتمادکنم؛ به روش درمان ایمان کامل داشته باشم؛ بهترین‌ها برای من رقم می‌خورد؛ این پیام را برای شما سفر اولی‌های عزیز دارم که زندگی فراز و نشیب‌های زیادی دارد؛ رسیدن به آرامش مثل رسیدن به یک شاخه گل سرخ در کنار خار هست؛ ممکن است در دست ما فرو برود! باید تحمل، توانایی و مهارت بالایی داشته باشیم و اگر دست ما به گل سرخ نرسید، باید بر هدف بیشتر متمرکز شویم به مسیر درست تغییر جهت بدهیم و با تلاش بیشتر ادامه بدهیم.

امیدواری، چراغی هست که در تاریکی، مسیر اطراف را روشن می‌کند تا زمانی‌که نور امید در دل ما روشن باشد، می‌توانیم از موانع و سختی‌ها عبور کنیم در هر لحظه از زندگی این شعر زیبا  از نظامی گنجوی را مرور کنیم:
در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیاه، سپید است
ایمان داشته باشیم که بالاخره شب‌های سیاهی، تمام می‌شود؛ صبح سفید طلوع خواهد کرد و بالاخره درهای رحمت خداوند به روی ما باز می‌شود؛ فقط باید امیدوار باشیم؛ دست از تلاش برنداریم.
امیدوارم خدمتگزار خوبی باشم برای کنگره،  حال خوش و آرامش زندگی را  مدیون  کنگره ۶۰، جناب مهندس، خانواده محترم ایشان، آموزش‌های راهنمای عزیزم  و دوستان خوبم که در این مسیر همراهم بودند هستم، مدیون خدمتگزاران کنگره، که با عشق خدمت می‌کنند از همه سپاسگزارم از خداوند برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون دارم.
از این‌که به صحبت‌های من گوش کردید، ممنونم.

--------------

رهایی ویلیام وایت

تقدیر از حامیان گلریزان سال ۱۴۰۲

نفرات برتر آزمون فروردین

برگزاری جلسه هماهنگی ایجنت، مرزبانان، راهنمایان و راهنمایان تازه‎‌واردین

بازدید دفاتر توسط ایجنت عزیز

با تشکر از لژیون خدمتگزار، راهنما همسفر فهیمه (لژیون هشتم)

مرزبان کشیک، همسفر شبنم عزیز

با سپاس از لژیون مرزبانی

------------------

ضبط، تایپ، ویراستار: همسفر عاطفه، رهجوی راهنما همسفر شفیعه (لژیون چهارم)

صوت: همسفر مرضیه، رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دهم)

ارسال: همسفر اعظم، رهجوی راهنما همسفر اعظم

همسفران نمایندگی شفا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .