English Version
This Site Is Available In English

کنگره۶۰ من و مسافرم را هم‌زبان کرد

کنگره۶۰ من و مسافرم را هم‌زبان کرد

با عشق زندگی‌مان را آغاز کردیم. ۴ سال بعد از ازدواج، مسافرم فقط به بهانه اینکه با یک‌بار مصرف چیزی نمی‌شود، لب به مواد مخدر زد. هربار از دفعه قبل برای او شیرین‌تر می‌شد. اوایل برای من سخت بود؛ ولی کم‌کم عادی شد. کاری از دستم برنمی‌آمد، بدون مواد‌مخدر زندگی، عروسی و مهمانی برای او معنا نداشت. از اینکه مسافرم روزبه‌روز جلوی چشمانم آب می‌شد، ناراحت بودم. از اینکه روزی مسافرم را از دست بدهم، می‌ترسیدم؛ حتی یک لحظه هم فکر جدایی به ذهنم نرسید. من و مسافرم عاشق یک‌دیگر بودیم، مسافرم را خیلی دوست داشتم، به همین خاطر خانه را محیط امن برای مصرفش کردم که هیچ کس از اعتیاد او باخبر نشود. پاتوقش خانه بود و من دوست و همراه او بودم. دوست نداشتم کسی همسرم را فردی بی‌لیاقت، بی‌عرضه و معتاد خطاب کند.
بعد از ۱۰ سال مصرف دیگر از چهره ژولیده خود و اینکه توانایی انجام هیچ کاری را نداشت خسته شده بود. اذن ورود به کنگره۶۰ صادر شد و مسافرم با خواست خودش وارد کنگره۶۰ شد. سفر بسیار خوب و شیرینی داشت، طی سفر شاهد تغییرات رفتار و کردار مسافرم بودم، کنگره۶۰ اعتمادبه‌نفس او را برگرداند و حس و حالش را تغییر داد. روزبه‌روز بهتر و شاداب‌تر شد؛ اما من هنوز در تاریکی و جهل بودم، همیشه به حال خوب مسافرم غبطه می‌خوردم و به قول معروف روی اعصابش راه می‌رفتم.
۱ ماه به رهایی مسافرم مانده بود که به سفارش راهنمای مسافرم وارد این مکان مقدس شدم. از همان روز اول آرامش، حس و پیام کنگره۶۰ را دریافت کردم. برای اینکه در مقابل مسافرم کم نیاورم، برای رشد و تکامل خودم تلاش و حرکت کردم، آموزش گرفتم، گوش به فرمان بودم و در زندگی کاربردی کردم. مسافرم با داروی OT و من با نوشتن سی‌دی‌ها سفر کردیم. با آموزش گرفتن قدم‌به‌قدم از جهل، نادانی و ظلمت به طرف دانایی و روشنایی حرکت کردم. کنگره۶۰ آدرس خودم را به خودم داد و مانند روزنه نوری در اعماق تاریکی زندگی من بود. من و مسافرم را هم‌زبان کرد و باعث شد بیشتر یک‌دیگر را درک کنیم.
امروز تغییرات زیادی را در وجودم احساس می‌کنم. تفکر کردن، بخشیدن، عشق ورزیدن، دوست داشتن و درسی که در هیچ دانشگاهی به من آموزش داده نشده بود را یاد گرفتم. الآن ۳ سال و ۵ ماه است که از زمان رهایی ما می‌گذرد و من همچنان در راه کنگره۶۰ به آموزش گرفتن ادامه می‌دهم. من و خانواده‌ام این موفقیت و ورود به روشنایی از ظلمت اعتیاد را مدیون زحمات ارزشمند مهندس حسین دژاکام و راهنمایان مسافر رضا و همسفر فرزانه و همسفر ندا هستیم. خداوند را هزاران‌بار شکر می‌کنم به‌خاطر قدمی که در این مکان مقدس گذاشتم، نه فقط به دلیل درمان شدن مسافرم، بلکه من نیز رهایی گرفتم، رهایی از نادانی، تاریکی، ناامیدی، ترس و ... . امروز که به مسافرم و زندگی که با عشق در کنار هم هستیم نگاه می‌کنم، بیشتر از قبل به او افتخار می‌کنم.
نویسنده: راهنمای تازه‌واردین همسفر نازنین
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون یازدهم)
ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر زهره نگهبان سایت 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .