به نام قدرت مطلق الله
چهاردهمین جلسه از دور سی و نهم کارگاه های آموزشی ویژه مسافران و همسفران کنگره60 ، نمایندگی ایمان با استادی مسافر روحالله ، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر امیررضا با دستور جلسه "وادی دهم: صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است" در روز دوشنبه 10 آذرماه 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
از همه عزیزان سپاسگزارم. پروردگارا، شاکر و قدردان تو هستم که به من فرصت دادی وارد کنگره شوم و امکان تجربهکردن این جایگاه را پیدا کنم. همینطور از جناب مهندس تشکر میکنم؛ از نگاه من ایشان بزرگمردی تاریخی هستند که توانستند راه درمان مواد مخدر را بنیانگذاری کنند. همچنین از راهنمای عزیزم، آقای مصطفی، نهایت سپاس را دارم. با احترام کامل در برابر ایشان تعظیم میکنم و دستانشان را میبوسم؛ زیرا واقعاً مرا از تاریکی بیرون آوردند و به سمت نور هدایت نمودند. از آقا میلاد نیز قدردانی میکنم که امروز با اصرار مرا تشویق کردند تا این جایگاه را تجربه کنم. جایگاه بسیار ارزشمندی است؛ هرچند در ابتدا استرس زیادی داشتم، اما خدا را شکر انرژی آنقدر بالا بود که این نگرانی از بین رفت. در ادامه، از ایجنت محترم، مرزبانهای عزیز، مرزبانهای دوره قبل و راهنماهای تازهواردین بهویژه آقا سعید و آقا صادق تشکر و قدردانی میکنم. واقعاً از همه عزیزان کمال سپاس را دارم.
.JPG)
دستور جلسه را به دو بخش تقسیم میکنم. از نظر من، زمانی بهخاطر منیت، ترس و ناامیدی به مصرف مواد مخدر روی آوردم. من مصرفکنندهای بودم که به شکل بسیار نادرست و آسیبزننده مصرف میکردم. درواقع مصرفکننده بدمصرفی بودم، آنقدر در تاریکی فرورفته بودم که عزتنفس خود را از دست داده بودم؛ جایگاه شغلیام از بین رفته بود، جایگاه خانوادگیام نابود شده بود، حرمت پدر بودنم از بین رفته و حرمت شوهر بودن نیز رو به زوال بود. در همان زمان، خدا را شکر پیام کنگره به من رسید.
وقتی میگویم مصرف نامناسب داشتم، بیدلیل نیست. برخی افراد از مصرف لذت میبرند، اما من در ده سال به اوج تاریکی رسیدم و همانگونه که جناب مهندس در سیدی میفرمایند، جهنم واقعی را تجربه کردم. بازگشت عزتنفس پس از نابودی، کاری بسیار دشوار است. نمیخواهم حال عزیزان را بد کنم؛ اما باید بگویم ورودم به کنگره و شنیدن جمله «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است» نقطه عطفی برای من شد. گاهی یک جمله یا دو جمله میتواند مسیر زندگی انسان را تغییر دهد.
در دو ماه ابتدایی سفر، عملکرد بسیار ضعیفی داشتم؛ تا اینکه یک روز در روستا، با حال بسیار نامناسبی مواجه شدم. دارویی که برای سه یا چهار هفته در اختیارم بود، بهدرستی مصرف نکرده بودم؛ هفته اول از ترس آن را افزایش داده و سپس با آب مخلوط کرده بودم. وضعیت داروهایم بههم ریخته بود و حتی مقدار آن را دوباره افزایش داده بودم. وقتی وارد لژیون شدم، آقای مصطفی جملهای فرمودند که مسیر مرا تغییر داد:
"روحالله، کاری نکن که یک قرصی وارد لژیون من شود و آن قرصی، که شاید در آینده بهترین راهنما گردد را به خاطر تو که سفر خوبی نمیکنی قبول نکنم" خدا شاهد است که یک ساعت و نیم در لژیون فقط عرق میریختم. من همیشه داروهایم را به سه بخش تقسیم میکردم، یکی در خودرو سواری، یکی در وانت و باقی را در خانه، پس از پایان کلاس کارگاهی، وارد خودرو شدم، داروها را درون پلاستیک ریختم و در سطل زباله انداختم. با خود گفتم: "خدایا، یا در این مسیر میمیرم یا از این آزمون سربلند بیرون میآیم" و خدا را صد هزار مرتبه شکر که یاریام کرد.
.JPG)
در میانه سفر، روزی بیرون شعبه کرمان جنوبی با آقا میلاد صحبت از رهایی بود. من گفتم: "حال من خوب نیست؛ این رهایی چه فایدهای برایم دارد؟"، آقا میلاد فرمودند: "روحالله، یادت هست قبل از کنگره چقدر مصرف داشتی؟ چقدر قرص، چقدر شربت، چقدر تریاک و چقدر شیره؟ با شروع کنگره همه اینها رسید به پنجونیم در سه وعده. کاهش پیدا کرد! برو و برای خودت جایزه بخر"
این حرف به من امید بسیاری داد. ایشان گفتند: "هر پلهای که کم میکنی، برای خودت یک هدیه بگیر؛ یک ساعت، یک کتوشلوار" حق با ایشان بود.
اکنون حدود چهار تا پنج ماه است که سفرم تمام شده. مصرف گذشتهام واقعاً وحشتناک بود؛ هفتهای پنجاه گرم تریاک و ۲۵۰ سیسی متادون مصرف میکردم و روزی بیست قرص اعصاب میخوردم. وقتی آن جمله را شنیدم، روحیه گرفتم. سفر سخت بود، اما هر پله که جلوتر رفتم، چهرهام بازتر شد. درگیریهای زیادی داشتم. بهعنوان مثال، برای بیرون رفتن از خانه دنبال بهانه بودم. همسرم میگفت: "برو، انشاءالله برنگردی" و من دو هفته بعد به خود میآمدم که چه حرفی شنیدهام و چگونه باید تلافی کنم. اما اکنون، وقتی سر کار هستم، ساعت یک ظهر همسرم تماس میگیرد و میگوید: "روحالله، کجایی؟ کی برای ناهار میایی؟" این تحولات نتیجه همین دستور جلسه است. صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.
از آقای مصطفی واقعاً سپاسگزارم که مرا از اوج تاریکی به سمت نور و روشنایی هدایت کردند. همچنین از تکتک راهنماها، از برادر لژیونیهایم، از علی، محمدرضا و دیگر عزیزانی که اکنون نامشان در خاطرم نیست، تشکر میکنم. از تازهواردینی هم که با حضورشان به من انرژی میدهند، قدردانی میکنم.
در پایان، دعا میکنم هرچه راهنمایان عزیز از خداوند میطلبند، به ایشان عطا شود.
سپاسگزارم و قدردان همه شما هستم.
در ضمن مسافر حمید رهجوی راهنمامسافر مصطفی به عنوان نگهبان روزهای دوشنبه انتخاب شدند

تایپ: مسافر حسن
ویرایش: مسافر مهدی
عکاس خبری : مسافر احمد و امیر
مسئول خبری : مسافر ابوالفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
113