English Version
This Site Is Available In English

آغوش راهنمایم حس آرامش، مهر و محبت می‌دهد

آغوش راهنمایم حس آرامش، مهر و محبت می‌دهد

سه‌شنبه وقتی وارد کنگره شدم، راهنما همسفر معصومه را دیدم، دوباره من را با آن آغوش گرم  بغل کردند، احساس خوبی به من دست داد و همیشه این بغل کردن و فشار دادن ایشان به من خیلی‌خیلی حس آرامش، مهر و محبت می‌دهد. وقتی‌که به من می‌گویند: زهرا خوبی خوش آمدی به من دلگرمی و حس‌بودن را می‌دهد. راهنمایم همسفر معصومه از من خواستند تا دلنوشته‌ایی بنویسم. من اصلاً قبول نمی‌کردم و می‌گفتم که من نمی‌توانم و بلد نیستم، بنویسم. نوشتن برایم خیلی سخت بود ولی به اصرار ایشان قبول کردم. گفتند وقتی قلم روی دفتر بگذاری، می‌توانی. تو می‌توانی به من اعتماد کن. گفتم چه بنویسم، گفتند هرچه دوست داری.

در این فکر بودم که چه بنویسم تا این‌که به یادم آمد، هروقت مریض می‌شدم، برای مسافرم مهم نبود، انگار من را نمی‌دید، من اگر رو به قبله هم می‌شدم، اصلاً برایش مهم نبود، من را نمی‌دید و همیشه به اصرار دخترم و اطرافیانم می‌آمد و یک‌بار به من گفت: بیا بریم دکتر، من هم از روی لجبازی و ناراحتی می‌گفتم: نه و همیشه با دخترم دکتر می‌رفتم یا دخترم برایم دارو می‌گرفت. طی این چهار ماهی که با مسافرم به کنگره می‌آییم، مریض شدم و بدون این‌که من یا دخترم بگوییم، شربت سرفه گرفت که خیلی برایم تعجب‌آور بود و طوری که اصلاً باورم نمی‌شد، با این‌که خیلی کار کوچکی بود ولی برای من باارزش و با اهمیت بود. به امید روزی که مسافرم از دام اعتیاد رها شود و زندگی آن روی خوش را به ما نشان دهد.

نویسنده: همسفر زهرا قاسمی رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پانزدهم)
رابط خبری: همسفر حدیثه رهجوی راهنما همسفر معصومه(لژیون پانزدهم)
ارسال: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا ( لژیون هفدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .