ضمن عرض سلام و ظهربهخیر امروز چهارشنبه مورخ 96/06/14 اردوی سراسری کنگره 60 بلده، در خدمت آقای فرشید تفرشی کمک اردوبان لژیون میان وعده هستیم. آقا فرشید بهرسم کنگره لطف کنید خودتان را معرفی کنید.
سلام دوستان فرشید هستم یک مسافر. آنتی ایکس مصرفی شیشه و حشیش، 9 ماه و 9 روز سفر اولم طول کشید به راهنمایی آقا رضا ترابخانی، با روش دی اس تی، داروی درمان اپیوم، رشته ورزشی تیراندازی باکمان، رشته کامپوند و الان 11 سال و 1 ماه است که به رهایی رسیدم. سفر نیکوتین هم به راهنمایی آقای مهندس دژاکام 11 ماه و 26 روز طول کشید، روش درمان دی اس تی، داروی درمان آدامس نیکوتین و الان 4 سال و 5 ماه است که به رهایی رسیدهام.
لطفاً در مورد رنگ کلاهتان که زرد است و جایگاه خدمتیتان در اردو توضیح بدهید.
همانطور که میدانید، در کنگره برای پیشبرد کارها و آموزش افراد، جایگاههای مختلفی تعریفشده است. همینطور که در شعب ما، نگهبان شال سبز گردن میکند و مرزبان شال زرد، کمک راهنما شال نارنجی و راهنما شال آبی، ایجنت شال شیری و دیده بان ها شال سفید به گردن دارند، در اردو هم دوستانی که 3 سال در اردو حاضرشدهاند، مجوز این را دارند که در انتخابات اردوبانی شرکت کنند و اگر انتخاب شوند کلاه زرد میگیرند و در ادامه بعد از کلاه زرد به تشخیص دیده بان های اردو و اردوبان ها کلاه قرمز را دریافت میکنند و بعد آنهم که بازنشسته میشوند.
آقا فرشید چند سال است که در اردو شرکت میکنید؟
من بهصورت مداوم فکر میکنم 4 سال است و بهصورت غیر مداوم 6 سال.
در این اردوهایی که شرکت کردید، چه جایگاههای خدمتی را تجربه کردید؟
من یک سال بخش عمران بودم، یک سال سرپرست لژیون چای بودم و یک سال هم لژیون میان وعده. سالهای قبل هم خب در لژیونهای مختلف خدمت میکردم.
آقا فرشید در مورد این اردو چه حس و حالی دارید و علت اینکه به اردو میآیید چیست؟
من فکر میکنم افرادی که به اردو میآیند، یک جورایی از قبلشان بزرگتر میشوند. زمانش فقط 7 روز است و زمانی است کوتاه، ولی در این 7 روز من فکر میکنم برای شخص اتفاقاتی میافتد و تغییراتی در او رخ میدهد که در حالت عادی باید سه چهار سال بیاید و برود تا این اتفاقات برایش بیفتد. من فکر میکنم که اینگونه باشد، چون هم درون خودم دیدهام که با آمدن به اردو خیلی از مسائل و گرههایم حلشده و هم افرادی که با آنها به اردو آمدم، دیدهام که در اثر اتفاقاتی که در اردو برایشان افتاده، رفتارهای بعد اردویشان با رفتارهای قبل اردویشان خیلی فرق کرده است.
در اردو نگاه میکنیم و میبینیم افراد آرام آرام دارند با یک جامعه و افراد آن آشنا میشوند. همچنین اردو ما را تمرین میدهد که بتوانیم با خیل عظیمی از افرادی که شاید آنها را نشناسیم، ارتباط برقرار کنیم. انگیزه خود من هم از اردو آمدن به این خاطر است که ما میگوییم در کنگره سرعت تغییر کردن خیلی زیاد میشود و شاید یک سال در کنگره معادل یک دوره زندگی باشد. من فکر میکنم که در اردو سرعت از آنهم بیشتر است.
فرمودید که در لژیون میان وعده هستید. کار شما در این لژیون چگونه است؟ از چه خوراکیهایی برای میان وعده استفاده میکنید؟
میان وعده در اردو دو وظیفه را بر عهده دارد. یکی دسرهایی که همراه غذا داده میشود و یکی میان وعدههایی که در ساعت 10:30 صبح و 6:30 بعدازظهر داده میشود. ما برای میان وعده از میوههایی مثل سیب، هلو، شلیل، هندوانه و موز استفاده میکنیم و یا شربتهایی که بهصورت طبیعی باشند. البته این شربتها توسط دیده بان محترم اردو، آقای امین دژاکام برنامهریزی میشود که با توجه به غذای آن روز انتخاب میشود، برای مثال اگر نفخ داشته باشد شربت نعنا داده میشود یا اگر هوا گرم باشد شربتی داده میشود که دمای بدن را پایین بیاورد. شربت بیدمشک، بهارنارنج و نعنا هست که ماافراد آرام آرام و ناخود از اینها استفاده میکنیم.
یک بخش دیگر کار لژیون میان وعده این است که همراه غذا یک سری چیزها را درست کند، مثل سالاد، مثل ماست خیار یا ماست و سیر و یا ماست نعنا، اینها هم توسط اعضای لژیون میان وعده انجام میشود که ما امسال یک وعده کمپوت هم در میان وعده دادیم.
شما علاوه بر کمک اردوبانی، ایجنت نمایندگی دانیال اهواز هم هستید. دستور جلسه هفته قبل وادی عشق بود و این هفته هم دستور جلسه از کجا به کجا است. میخواستم بدانم با توجه به دوری راه، این چه عاملی است که باعث میشود شما این راه را طی کنید و میخواستم بدانم که شما از کجا به اینجا رسیدید؟
دانشگاه من در خنج بود و اواخر مصرفم هم در همانجا بود. خنج یکجایی است که آبوهوای بسیار گرمی دارد و من هم خیلی در آنجا اذیت میشدم، مخصوصاً در اواخر مصرفم، با آن حال بههمریخته و استرسهایی که یک مصرفکننده دارد و با آن دنیای تاریکی که همهچیز را در آن سیاهی میبیند، آن گرما برایم یک حالت استرس ایجاد میکرد. وقتی به پیشنهاد خانواده و دوستان تهران آمدم و با کنگره آشنا شدم و سفرم را شروع کردم، وقتی یاد گرمای خنج و آن مصرفکنندههایی که آنجا هستند میافتادم یک دلشوره عجیبی در دلم میافتاد و با خودم میگفتم آن افراد چگونه میخواهند خوب شوند؟ چه کسی میخواهد آنها را خوب کند و چگونه آنها به اینجا بیایند و به رهایی برسند؟
این سؤال همیشه در ذهن من بود و گرمای آنجا آنقدر من را اذیت کرده بود که من اگر بعدازظهر در خانه میخوابیدم، حتی بعد رهایی هم عرق میکردم و دلشوره میگرفتم. تا اینکه آقای علیرضا بیات به شعبه آبادان رفتند و همیشه هم به من میگفتند که به آنجا بروم. بعد از 3، 4 ماه ایشان آمدند اهواز، و بعد از اینکه ایشان دو سه ماه در اهواز فعالیت کردند، دیده بان ها تصمیم گرفتند که من را هم به اهواز بفرستند. من فکر میکنم آن سؤالی که آنجا برایم پیشآمده بود جوابش را اینجا و سفر در کنگره جلوی راه من گذاشت.
ابتدا مدتی با هواپیما میرفتیم و برمیگشتیم تا اینکه آرامآرام خود آنجا شروع کرد به پا گرفتن و رشد کرد. اتفاقی که افتاد این بود که من میرفتم و میآمدم و به بچهها میگفتم که باید بیایید تهران، آکادمی و اتفاقهایی که تهران میافتد را ببینید، آنها هم میگفتند: (با خنده) ما پول نداریم که با هواپیما بریم و بیایم، من متوجه شدم که آنها به من نگاه میکنند و از آن موقع خیلی وقتها با اتوبوس میرفتیم و برمیگشتیم. من خودم از اینکه در اتوبوس 13 ساعت بنشینم بروم و برگردم خیلی استرس داشتم، اما در ادامه این هم رفع شد. میخواهم در آخر این را بگویم که همه اتفاقات و مسیرهایی که کنگره برای ادامه سفرمان جلوی پایمان میگذارد، چیزهایی هستند که باید در درونمان حل شوند و ترسهایی هستند که باید برویم در دلشان. اتفاقاتی که اینجا برای من افتاد این بود که خیلی از گرههای من باز شد. من خیلی به گرما و مناطق گرم حساسیت داشتم، یک سری یاد و خاطرهها، استرسها و دلشورههایی برای من میآورد که همین اهواز رفتنها و آمدنها باعث شد این دلشورهها از بین برود و در کل من در این مسیر دارم خودم و تواناییهایم را میشناسم.
ممنون و متشکریم از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
سلامت باشید ممنون خدا قوتتان بدهد.
اردوی بلده ، کنگره 60 ، شهریورماه سال 1396
لژیون ثبت وقایع و تهیه خبر
- تعداد بازدید از این مطلب :
2706