هزاران راه را رفته بودیم، بارها ناامید و بدون هيچ نتيجه اي به جاي اول برمي گشتيم. ترک … واژهای که سالها شبیه یک رؤیای دور برای ما مانده بود. هر دری را زدیم؛ اما انگار همه راهها به بنبست میرسید. تا اینکه یک روز در اوج خستگیها، جرقهای از امید از دل اینترنت بیرون زد. نامی که بارها شنیده بودیم، کنگره ي ۶۰. با دلهره و امید، دنبال آدرس شعبه پاسارگاد به راه افتاديم. نوشته بود پنجشنبهها جلسهی مسافران و همسفران برگزار مي شود. کلمه همسفر برایم غریب بود. نمیدانستم یعنی چه؟ اما حس میکردم، این بار داستان چیز دیگری است. جلسه ساعت چهار برگزار مي شد و ما ساعت دو همان روز یعنی ۰۸/ ۰۸/ ۱۴۰۴ جلوی در ایستاده بودیم. مردی آرام و مهربان، به اسم آقا خسرو، جلو در ورودي بودند. مسافر من پیاده شد و با تردید چند سؤال پرسید. او با لبخندی عمیق و آغوشی گرم او را در بر گرفت، همان لحظه، انگار دیوار بیاعتمادیِ سالها در وجود مسافرم ترک برداشت. او برگشت سمت من و با چشمانی که برق امید در آن موج میزد گفت: اینجا همه با خانمهايشان می آيند، شما هم داخل شعبه بیا. خانمی است که باید با شما صحبت کند.
پیاده شدم، نمیدانستم چه چیزی در انتظارم است؛ اما همین که وارد شدم، خانمی سفید پوش، با آغوشی محکم و لبخندی از جنس آرامش به سمتم آمد و گفت: به کنگره ي ۶۰ خوش آمدید، بعد خودش را معرفی کرد، همسفر نسرین، مرزبان بود. همان برخورد اول، برایم مثل یک نشانه راه را مشخص مي كرد. نشانهای که میگفت: «اینجا آرامش پیدا میشود.» جلسه ساعت چهار شروع مي شد. ما هم با خنده و آرامشی که مدتها فراموشش کرده بودیم، به خانه برگشتیم و ساعت چهار دوباره خودمان را به آن جا رسانديم و از همان روز، انگار زندگیمان ورق خورد. آرامشی در خانهی ما حاكم شد که سالها گمش کرده بودیم. خانهای که پر از تنش، ترس، استرس و دلنگرانی بود. خانه ی ما دوباره نفس کشید. امروز که نگاه میکنم؛ فقط میتوانم بگویم: سپاسگزارم کنگره ي ۶٠ و آقای مهندس دژاکام هستم، برای آرامشی که هدیه دادید، برای راهی که روشن کردید، برای زندگیای که دوباره ساختید.
رابط خبری: راهنما همسفر زینت
نویسنده: همسفر ماریا رهجوي راهنما همسفر زينت (لژیون سوم)
ويرايش: همسفر فرزانه رهجوي راهنما همسفر فاطمه (لژيون دوم) دبير سايت
ارسال: همسفر زهرا رهجوي راهنما همسفر مرضيه (لژيون اول) نگهبان سايت
همسفران نمايندگي پاسارگاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
55