English Version
English

صحنه‌هایی به بزرگی و بی‌نظیری پیچیده‌ترین آثار هنری

صحنه‌هایی به بزرگی و بی‌نظیری پیچیده‌ترین آثار هنری

امیر دژاکام، برادر مهندس (بنیان کنگره 60)، یکی از هنرمندان برجسته عرصه تئاتر و نمایش کشور هستند. وی که متولد 1341 در کرمان و فارغ‌التحصیل کارگردانی در مقطع دکتری است، در زمینه تدریس، نویسندگی، کارگردانی و بازیگری در دهه‌های اخیر بسیار فعال بوده و در بیش از 40 اثر نقش بسزایی را ایفا کرده‌اند. با توجه به نزدیک شدن به رونمایی نمایشنامه «ادموند و هلیا» و نظر به زمینه تخصص ایشان، یعنی حوزه نمایش، گفتگویی با این استاد و هنرمند ارزنده کشور انجام دادیم و دیدگاه‌های ایشان را پیرامون این نمایشنامه جویا شدیم.

 

با سلام خدمت شما آقای دژاکام؛
کتاب ادموند و هلیا مجوز گرفته و به چاپ رسیده، حس شما در مورد این اثر چیست؟

از اینکه برادر بزرگ من که برای بنده در ساحت حقیقی و حقوقی جایگاه استاد، طبیب و مهندس را دارند، موفق شده‌اند در ژانر نمایشنامه‌نویسی یک اثر را، آن‌هم در تیراژ شگفت‌انگیز 10 هزار جلد بنویسند و به چاپ برسانند، بسیار خوشحال شده‌ام.

بهترین نمایشنامه‌نویس‌های کشورمان تیراژهایشان بین 1500 تا 3000 عدد است و این مقدار تکرار می‌شود، ولی تقریباً بی‌سابقه است که ما در یک نمایشنامه، آن‌هم اولین نمایشنامه یک نویسنده، تیراژ 10000 جلد را برای چاپ اول داشته باشیم؛ البته ایشان به‌واسطه تجربیاتی که درگذشته داشته‌اند و فعالیت و کارهایی که در دوران قبل از دانشگاهشان انجام داده‌اند، دنیای نمایش را می‌شناسند، هرچند من سنم قد نمی‌دهد و خاطرات دوری از این مورد دارم.

استاد لطفا نظر خود را در مورد بحث نویسندگی این نمایشنامه بیان کنید.

در مورد نمایشنامه، جا دارد در جایگاه خودش بحث شود، اما من برای مهندس سه ساحت را قائل هستم، یکی اینکه ایشان برادر بزرگ بنده هستند و من به‌رسم ادب دست‌بوس ایشان خواهم بود. در جایگاه برادری برای تمام برداران دنیا افت‌وخیزهایی وجود دارد، اما یک خیز از همه‌چیز قوی‌تر است و آن عشق است. صمیمانه دوستشان دارم و این موضوع را با صدای بلند می‌گویم و به آن افتخار خواهم کرد.

یکی از چیزهایی که به‌تازگی یاد گرفته‌ام این هست که؛ وقتی همه جنایت‌کاران جنگی و فرصت‌طلبان در خشونت بی‌حیا هستند، چرا من در عشق بی‌پروا نباشم؟ چرا باید ابای این را داشته باشم که بگویم برادرم را، خواهرم را، دوستم را و یا حتی شاگردم را دوست دارم؟ من خواهم گفت و بی‌پروا هم خواهم گفت.

 نکته بعد این هست که من به ایشان آقای دکتر-مهندس دژاکام خواهم گفت چون به‌واقع این دو تیتر را هم‌زمان دارند و نظرم این است که هم در زمینه سلامت دکتری دارند و هم هندسه و چیدمان را می‌دانند. نظریه‌ای که ایشان ارائه کرده‌اند، حُکمی است که ازلحاظ تئوری اثبات‌شده و نیاز به چیدمان دارد و این چیدمان ‌هم نیاز به مهندسی. به همین جهت دکتر-مهندس می‌گویم و اعتقاددارم واژه‌ صحیحی در توصیف ایشان است.

اما در بخشی دیگر، از دیدگاه من ایشان جزو یکی از انسان‌های بزرگ هستند، چون جان افراد بسیاری را نجات داده‌اند و کسی که این کار را انجام می‌‌دهد شایسته صفت یکی از بهترین‌ها بودن است.

حالا همه‌ی این تعاریف و صفات، در واقعیت دست‌به‌قلم برده و نمایشنامه‌ای را نویسندگی و تدوین کرده که در آن شگفتی‌های زیادی وجود دارد.

 

در خصوص خود نمایشنامه چه نظری دارید؟

من این کتاب را به منتقدان دادم و جالب است اولین چیزی که گفتند این موضوع بود که چقدر بامزه و جالب است و در ادامه‌اش از پیچیدگی‌های داستان صحبت کردند.

من ازهرجهتی خوشحال هستم. از نگاهی در رابطه با شغل خودم که باعث می‌شود پیرامون کار من هم یک‌قدم روبه‌جلو برداشته شود. تیراژ 10000 جلد از یک نمایشنامه، یک اتفاق میمون و مبارک است، چون اعتقاددارم روزی هم این مورد، نوبت من و نمایشنامه‌نویسان بزرگ دیگر کشورمان خواهد شود.

کسانی که این نمایشنامه را می‌خوانند، احتمال ریاضی و منطقی‌اش بسیار زیاد است که بخواهند جلد دیگری از نمایشنامه‌ای را تهیه کنند و بخوانند. چون آقای مهندس به‌طور مدام در حال نمایشنامه‌نویسی نیستند، به همین جهت مخاطبان به سمت نویسندگان دیگر می‌روند و بسیار جای خوشحالی دارد که حس مشتاقی و استقبال در خواندن نمایش‌نامه‌ها ایجاد می‌شود.

