سیدی نقاش، مثل تمام سیدیهای آقای مهندس، بسیار آموزنده بود. در این سیدی آقای مهندس مطلبی را از استاد خود برای ما توضیح میدهند که مربوط به تاریخ ۷۵/۰۹/۱۶ است. ایشان در ابتدا از بزرگی جهان آفرینش توضیح دادند؛ اینکه جهانهای آفرینشِ زیادی وجود دارد که فقط از پنج درصد این جهان آفرینش که در آن زندگی میکنیم؛ آگاهی داریم و از جهانهای دیگر اطلاعی نداریم. حال چگونه بهراحتی میگوییم این را قبول دارم، آن را قبول ندارم. یاد جمله آقای مهندس افتادم که میگویند: اگر میخواهیم از صحت چیزی باخبر باشیم، باید نوشتارها و گفتارهای ما؛ جلوتر از آن مطالب باشد. حال وقتی از صورِ ظاهر و باطن خود و خلقت جهان هستی ذرهای نمیدانم، چگونه میگویم قدرت مطلق و ادیان و کائنات و… را قبول ندارم؟!
در ادامه، در این سیدی آقای مهندس فرمودند که جسم انسان از گِل آفریده شده است و جان انسان از آتش یا نار خلق شده است و گفتند منظور از اینکه جسم انسان از خاک تهیه شده، این است که عنصرهای درون خاک مثل منیزیم، کلسیم، پتاسیم، آهن و… در جسم انسان وجود دارد و گفتند غیر از کالبد فیزیکی، آنچه میماند جان است. باز فرمودند در مورد انسان و کالبد آن، نقاش ماهر ما نیستیم؛ نقاش ماهر خداوند یا طبیعت یا هستی است. این نکته مهم در مورد انسان وجود دارد که تمام ادیان و پیامبران در مورد خودشناسی فرمودند؛ اینکه نقاش اصلی خداوند است که انسان را خلق کرده و انسان را در جایگاهی والا قرار داده است، یعنی به انسان اختیار داده شده است تا خودش سرنوشت خودش را رقم بزند. در واقع قلمموی نقاشی را به دست انسان دادهاند تا خودش کامل کند. در اینجا آن را به وادی اول ربط میدهم: «با تفکر، ساختارها آغاز میشود و بدون تفکر، آنچه هست رو به زوال میرود.» همهچیز مثل صفحه سفید نقاشی است و سپس ساختارها به وجود میآید.
در وادی اول متوجه شدیم که امروز در هر نقطهای که قرار داریم، به دلیل تفکری است که در گذشته انجام دادهایم و بذر آن را کاشتهایم. در واقع مشکلات ما یا آرامشی که در زندگی داریم، برمیگردد به همان ساختاری که در گذشته نقاشی کردهایم و سالها آبیاری کردهایم و امروز به برداشت آن رسیدهایم. مثلاً سالها تفکر کردم که من آدمِ بدبختی هستم، یا جوانی من گذشت، برای چه زنده هستم، یا چرا به دنیا آمدهام و هزاران چرای دیگر؛ یا برعکس آن، با وجود مشکل با خود تکرار کردم که من میتوانم این مشکل را حل کنم، من میتوانم رشد پیدا کنم و از این مشکلات عبور کنم و…
در کنگره یاد گرفتم که باید به تفکراتم جهت بدهم و ذرهذره ساختار وجودی خود را بشناسم و برای اهدافم بذری بکارم و در جهت رسیدن به آن تلاش و کوشش کنم و هیچوقت ناامید نباشم و بدانم مشکلات لعنت خداوند نیستند، بلکه رحمت خداوند هستند و در این جهان آمدهام که آموزش ببینم و در ادامه خدمت کنم. در سیدی، مثال خیلی زیبایی آقای مهندس گفتند: ما یا در حال تقاص پس دادن هستیم یا در حال آموزش، که هر دو حالت به نفع ماست؛ زیرا حتی در تقاص پس دادن هم حساب ما در حال بازنگری شدن است.
در اینجا باز یادآور شدند که انسان اشرف مخلوقات است و هرگونه که بخواهد میتواند سرنوشت خودش را نقاشی کند و گفتند: در واقع آراسته بودن و نگهداری نمودن از این خلقت به ما محول شده است. باید در حفظ و نگهداری جسم خود تلاش کنیم و به خود ضرر نرسانیم. خداروشکر در مسیر کنگره، قدر وجود خود را بهتر میدانیم و با آموزشهایی که میگیریم، توانستهایم به زندگی خود نظم بدهیم؛ یعنی سر ساعت مشخصی بخوابیم و بیدار شویم، از تغذیه سالم استفاده کنیم، اگر چاق هستیم در لژیون جونز شرکت کنیم و با روش صحیح وزن خود را کم کنیم. آقای مهندس فرمودند: زشتترین موجود، انسانی است که چاق باشد و برهنه باشد و گفتند قصد توهین ندارند، قصد بیدار شدن دارند؛ اینکه بیدار شویم و به جسم و نگهداری آن اهمیت بدهیم. باید در مسیر درست و صراط مستقیم باشیم و از اعمال ضدارزشی پرهیز کنیم. درست است که مسیر ضدارزشی لذتبخش است، اما در انتها باعث نابودی انسان میشود.
در ادامه از خواست انسانها صحبت کردند؛ اینکه هر انسانی تا خواسته قوی نداشته باشد، کسی نمیتواند به او کمک کند. منِ همسفر، تا خودم نخواهم ذرهذره وجود خودم را بشناسم یا برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم، کسی نمیتواند به من کمک کند. باید خواسته قوی داشته باشم و در مسیر درست حرکت کنم و فرمانبردار راهنمای خود باشم تا به نتیجه موردنظر برسیم. در نهایت، آقای مهندس گفتند پیامبران در واقع آمدهاند تا فرامین الهی و صراط مستقیم را نشان دهند و اینکه پیامبری فقط برای ملت خاصی نبوده است و ملت بودن مهم نیست، گفتههای آنها مهم است. یاد وادی چهاردهم افتادم که جانشین وقتی از عشق صحبت میکند، میگوید: «از عشق چه بگویم؛ که شاه و گدا، زشت و زیبا، با خدا و بیخدا، سرخ و زرد، سیاه و سفید، باسواد و بیسواد و…» را نمیشناسد و هیچ حد و مرزی ندارد. فرامین الهی هم همینطور است؛ تمام خرد جانی این فرامین را قبول دارند، مثل دروغ نگفتن، غیبت نکردن، حسادت نداشتن، فساد نکردن و… . برای رسیدن به خود، باید تسویه و پالایش کنیم.
در نهایت، آقای مهندس از بخشش صحبت کردند و اینکه چقدر مهم است. بخشیدن فقط مالی نیست، جانی هم میشود؛ مثل تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ که بلاعوض و با عشق خدمت میکنند. جا دارد اینجا از آقای مهندس و راهنمای خود، همسفر مهتاب، تشکر کنم که عاشقانه در حال آموزش دادن به ما هستند و بخشش را خیلی زیبا برای ما باز کردند. من خودم برکتِ بخشش را با پوست و گوشت و استخوانم درک کردهام که خدا سریعالحساب است. وقتی بلاعوض ببخشی، برکتی در زندگی رخ میدهد که گاهی حتی نمیتوانی توصیفش کنی و تا قدم در این راه نگذاری، برکت آن را نمیتوانی درک کنی.
نویسنده: همسفر سمیه.ن (عضو لژیون سردار)
رابط خبری: همسفر عفت (عضو لژیون سردار)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)، دبیر اول سایت
نمایندگی همسفران خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
56