زندگی زیبایی داشتیم، خورشید فروزان بر سر زندگی ما نور افشانی میکرد. همه چیز بر وفق مراد بود و من تا حدودی توانسته بودم به آنچه در ذهن خود داشتم برسم، همیشه خدا را بابت این روزهای قشنگ شاکر بودم. همه چیز عالی و مسافر من همیشه همدل و همراه من بود که ناگهان اتفاقی که نباید، افتاد. ناگهان متوجه ابر سیاهی شدم که جلوی خورشید فروزان زندگی من را گرفته بود، تاریکی را حس میکردم؛ ولی ایمان داشتم که هنوز گرما و نور خورشید پشت ابر روی زندگی من است. مسافر من تخریب زیادی نداشت؛ ولی انواع و اقسام افکار شیطانی داشت من را از پای درمیآورد. یعنی چه میشود؟ یعنی زندگی که با چنگ و دندان به دست آوردهایم متلاشی میشود؟ یعنی مسافر من میتواند خود را از این بند نجات بدهد؟ یعنی من باید از این زندگی با طلاق خداحافظی کنم؟
این افکار داشت من را دیوانه میکرد، من بودم و سیاهی، سکون و یک عالمه بغض در گلو که به اندک چیزی فوران میکرد؛ ولی من همیشه ایمان داشتم، حواس خداوند به بندگان خود هست، کافی بود که مسافر من بخواهد. یقیناً میتواند خودش را تغییر بدهد؛ چون صفت گذشته در انسال صادق نیست؛ چون جاری است. آری! کافی بود مسافر من اراده کند و بخواهد خودش را از این بند نجات بدهد و یقیناً میتوانست؛ ولی ما مانده بودیم و انتخاب راه، اینکه چگونه این ابر سیاه را از جلوی خورشید دور کنیم. چگونه دوباره قشنگی را به زندگی خود برگردانیم و من مانده بودم و مسافری که حاضر نبود با کسی در این مورد صحبت کند. تا اینکه روز موعود فرا رسید و خداوند راه را برای ما باز کرد، آری! مسافر من توانسته بود با تفکر به این پی ببرد که باید از یک جایی شروع کند و با اولین قدم راه برای او نمایان شد و پا به دنیای زیبا و قشنگ کنگره گذاشت.
من همراه مسافر خود در روز گلریزان وارد کنگره شدیم و مسافر من فهمید او هست که میتواند با نیروی اختیاری که دارد، مصرفکننده نباشد؛ برای همیشه این صفت ضدارزشی را کنار بگذارد. آری! او توانست خیلی قشنگتر از آن چیزی که فکر میکرد، در صراط مستقیم قرار بگیرد. حال نوبت آن رسیده بود که برای تغییر صفت گذشته خود، حس خود را تزکیه کند و اولین قدم برای تزکیه تفکر بود. کافی است فقط انسان اراده کند که در سمت ارزشها قدم بردارد، آنوقت تمام هستی به او کمک خواهند کرد که طعم شیرین رهایی را بچشد. آری! با اراده سه نیروی نور، حس و صوت به کمک انسان میآیند و وقتی انسان پالایش شد و در صراط مستقیم قرار گرفت، نیروی القاء و الهام به کمک انسان میآیند تا انسان تغییر صفت بدهد و از قعر تاریکیها به روشنایی برسد.
مسافر من خیلی بااراده قدم برداشت و چون رودی جاری برای اینکه به اقیانوس علم و معرفت برسد، در مسیر تمام سنگها و قلوهسنگها را کنار زد و با طعم خوش رهایی بعد از ۱۰ ماه و ۱۲ روز به دریا راه یافت و دوباره ما شاهد روزهای قشنگ زندگی در روز ۱۴۰۴/۷/۱ شدیم و دوباره توانستیم طعم شیرین زندگی را با تمام وجود حس کنیم. جا دارد تشکر ویژه داشته باشم از آقای مهندس دژاکام و خانواده بزرگ کنگره۶۰ و راهنمای مسافرم که نقش ارزندهای در رهایی ایشان داشت.
نویسنده: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
عکاس: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر مرضیه(لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون یازدهم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
همسفران نمایندگی امام قلی خان
- تعداد بازدید از این مطلب :
182