جلسه چهارم از دوره سی و پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی شفا مشهد به استادی راهنما همسفر زهره، نگهبانی همسفر مهناز و دبیری همسفر مبینا با دستور جلسه «در کنگره۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟» روز دوشنبه ۲۴ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
(2).jpg)
خلاصه سخنان استاد:
بسیار خوشحالم که در جمع شما حضور دارم؛ گاهی اوقات اتفاقاتی میافتد که باور نمیکنم، فکر نمیکردم بخواهم در چنین روزی در نمایندگی شفا استاد جلسه باشم؛ نمایندگی شفا برای من پر از مهر و محبت است، همچنین یادآور خاطرات من، از گروه مرزبانی، ایجنت، نگهبان، دبیر از همسفر هما و همسفر معصومه که باعث شدند این جایگاه را تجربه کنم متشکرم، به همسفر شفیعه و همسفر زهرا تبریک عرض میکنم، دوره خدمتی را که گذراندند، انشاءالله دورههای پربرکتی را داشته باشند.
درباره دستور جلسه «در کنگره۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟» چیزی که امروز برای من روشن شد، در مسیر آمدن به اینجا بود؛ کوچه و خیابانهای اطراف نمایندگی یادآور روزهای گذشته بود؛ دوران اعتیاد و در کنار فرد مصرفکننده زندگی کردن بسیار سخت است، با اینکه همسفر من جزو مصرفکنندگان بیآزار بود؛ ولی باز وقتی آن روزها را به یاد میآوریم، میبینیم چه سختیهایی را گذراندیم که حالا آنها را فراموش کردهایم.
همین دستور جلسات هستند که یادآور آن روزها هستند و اینکه در من چه تغییراتی به وجود آمد؛ از آدمی بههمریخته و کسی که شاید صبر درستی ندارد، مهر و محبت را نفهمیده و انسانها را درک نمیکند، از تمام اینها عبور میکنیم، همان تغییر در حس است؛ چگونه این تغییرات به وجود میآید و ما را تا کجا میبرد؟ همین جایگاههای خدمتی چه مقدار تغییرات درون انسان به وجود میآورد؟ تمام اینها را کجا میخواستیم به دست آوریم؟ من به شخصه کجا میتوانستم به دست آورم؟
بیرون از کنگره۶۰ در کلاسهایی شرکت میکنیم که برای مثال استاد 3 ساعت راجع به موضوعی صحبت میکند و مبلغی را از من میگیرند حالا در انتها مدرکی هم میدهند برای اینکه شما در این جلسه شرکت کردهاید؛ اما اینجا میآییم، راجع به دستور جلسات صحبت میکنیم؛ مشارکت افراد که مملو از اطلاعات و تجربه است را در اختیار من قرار میدهند؛ خود من وارد بازی میشوم و صحبت میکنم، یک ساعت و نیم به این شکل میگذرد و یک ساعت و نیم باقی، در لژیون از صحبتهای راهنما بهرهمند میشوم؛ همچنین دوستان هم لژیونی صحبت میکنند، در واقع بهصورت عملی روی ما کار میشود.
پس این جلسات بسیار ارزشمند است و من میتوانم در جلسات کنگره یاد بگیرم و خود را توانمند کنم؛ همین قدرت بیان من چهقدر تغییر کرده است؟ اکثر ما نمیتوانستیم حرف بزنیم؛ دست و پاهای ما میلرزید، این ثبات و پایداری را سیستم به ما داده و نباید فراموش کنیم؛ باید به خاطر همه اینها شکرگزاری کنیم. کنگره علم را در اختیار من قرار داد و به من آموخت که حرکت کنم، حرکت کردن با تغییر همراه است و تداوم تغییرات به انسانی دیگر تبدیل میشود، این انسان جدید باید قدردان و سپاسگزار باشد.
حال این قدردانی، اول باید در جهانِ ذهن من باشد؛ بهطوری که حتی در ذهن خود، سیستم را قضاوت نکنم، بدی را برای آن نخواهم، خیرخواه سیستم باشم و بعد در زبان خود سپاسگزار باشم؛ بهصورتی که در جان و جسم سپاسگزار باشم وگرنه اگر ما سوری کاری را انجام دهیم و فقط در زبان سپاسگزاری کنیم، اینها حرفهایی حاشیهای و کلیشهای است؛ بایستی با تمام وجود چیزهایی را که به دست آوردهایم درک کنیم و پس از آن بدانیم که باید کار را برای سیستم انجام دهیم.
خیلی جالب است که معجزهای هم اتفاق میافتد؛ وقتی میآییم سپاسگزاری و قدردانی میکنیم، میبینیم که بیشترین سود آن به خود ما برمیگردد. نمونه بارز آن لژیون سردار است که وارد بازی دیگری میشویم؛ میبینیم چشم ما بازتر شده، دیدهها روشنتر شده و انگار درهای دیگری به روی ما باز میشود.
هر قسمت آن به همین شکل است. هفته راهنما میآییم تشکر میکنیم (بسیار خوب است که این موضوع را در بیرون از کنگره هم ببریم؛ از معلم فرزند خود تشکر کنیم)، میبینیم همین تشکر بلاعوض ما چهقدر حسهای بین ما را متحول میکند و چهقدر پیوند محبت را بیشتر میکند، همین پیوند محبت باعث ترمیم خیلی از صفتها و از بین رفتن خیلی از مشکلات ما میشود که شاید باور نکنیم؛ ولی در عمل میبینیم اگر پیوند محبت بین انسانها برقرار باشد، چهقدر از گرهها را حل میکند.
قسمت بعدی دستور جلسه راجع به تجلیل از راهنما همسفر معصومه است؛ به ایشان تبریک میگویم، مطمئنم که سبکبال هستند؛ چون روزهای تجلیل با یک حس خاص همراه است، مخصوصاً با پیشینهای که همسفر معصومه دارند، نسبت به شناختی که از بدو ورود ایشان دارم.
چهقدر حسهای پاکی دارند، من یادم است که دبیر پارک بودند و همه سبدهای پارک را تمیز کردند و آوردند، این نشان میدهد کسی که تازهوارد و سفر اولی است خود برای خدمت جلودار میشود و در ادامه با ذوق و شوق کارها را انجام میدهد، همچنین در لژیون سردار سریعاً عضو شدند؛ به طریقی یک جلودار بودند.
بارها به ایشان گفتم: «معصومه، من احساس میکنم چیزهایی که ما طی 5 یا 6 سال زمان برد تا در کنگره به دست آوردیم، تو طی 1 سال به دست آوردی؛ واقعاً هم همینطور است، انسانهایی که پیشتاز، عاشق دانستن و یادگیری هستند مثل همسفر معصومه همیشه در حال رشد و پیشرفت هستند، برای ایشان آرزوی توفیق دارم؛ انشاءالله که همیشه پایدار، مقاوم و برای حفظ خود، خانواده و همچنین کمک به انسانها تلاش کنند.
تجلیل از راهنما همسفر معصومه
(3).jpg)
.jpg)
مرزبانان کشیک: همسفر ناهید و مسافر احمد
عکاس: همسفر زکیه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون هشتم)
تایپیست: همسفر یاسمن رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون شانزدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی شفا مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
161