آقای دکتر، لطفاً این کتاب را از جنبه‌های فنی بررسی نمایید.

این نمایشنامه از چند جهت حائز اهمیت هست. مورد اول در خصوص سِیر داستان و به قلم درآوردن رانده شدن انسان از بهشت است.

درمجموع اطلاعاتی که من دارم، شاید برای نخستین بار است که در خصوص تفسیر اساطیر مختلف و همچنین نسبت به تفسیر کُتب آسمانی، پیرامون افسانه آفرینش و این موضوع که گیاه ممنوعه چیست شالوده شکنی شده است.

با توجه به جهان دانسته‌های من خیلی جالب است که برای نخستین بار مهندس ایده‌ای را مطرح کرده‌اند که هیچ‌کس دیگری در این مورد مطرح نکرده است.

این‌که واقعاً این گیاه چیست؟ گندم است؟ سیب است؟ دانایی است؟ منظور آشنا شدن با خوبی و بدی است؟ دانش است؟ و یا آیا خِرد است؟

همین‌قدر بگوییم که نیاز نیست انسان فلسفه بداند تا بفهمد خداوند برای خِرد در انسان جایگاه ویژه‌ای قائل شده است. چطور ممکن است وقتی‌که انسان باخِرد آشنا می‌شود، از همه داشته‌هایش محروم شود؟ یا بهتر بگوییم کدام لیدر عاقل، دانا و توانا می‌گوید که تو خردمند شده‌ای، پس من برایَت محدودیت ایجاد می‌کنم؟

اساساً تمام جذابیت زندگی بشر، انتخاب است؛ که کدام را انتخاب کند، کدام را نه؟ همیشه این مثل ساده‌ وجود دارد که: "یکدل می‌گوید بروم و یکدل می‌گوید نروم". در تمام اشعار شعرای بزرگ جهان، نوشته‌های فیلسوفان و... این موضوع وجود دارد و این ترس و شعف در هر مکان و زمانی باهم بوده است.

وقتی به متون گذشتگان هم برگردیم، این دوراهی انتخاب و تصمیم‌گیرندگی انسان‌ همیشه جذاب است. حافظ دریکی از اشعارش می‌گوید که حتی فرشتگان ‌هم تحمل این انتخاب را ندارند.

آقای مهندس دست روی تفسیر جایی گذاشته‌اند که در ساحت‌های دیدگاه‌های مختلف و یا اساطیری محل بحث است. سؤالی که بشر همیشه داشته و این جوابی که در کتاب به آن داده‌شده، درخور آن است و می‌شود راجع به آن تحمل، تأمل و دقت بیشتری کرد.

این ‌یک مورد هست و مورد دوم ازنظر بحث فنی نوشتاری است. ایشان آمده و از منظر نمایشی به عرصه‌ای ازنظر لوکیشن ورود کرده است که بی‌نظیر است. تقریباً این حجم از اتفاقات و عملیات نمایشی در کمتر نمایشنامه‌ای به وقوع می‌پیوندد.

هر نمایشنامه‌نویسی می‌داند سالن‌های کشور چه حجمی از توانایی را جهت اجرا یک کار دارد و یکی از دلایل خوب این نمایشنامه هم آشنایی با این امر است. مهندس به‌صورت خیلی جذاب و نمایشی نوشته‌اند. بعضی از صحنه‌هایش، ازنظر من الحق بزرگ و بی‌نظیر هستند، درحالی‌که این پیچیدگی و بی‌نظیری؛ در نوعی سادگی نهفته شده است.

اما ساحت یا مورد سوم این است، مطلبی که به این غامضی و پیچیدگی می‌باشد و راجع به آن بسیار حرف زده‌شده است، ایشان آمده‌اند خیلی راحت و روان آن را بیان کرده‌اند، یعنی به‌قدری راحت، روان و خودمانی که نهایت ندارد و این خود جای تقدیر دارد.
 

نظر شما درباره شخصیت لوسیفر چیست؟
تحلیل‌هایی که نسبت به شخصیت لوسیفر وجود دارد بسیار پیچیده است. در این مورد هم در نمایشنامه می‌شه شعری را از حضرت مولا گفت:

خمُش ای عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون              که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد

راجع به این ساحت خموشی گزیده است، اما این خَموشی گویا است! برای اهل‌دل و راز این سکوتی باعث می‌شود که به فکر فرو روند و دست به حدس بزنند. در نمایشنامه هم، حتی یک صحنه با سکوت برگزار می‌شود.

این بخش جزو ایهام‌های نمایشنامه است که من به آن ورود نمی‌کنم، چون در گفت‌وگوی این‌چنینی و مختصر، بحث در مورد آن نمی‌گنجد و بهتر است در نشست‌های متعدد و حضوری راجع به آن صحبت کرد.

ما در ادب فارسی هم نگاه‌هایی نزدیک به این حالت داریم، مانند نگاه عین قضات همدانی و مولانا و همه گویی تا یکجایی پیش می‌روند و دیگر ادامه نمی‌دهند. انگار قرار است آن‌هایی که بفهمند، بفهمند و آن‌هایی که قرار نیست نفهمند، نفهمند و این بخشی از دایره حیات هست.
 

ممنون از زمانی که در اختیار ما قراردادید.

تهیه و هماهنگی: شانی‌دژاکام
گفتگو و نگارنده: همسفر حامد خزائی‌پور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .