English Version
English

رنگ زندگی

رنگ زندگی

محبوبا،‌گامهایم را در مسیر حرکت از اسارت به سمت رهایی استوار گردان.

با دعا شروع می کنم که چه زیباست هنگامی که انسان با خالق خود ارتباط برقرار کند و برای دیگران هم دعا نماید.

من یک معتاد بودم، دوازده سال پیش با هروئین آشنا شدم ولی قبل از آن یکی دوسال هم حشیش و الکل مصرف می کردم. آن روزها اصلا به فکر آینده ام نبودم و هرکس نصیحتم می کرد من توجهی به حرفهای او نمی کردم. اما رفته رفته لذت کاذب مواد پای مرا به کمپ و بازداشتگاه و حتی ترد شدن از خانواده کشید و من به همین وضع روزگار می گذراندم. بارها و بارها با خودم فکر می کردم که اگر من مشکلی مانند بیماری قند و یا هر بیماری دیگری داشتم آیا بازهم برخورد خانواده ام با من چنین بود. انتظار داشتم که آنها قبول کنند که اعتیاد هم یک نوع بیماری است اما وقتی آنها با حرفهایشان به من حمله می کردند باعث می شدند من دلیل دیگری هم برای احساس بدی که نسبت به خودم داشتم، پیدا کنم. من به اندازه ای از خودم نفرت داشتم که چندین بار اقدام به خودکشی کردم اما خدا خواست و زنده ماندم. خیلی وقتها از ترس اینکه اعتماد دیگران را از دست بدهم قولهایی می دادم اما نمی توانستم به قول خود عمل کنم و حتی اگر قصد اجرای آنرا هم داشتم اما طبیعت بیماری من باعث می شد که از واقعیت فرار کنم.

تا اینکه در سال 92 با فرشته ای که خدا برایم فرستاده بود آشنا شدم. چون مواد مصرف می کردم نمی توانستم به مادرم بگویم بنابراین تصمیم گرفتم به کمپ رفته و مواد را ترک کنم. بعد از 66 روز از کمپ ترخیص شدم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم. مراسم خواستگاری و عقد برگزار شد اما دوماه از عقدمان نگذشته بود که من مواد مصرف کردم و با این کار زندگی را برای شریک زندگیم به جهنم تبدیل کردم. اما همسفر مهربان و دلسوزم با همه سختیها ساخت،‌با دروغهایم، با قیافه تابلوام، من حتی حقوق او را هم ازش می گرفتم اما او باز هم صبر می کرد تا اینکه دستم پیش او رو شد. همه می گفتند که اینبار از تو جدا می شه اما او در برابر همه عذابها و رسوایی که برایش به بار آورده بودم مرا با کنگره 60 آشنا کرد و همسفر و حامی سفرم شد و من از این بابت بسیار خوشحالم چون او راه نجات از همه مشکلات را به من نشان داد.

حالا مدت شش ماه است که به نام مسافر و نه به نام معتاد سفر می کنم. من در طول این شش ماه چیزهای زیادی یادگرفته ام و از آقای مهندس دژاکام که بانی کنگره 60 هستند کمال تشکر را دارم و دست های مبارکشان را می بوسم.

رنگ و بوی زندگیم فرق کرده است، من تا قبل از ورود به کنگره هیچ حس لذتی از زندگی نداشتم اما حالا خیلی خیلی خوشحالم و به خودم می بالم که به عنوان یک انسان فرصت زندگی و خدمت کردن در کنگره 60 به من عطا شده است.

با تشکر: مسافر محمدرضا لاهوتی

نگارنده: مسافر پویا ستاری

منبع کنگره 60

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .