English Version
English

مراسم پیمان چهارمین گروه از قبول شدگان آزمون سراسری 96

 مراسم پیمان چهارمین گروه از قبول شدگان آزمون سراسری 96

روز دوشنبه 2 بهمن 96 نمایندگی آکادمی کنگره 60 میزبان مراسم پیمان چهارمین گروه از قبول شدگان آزمون سراسری اردیبهشت ماه 96 بود. این رویداد با حضور بیش از 70 نفر از پذیرفته‌شدگان صورت گرفت که در پایان موفق به اخذ شال و جایگاه کمک راهنمایی گردیدند.
در ادامه مشروح سخنان مهندس و تصاویر این روز را می‌توانید مطالعه و مشاهده نمایید.


سلام دوستان حسین هستم مسافر
امیدوارم حالتان خوب باشد.
خیلی خوشحالم که شما را می‌بینم؛ خیلی خوشحالم که به مرحله‌ای رسیدیم که این‌قدر کمک راهنما و این‌قدر آدم آماده‌به‌خدمت داریم. به شما واقعاً تبریک می‌گویم. همیشه از چند جهت این تبریک را می‌گویم؛ همین‌که مسافر بودید و به رهایی و تعادل رسیدید یا هم‌سفر بودید و آموزش‌های لازم را دیدید، مسافرتان به درمان رسیده، بعدازآن در آزمون فنی و جهان‌بینی شرکت کردید و با کثرت منابع آموزشی قبول شدید؛ منابع متعدد، سی‌دی‌های متعدد، کار یک قران ده شاهی نیست؛ اگر فرد کاملاً مطالعه نداشته باشد، کاملاً وقت نگذاشته باشد و کاملاً در جلسات حضور نداشته باشد؛ امکان ندارد در امتحان کمک راهنمایی قبول شود؛ پس این ارزش خیلی والایی دارد. درنهایت در مصاحبه هم قبول شدید و مراحل متعددی را طی کردید.
اگر برگردید به عقب نگاه کنید، از نقطه‌ای که آغاز کردید تا اینجا، چه فراز و نشیب‌های زیادی را شما طی کردید تا رسیدید به این نقطه؛ بنابراین، ارزش این جایگاه را بدانید. همیشه این مدنظرتان باشد که خداوند اجازه خدمت کردن به بندگانش را به همه نمی‌دهد. این متاع، کالا و این علمی را که دارید، به بهای اندک نفروشید؛ به قول علما به ثمن قلیل نفروشید، این خیلی باارزش است؛ خودتان را حفظ کنید. همیشه باید یک حجاب و دیوار بین شما و شاگردانتان باشد که اگر این حجاب و دیوار بین شما نباشد، شما فرو خواهید ریخت؛ مثل ستونی که زیر یک سقف است؛ اگر ستون‌های زیر یک سقف به هم نزدیک شوند، سقف فرومی‌ریزد و اگر از هم دور هم بشوند بازهم سقف فرومی‌ریزد. باید فاصله دو ستون حتماً حفظ شود. فاصله یک راهنما و یک رهجو حتماً باید حفظ شود. یک ایجنت با مرزبان‌ها باید فاصله‌شان را حفظ کنند؛ باید مرزبان با رهجوها فاصله‌اش را حفظ کند؛ دیده بان با افراد، باید فاصله‌اش را حفظ کند. وقتی گفته می‌شود که فاصله‌اش را حفظ کند، نه اینکه فخرفروشی کند؛ بلکه به این معنی است که نباید یک ایجنت برای مرزبانان جوک تعریف کند؛ گفتن جوک همانا و خوانده شدن فاتحه‌اش همانا!
ممکن است یک راهنما لطیفه‌ای را برای شاگردانش در لژیون بگوید، اما اگر بخواهد دائماً جوک بگوید، یک جوک گفتن همانا و سقف فروریختن همانا! باهم بیرون رفتن و جوجه‌کباب خوردن همانا و نزدیک شدن ستون‌ها به هم و ریختن سقف همانا! این کار خیانتی است به رهجو؛ وقتی‌که یک راهنما به رهجو زیاد نزدیک شود، دیگر آن رهجو به درمان نمی‌رسد و آن موقع سقف فرومی‌ریزد.
نکات مهم:
در شرایط حال، زمان کمک راهنمایی چهار سال است.
از خودتان برنامه ندهید. بگویید مهندس که آزمایش کرد، من از مهندس چی کم دارم، منهم آزمایش می‌کنم! از خودتان برنامه ندهید، نه برنامه جهان‌بینی و نه برنامه فیزیک و OT. طبق پروتکل عمل کنید.
نباید با رهجوها پیک‌نیک بروید که این امر شامل گروه خانواده هم می‌شود.
به کمک راهنمایان دیگر احترام بگذارید. شما با احترام گذاشتن به دیگران مشخص می‌کنید که مردم چقدر به شما احترام بگذارند. ما مشخص می‌کنیم که مردم چقدر به ما احترام بگذارند؛ مردم تعیین نمی‌کنند. من همیشه این خاطره را گفته‌ام و بازهم می‌گویم؛ سال 88 بود که برای اولین بار در تلویزیون حاضر شدم و در یک نشست کاملاً علمی و با حضور شش هفت متخصص گفتم که مصرف‌کننده هستم؛ خدا رحمت کند آقای علیقلی را از من پرسید: آقای مهندس شما گفتید که من مصرف‌کننده‌ام، در جامعه چگونه سربلند می‌کنی؟! گفتم: من مردم را مجبور می‌کنم تا به من احترام بگذارند با چی؟ با حرکات و رفتارم نه با زور و نه با ناسزا، نه با ترس و نه با مقام امنیتی! من با رفتار و کردار و منشم مردم را مجبور می‌کنم که به من احترام بگذارند. پس ما تعیین می‌کنیم که مردم به ما احترام بگذارند؛ راهنما تعیین می‌کند که رهجو به راهنمایش احترام بگذارد، ما در کنگره تعیین می‌کنیم که دیگران به ما احترام بگذارند یا نگذارند؛ ما تعیین‌کننده‌ایم؛ ما حریم را مشخص می‌کنیم. در اجتماع هم ما حریم را مشخص می‌کنیم که دیگران با ما چگونه برخورد کنند؛ ما تعیین‌کننده‌ایم؛ بنابراین اگر ما به راهنما احترام بگذاریم، آن‌ها هم به ما احترام می‌گذارند؛ احترامی از ته دل، نه به خاطر تظاهر.

به‌موقع آمدن به کنگره. راهنما باید از همه زودتر به کنگره بیاید. من الآن چند سال است که به کنگره می‌آیم. بعضی صبح‌ها اولین نفری که در را باز می‌کند، خود من هستم؛ در را با کلید باز می‌کنم و می‌آیم داخل؛ یک ساعت دو ساعت بعد دیگران می‌آیند. کار من از ساعت پنج و نیم شروع می‌شود؛ من در این 20 سال سعی کرده‌ام اول‌ازهمه در محل کارم حاضر باشم و در این مدت نشده که ساعت نه یا ده صبح بیایم سر کار. من همیشه پنج ونیم صبح از خانه بیرون می‌آیم؛ حتی زمانی که استخر نمی‌روم و با خانم‌های مسافر کلاس دارم ساعت 6 صبح اینجا می‌آیم؛ تازه آن‌ها ساعت 8 یا 9 می‌آیند. راهنما باید اول وقت حضورداشته باشد؛ راهنمایی که آخر وقت و سر لژیون بیاید، به درد نمی‌خورد. باید باشد تا شاگردانش را تر و خشک کند. مثل چوپانی که می‌گوید گوسفندان بروند صحرا من هم بعداً می‌روم صحرا! این‌جوری که نمی‌شود، باید بالای سرشان باشد. اینکه از این تشبیه استفاده کردم، ایرادی ندارد؛ چون خداوند هم پیامبران را چوپان خطاب کرده است؛ این‌یک مثال است، یعنی چوپان باید نگه‌دارنده باشد. اگر از این مثال استفاده کردم، قصد اساعه ادب به سفر اولی‌ها را نداشتم.
روابط کاری با رهجوها نباید برقرار کند که خودتان این را کاملاً می‌دانید.
شاگردان را خبرچین بار نیاورید. من نبودم لژیون چه جوری شد؟ فلان کس چکار کرد؟ من هر کاری که به شما می‌گویم، خودم هم انجام داده‌ام، از دیده بان ها بپرسید. هیچ‌وقت هیچ‌کسی نمی‌آید برای من تعریف کند، خودشان مسائلشان را حل می‌کنند. اگر شرایط خیلی بحرانی باشد، در جلسه مطرح می‌کنند؛ ولی اینکه خبرچین بیاورند که این چه کرد و آن چه کرد، اصلاً تجسس نمی‌کنم. خیلی افراد می‌گفتند که مهندس باید بدانید که در فلان شعبه چه می‌کنند، کسی را بگذار که خبر بیاورد؛ گفتم: من نمی‌خواهم تجسس کنم، می‌خواهم راحت باشم. بالاخره هرجایی که شما کارکنید، مشکلاتی هست، مگر می‌شود مشکل نباشد؛ بگذارید خودشان با سعه‌صدر مشکلشان را حل می‌کنند.
از نشریات حتماً باید استفاده کنند. نباید کتب مختلف را توصیه کنید.
نوشتن سی دی را حتماً انجام بدهید و حتماً سعی کنید خودتان هم بنویسید. اگر خودتان بنویسید بهترین کار را انجام داده‌اید که در این صورت به شاگردانتان مسلط هستید. چون با نوشتن سی دی هم ادبیاتشان خوب می‌شود و هم خطشان و سوادشان خوب می‌شود و مطالب را خوب درک می‌کنند. من خودم مطالب را گاهی اوقات می‌نویسم و زمانی که می‌نویسم خیلی بهتر درک می‌کنم.
در هنگام پیمان شما همه را شاهد می‌گیرید که این پیمان از قسم خوردن بدتر است. ما می‌گوییم حضرت عباس که یک قسم است که شما هستید و حضرت عباس است؛ ولی وقتی اینجا پیمان می‌بندید، یعنی می‌گویید که من در حضور خداوند، در حضور دیده بان ها، مسافران، هم‌سفران و نگهبان کنگره 60 ... یعنی این‌همه شاهد! بزرگ‌ترین کارها دو یا سه شاهد می‌خواهد، دو شاهد قابل‌قبول است؛ اما اینجا شما چندین نفر و چندین قشر را به شهادت و گواهی می‌گیرید که در صراط مستقیم باشید و در مسیر ارزش‌ها حرکت کنید. پیمان خودتان را به دیوار بچسبانید و هر وقت به کنگره می‌آیید آن را نگاه کنید یا متنش را به یادتان بیاورید و بعد به کنگره بیایید؛ بنابراین به پیمانتان استوار باشید؛ چون شکستن پیمان تخریب بسیار وحشتناکی دارد؛ دارم به شما هشدار می‌دهم، نگویید که نگفتی! هر زمان که می‌خواهید از پیمان خارج شوید بیایید بگویید که من تا حالا انجام دادم، اما دیگر نیستم؛ اما بودن در پیمان و شکستن آن، بدعهدی است و آن‌طور که من می‌دانم و آگاهم و کاملاً این قضیه را می‌بینم، حدس و گمان نیست و اعتقاد هم نیست؛ من می‌بینم که شکستن پیمان وضعیت بسیار بغرنجی را برای شخص به وجود می‌آورد.
رهجوها از طرف کنگره نزد شما به امانت‌اند؛ نگویید رهجوی من، رهجوی من! کنگر مال کیست؟ مال همه ماست، مال من نیست؛ مثل مسجد که مال همه است.

به رهجوهای دیگر برنامه ندهید و کاری به کارشان نداشته باشید. هر کس که پیش من می‌آید، می‌گویم: چرا از راهنمای خودت نمی‌پرسی؟! کسی را هم مرتب پیش من نفرستید، برو با مهندس صحبت کن! نه، با من کاری ندارند. مسئله حقوقی دارد، مگر مهندس حقوقدان است، به خودش مربوط است؛ دعوا و مرافعه دارد با همسرش، من که متخصص و کارشناس نیستم، باید خودش مسئله خودش را حل‌وفصل کند؛ هر کاری به خودشان مربوط است، اصلاً به ما مربوط نیست. آقایان که متخصص شیره و تریاک و هروئین هستند و خیلی هم در این زمینه استادیم؛ در گروه خانواده هم نحوه برخورد با فرد مصرف‌کننده چگونه باید باشد؛ متخصص ازدواج و طلاق و شکایت و وکالت نیستیم و اصلاً بلد نیستیم؛ پیش من هم نفرستید. قضاوت یعنی داوری کردن یک آدم جاهل بین دو تا آدم دانا؛ دو طرف دعوا می‌دانند که چکار کرده‌اند؛ ولی من که می‌خواهم قضاوت کنم، نمی‌دانم که چه کرده‌اند؛ پس طرفین دعوا می‌دانند که حق با کیست ولی قاضی نمی‌داند؛ بنابراین قضاوت کردن کار بسیار سخت و پیچیده‌ای است. هر کس که تنها پیش قاضی برود، راضی برمی‌گردد! اگر خانم‌های هم‌سفر، شاگرد شما گفت که من شوهرم این کار را کرده و آن کار را کرده باور نکنید، به‌هیچ‌عنوان باور نکنید. ممکن است درست باشد یا ممکن است درست نباشد؛ پس روی حرف‌های او قضاوت نکنید. ممکن است آن خانم پدر آن آقا را درآورده، بیچاره‌اش کرده و به خاک سیاه نشانده، حالا آمده پیش شما و طلبکار هم هست و خودش را حق‌به‌جانب نشان می‌دهد! این را خیلی دقت کنید. آقایان هم همین‌طور؛ ممکن است پدر خانم را درآورده، بیچاره‌اش کرده، هزارتا فسق و فجور کرده، پیش شما صورت حق‌به‌جانب گرفته که خانمم مرا اذیت می‌کند و به همین دلیل شربت بیشتری خوردم... آن را هم باور نکنید. بشنوید، باور نکنید و قضاوت هم نکنید. هر چه گفتند باور نکنید، روی آن فکر و تعمق کنید. اولین سؤالی که من از هر فردی می‌پرسم این است: سفر اولی هستی یا سفر دومی و راهنمای تو چه کسی است؟ بعد هم می‌گویم که برو از راهنمایت بپرس. چون می‌گویند زبان لال را مادرش خوب می‌فهمد؛ زبان شاگرد را راهنمایش می‌فهمد چون شناخت راهنما از رهجویش خیلی بیشتر است.
اس ام اس بازی را کلاً جمع کنید. اگر شاگرد به شما اس ام اس داد، جواب ندهید. نگویید که چرا اس ام اس فرستادی، اصلاً جواب ندهید. در جلسه هم نگویید که چرا اس ام اس فرستادی. او می‌گوید که استاد چرا اس ام اس مرا جواب ندادید؟ بگویید که نباید اس ام اس بدهی، چرا اس ام اس دادی؟ شما هر برنامه‌ای که با من داری، دو روز در هر هفته، یک روز در هفته مرا می‌بینی، من مسائلت را حل می‌کنم، من که بیکار نیستم برای تو اس ام اس بزنم! مگر در شرایط اضطراری.

شاگردانتان را طوری تربیت کنید که به کنگره کمک کنند. در روز رهایی در چهارشنبه‌ها شاگردان باید یک پاکت به من بدهند، این‌یک قانون است. من می‌بینم که یک راهنما چهار نفر را به رهایی رسانده، همه آن‌ها پنج تومان در پاکت گذاشته‌اند، روی پاکت هم هیچ‌چیزی ننوشته‌اند! این نشان‌دهنده آموزش راهنماست. مهم پولش نیست من به دنبال پولش نیستم، به دنبال مسائل دیگری هستم. آن راهنما به او آموزش داده است که یکی پنج تومان بگذارید بس است، بیشتر نمی‌خواهد بگذارید! بعد وقتی‌که هفته راهنما می‌شود، همین بلا را سر او هم می‌آورند؛ یعنی به شاگردان خود یاد داده است که این کار را بکنند؛ هفته مرزبان هم همین کار را می‌کنند. کسی که می‌آید کنگره و به رهایی می‌رسد، در روز رهایی، در هفته راهنما، اگر بیست تومان، پنجاه تومان، دویست تومان در پاکت بگذارد و بدهد ایرادی ندارد، مشکلی نیست. درمان هرکدام از افراد در کنگره نزدیک به بیست میلیون تومان درمی‌آید و در قبال این هزینه اگر پنجاه تومان، صد تومان در پاکت بگذارند، هیچ مبلغی نیست. پس یاد بدهید که در مراسم شرکت کنند، آن‌ها را توجیه کنید، به مسائل زمین کمک کنند، یاد بدهید که ما باید پایه‌های مالی کنگره را مستحکم کنیم و اگر من این حرف‌ها را بدون رودربایستی و رک به شما نزده بودم، اگر روز چهارشنبه که روز من است، یقه راهنما را گرفتم که چرا شاگردت پاکت نداده، به خاطر این است که تربیتش کنم، به خاطر این است که به او یاد بدهم که باید قدرشناس باشد، به خاطر این است که یاد بگیرد به کنگره کمک کند و در اثر کمک‌هایی که به کنگره شد ما توانستیم ساختمان جدید بخریم به مبلغ شش میلیارد تومان. ما از این ساختمان تا عید می‌رویم، ساختمان مال ستاد است و آن‌ها گفتند ما ساختمانمان را می‌خواهیم و ما هم گفتیم باکمال میل تحویل می‌دهیم. اگر ما روی پایه‌های مالی صحبت نکرده بودیم، اگر می‌گفتم که زشت است اگر من صحبت کنم، معنویات مهم است، ما نمی‌توانستیم آن ساختمان را بخریم و من کجا باید شما را می‌بردم؟! در پارک، در خیابان یا مثل سال 80 که ما را بیرون کردند، رفتیم و در پیاده‌رو نشستیم و مردم را مشاوره می‌کردیم. بر مبنای همان بود که پایه‌های مالی کنگره را مستحکم کردیم، در همه‌جا شعبه داریم، سقف بالای سرتان است، زمستان‌ها بخاری و تابستان‌ها کولر هست، سیصد میلیون، چهارصد میلیون رهن می‌کنیم. بعضی‌اوقات گفته می‌شود که مهندس کنگره را پولی کرده است! گفتم: من پولی کردم؟! من 14 شب بیمارستان خوابیدم، سی میلیون تومان پول دادم. درمان شما پانزده میلیون، بیست میلیون تومان است، حالا اگر پنجاه تومان پول دادید، شد پولی؟! شما اگر یک سی دی خام از بقالی بخرید، 1500 یا 2000 تومان است، یک املت و یک چای بخورید، 6000 تومان است؛ اگر شاگردان در ماه 4 سی دی بگیرند، می‌شود 6000 تومان؛ یک پاکت سیگار 14 – 15 هزار تومان است؛ پس کنگره پولی نیست؛ ما سعی کردیم پایین‌ترین قیمت برای شما تمام شود؛ بنابراین شما باید روی مسائل مالی کار کنید که کنگره پول داشته باشد. الحمدالله پول داریم، منظورم این است که شما باید به شاگردانتان آموزش بدهید.
سفر اولی‌ها را حتماً به ورزش سوق بدهید و راهنماها هم سعی کنند که حتماً ورزش کنند؛ مخصوصاً گروه خانواده که ورزششان مدتی است فعال‌شده و بسیار عالی است
در لژیون‌ها باید از منابع مالی استفاده کنید.
به ایجنت ها، اسیستانت ها، مرزبان‌ها و دیده بان ها کاملاً احترام بگذارید.
در مسائل خانوادگی رهجویان دخالت نکنید.
مرزبان‌ها و ایجنت با هماهنگی دیده بان تهران و شهرستان‌ها می‌توانند لژیون را ببندند. قبلاً فقط قسمت اداره دیده بان راهنمایان، لژیون را می‌بست؛ ولی الآن مرزبان‌ها با اسیستانت با سرگروه استان‌ها آُقای حکیمی و تهران آقای سلامی، می‌توانند یک لژیون را ببندند و وقتی بستند به اداره راهنمایان اطلاع می‌دهند؛ در اختیار آن ها هم هست. امیدوارم که هیچ لژیونی بسته نشود.
برای شما روز خوشی را آرزو می‌کنم. متشکرم.

نگارنده همسفر اکرم

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .