English Version
This Site Is Available In English

نور امید دوباره در وجودم جوانه زد

نور امید دوباره در وجودم جوانه زد

دهه‌ چهارم زندگی‌ام را آغاز کرده‌ام؛ در این مسیر با مشکلات و پستی بلندی‌های بسیاری روبه‌رو شدم و به‌گونه‌ای از آن‌ها عبور کردم، موفقیت‌هایی به دست آوردم و فرصت‌های زیادی را هم از دست دادم. در ادامه، شادی و شور تازه‌ای پیدا کردم که به من امید زیستن بخشید؛ اما هیچ‌چیز نتوانست مرا از عذاب درونی نجات دهد؛ بزرگ‌ترین کمبود زندگی‌ام آرامش بود، آرامشی که روح مرا سیراب کند و از رنجی که آزارم می‌داد رها سازد. همیشه احساس تنهایی داشتم و فکر می‌کردم کسی قدرم را نمی‌داند و به من احترام نمی‌گذارد.

دلخور و عصبی بودم؛ اگر اعتراضی می‌کردم، سرزنش می‌شنیدم که بهانه می‌گیرم، نمی‌دانستم علت چیست؟ تا این‌که با کنگره۶۰، آشنا شدم. از همان روز نخست، مهربانی را یافتم؛ عزت و احترام را با تمام وجود لمس کرده و معنای واقعی محبت و همدردی را چشیدم.  این‌جا نه گریه کردن ممنوع بود و نه لبخند بر لب داشتن؛ گریه‌هایمان درمان داشت و خنده‌هایمان دلیل؛ زیرا محبت از جنس دردی آشنا بود. کسی رفتارم را قضاوت نمی‌کرد؛ بلکه همیشه دستی بود که دستم را بگیرد و به جلو ببرد.

آقای مهندس، ما را از طریق راهنماها و نوشتن سی‌دی‌ها هدایت می‌کردند. با ورود به کنگره، همه‌چیز آرام‌آرام تغییر کرد، خودم را بیشتر دوست داشتم، ارزش وجودی‌ام را درک می‌کردم و برای زندگی و خانواده‌ام تلاش می‌نمودم. سفر اول را با موفقیت به پایان رسانده و وارد سفر دوم شدیم. مدت‌ها بود آرزو داشتم وارد لژیون جونز شوم و لذت تغذیه سالم را تجربه کنم؛ اما هر بار دلیلی از جنس نیروهای منفی مانع حرکت من می‌شدند.

تا این‌که به امید خداوند و یاری انسان‌هایی از جنس عشق توانستم وارد لژیون تغذیه سالم شوم تا بتوانم در ادامه این سفر اضافه‌وزن و ضدارزشی پرخوری را کنار بگذارم. امیدوارم رهجوی خوبی باشم و ارزش این موهبت را که آقای مهندس در اختیار ما همسفران قرار داده‌اند، درک و عمل کنم، دعاگوی ایشان و همه‌ راهنمایان مهربان هستم. شور و اشتیاق عجیبی دارم؛ احساس می‌کنم نور امید دوباره در وجودم جوانه زده و این احساس خوشایند مرا به وجد آورده تا نشاط و سلامتی‌ام را بازیابم. بیش از ۱ سال بود که نتوانسته بودم در پارک حضور داشته باشم و این باعث ضعف جسمی و درد در استخوان‌هایم شده بود.

سنگینی وزن و کم‌تحرکی، جز پیاده‌روی‌های معمول، درد زانو و انگشتان را برایم به‌ ارمغان آورده بودند، چند روز پیش از آغاز سفر جونز، با خود گفتم: مگر من چه سنی دارم که این‌همه بدنم درد می‌کند؟ و من که توانایی انجام سفر را نداشتم، چگونه مسافرم را قضاوت می‌کردم که اراده می‌خواهد؟ راه برایمان باز شده تا حالمان خوب شود. به‌عنوان یک راهنما تازه‌واردین، خجالت می‌کشیدم بگویم باید کنگره را به‌واقع درک کنیم؛ زیرا خودم هنوز نمی‌توانستم بر ضدارزشی‌هایم غلبه کنم و امروز را به فردا موکول می‌کردم؛ اما به یاری خداوند و راهنمای خوبم در لژیون تغذیه سالم، سفر خود را آغاز کردم و امیدوارم با طی مسیر و گذراندن مدت زمان تعیین شده، سفر خود را با موفقیت به پایان رسانده و بتوانم آرامش ذهنی و جسمی را توأم با هم تجربه کنم.

نویسنده: راهنما تازه‌واردین همسفر مهدیه (لژیون تازه‌واردین)
رابط خبری لژیون تازه‌واردین: راهنما تازه‌واردین همسفر سحر (لژیون تازه‌واردین)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .