من یک سفر اولی هستم که با دل شکسته و زخمی، جسم خسته و بیمار وارد کنگره شدم. زمانیکه وارد جمع کنگره شدم جمعی که با گرمی و مهربانی من را در آغوش میگرفتند به سختی جلوی اشکهایم را میگرفتم، واقعاً برای من عجیب بود؛ من آن روز معنی همسفر را نمیدانستم.
در تمام این سالها مسافرم را از روی جهل و ناآگاهی همراهی میکردم؛ از هر روشی وارد میشدم تا مشکل را حل کنم؛ ولی چون مسافرم نمیخواست با شکست مواجه میشدم به خاطر اینکه دانایی کامل نداشتم با هربار شکست از لحاظ روحی به خودم آسیب میزدم و انواع بیماری به سراغ من آمد با این اوضاع تسلیم هم نمیشدم و از نو شروع میکردم سالها گذشت و من مدام کنگره را به مسافرم پیشنهاد میدادم آن موقع شناختی نداشتم فقط میدانستم چنین مکانی هست و خانمها هم میتوانند شرکت کنند.
من با اینکه شغلی داشتم که تمام شهر من را میشناختند به مسافرم میگفتم من هم کنار شما هستم برای من مهم نیست که همه من را میشناسند متأسفانه مسافرم دوران مصرف به حرفهای من توجهی نمیکرد تا اینکه آخر به لطف خدا قسمت شد که وارد این مسیر آموزش شویم.
در این راه پرتلاطم و سخت با راهنمایی دلسوز و مهربان آشنا شدم که در تنهاییهایم مثل کوه تکیهگاه من شد راه را به من نشان داد، به من یاد داد که قویتر از قبل باشم و در این مسیر سخت بیشتر از قبل صبوری کنم و با آموزشهای درست از مسیر درست عبور کنم.
با اینکه اول راه هستم و مسافرم به رهایی نرسید و گاهی در طول سفر اشتباهاتی دارد؛ ولی دیگر مثل قبل ناامید نمیشوم، به لطف آموزشهای کنگره افکار منفی را از خودم دور میکنم و از نو شروع میکنم حس میکنم قویتر شدم و این اعتماد به نفس را مدیون آقا مهندس هستم.
از خدا میخواهم به لطف این مکان مقدس نیرویی به من بدهد که بتوانم استقامت داشته باشم و منیت را از خود دور کنم و دانایی خودم را ارتقا بدهم تا در این مسیر به راه کج نروم و زحمات خودم را بی نتیجه نگذارم. به امید روزی که همه مسافران از بند اعتیاد رهایی پیدا کنند مسافر من هم رها شود و خنده واقعی دخترم را ببینم.
نویسنده: همسفر صغری رهجوی راهنما همسفر سمیرا(لژیون شانزدهم)
رابطه خبری: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا(لژیون شانزدهم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فیروزه(لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون هشتم)نگهبان سایت
همسفران نمایندگی نیمایوشیج
- تعداد بازدید از این مطلب :
29