به نام قدرت مطلق الله
اولین جلسه از دور چهلم کارگاه های آموزشی ویژه مسافران و همسفران کنگره60 ، نمایندگی ایمان با استادی مسافر اشکان، نگهبانی مسافر حمید و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه "بنیان کنگره 60" در روز دوشنبه 17 آذرماه 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
در ابتدا یک تشکر ویژه دارم از آقای توانگر، استاد عزیزم، که اجازه دادند یکبار دیگر این جایگاه را تجربه کنم و از این فرصت آموزش بگیرم. همچنین از بنیان کنگره ۶۰ سپاسگزارم.
اگر بخواهم از ورود خودم به کنگره بگویم، زمانی که وارد شدم هیچ شناختی از کنگره نداشتم و فقط از طریق همسفرم با کنگره آشنا شدم. رفتهرفته که جلو آمدیم شنیدیم که عزیزی اینجا هست که به ما آموزش میدهد و کتابهایی دارد که باید تدریس شود. وقتی بیشتر پیش رفتم و آقای مهندس را دیدم، برایم بسیار عجیب بود. ایشان آنقدر متواضع و فروتن هستند که دفعه اول در پارک وقتی با لباس ورزشی از کنار ما رد شدند باورم نمیشد ایشان مهندس هستند. تمام آن تصوراتی که از یک فرد بزرگ، با کتابها و مقامهای بالا داشتم، در ذهنم فرو ریخت؛ دیدم ایشان چقدر ساده و صمیمی هستند.
.JPG)
همیشه با خودم میگفتم: اگر آقای مهندس میخواست، چه جایگاهی میتوانست به دست بیاورد؟ همه ما میدانیم که برای گرفتن شال پهلوانی به ایشان مراجعه میشود و ایشان باید تایید کنند و چقدر میتوانند درآمدهای زیادی داشته باشند، اما همه این توان و امکانات را صرف ما میکنند؛ صرف منِ اشکان، صرف کنگره، صرف دانشگاه. این واقعاً عجیب و شگفتانگیز است. گاه در خانه با همسفرم صحبت میکنم و به او میگویم: آقای مهندس به چیزهایی فکر میکنند که من باورم نمیشود. در کنار مسئله اعتیاد و آموزشهایی که برای ما فراهم کردهاند، میروند سراغ موضوعاتی مثل اضافهوزن، چاقی، سرطان و حتی تأسیس دانشگاه! من واقعاً جایی چنین عشق و توجهی ندیدهام.
.JPG)
امروز که نوشتارهای شعب مختلف را مرور میکردم، یک چیز توجهم را جلب کرد: تقریباً همه به عشق در وادی آخر اشاره کرده بودند؛ عشقی که از درون آقای مهندس جاری میشود و به تمام کنگره میرسد. ما این را لمس میکنیم. وقتی با حال خراب، پس از یک هفته، یک ماه یا حتی یک سال سختی وارد کنگره میشویم، همین که دوستانمان را میبینیم و یک سلام ساده رد و بدل میشود، همه چیز فراموش میشود. این همان عشق جاری در کنگره است.
.JPG)
من حتی در محیط کارم که خیلی هم دوستش دارم، این حس را ندارم. در آنجا آدم مجبور است چارچوبهایی را رعایت کند و حتی با صمیمیترین همکارش خیلی صمیمی نشود. اما اینجا نه؛ من در کنگره واقعاً این عشق را میبینم که آقای مهندس جاری کردهاند و در تکتک شما احساسش میکنم. منِ اشکان باید یاد بگیرم این عشق را در زندگیام جاری کنم تا بتوانم پیشرفت کنم.
ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
.JPG)
تایپ: مسافر مهدی
ویرایش: مسافر احمد
عکاس خبری : مسافر امیر
مسئول خبری : مسافر ابوالفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
121