English Version
This Site Is Available In English

برگزید‌گان مسیر عشق

 برگزید‌گان مسیر عشق

به نام خداوند حق و حقیقت؛ خدایی که چه زیبا من را در مسیر شناخت حقیقت قرار داد؛ در حقیقتِ وجودی‌ام که سال‌ها در تاریکی‌ها، افکار منفی و تلخی‌های زندگی گم شده بودم، چه زیبا تقدیر برای من چیده شد که از برگزیدگان این مسیر باشم، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم روزی را که برای نخستین‌بار وارد کنگره شدم؛ با هرکس که برخورد می‌کردم، با قطعیت می‌گفتم: «من با میل خودم این‌جا نیستم؛ فقط به اصرار مسافرم آمده‌ام.»

روز اول ورود، همین جمله را به مرزبان محترم، همسفر مریم عزیز گفتم و ایشان با لبخند دل‌نشین‌ من را به راهنمای تازه‌واردین همسفر فرزانه معرفی کردند، همان جمله را به ایشان هم گفتم و بعد از ورود به لژیون، باز هم این جمله را برای راهنما و هم‌لژیونی‌های خود تکرار کردم. در اولین جلسه، راهنما همسفر فهیمه از من خواستند سی‌دی «وظایف رهجو» را از سایت دانلود کرده و مو به مو، کلمه به کلمه بنویسم، همان لحظه چنان غمگین شدم که تنها فکری که از ذهن من گذشت این بود: «یعنی باید بشینم و واو به واو آن را بنویسم؟!»

امروز که به آن لحظه فکر می‌کنم، می‌فهمم چقدر در تاریکی‌های خود فرو رفته بودم که حتی فکرِ نوشتن، من را غصه‌دار می‌کرد؛ من نمی‌دانستم که با همین نوشتن‌ها است که آموزش آغاز می‌شود؛ آموزش درست فکر کردن، درست زندگی کردن، خوب بودن و بد نبودن؛ نمی‌دانستم سخنان شیرین و پرمحتوای آقای مهندس چنان جان‌بخش است که گاهی خستگی دستان را حس نمی‌کنی و دوست داری باز هم بنویسی و بنویسی.

با نوشتن سی‌دی‌های پربار آقای مهندس و آموزش گرفتن از کلام ایشان بود که توانستم معنی واقعی لژیون سردار و سردار بودن را درک کنم، روزی که تصمیم گرفتم وارد لژیون سردار شوم، فقط یک ماه تا گلریزان مانده بود و من در این یک ماه تمام تلاشم را کردم تا با کاری که انجام می‌دادم مبلغ اولیه را تهیه کنم؛ تلاشی از سر عشق، از جان و دل، از عمق وجود و امروز که این دلنوشته را می‌نویسم، حس خوب سبک‌بالی و آرامش را در وجودم می‌چشم؛ حسی شیرین و دلچسب از این‌که می‌دانم سهم کوچکی در یک کار خیر داشته‌ام.

دو شب مانده به گلریزان، در مطب دکتر با صحنه‌ای روبه‌رو شدم که تصمیمم را محکم‌تر کرد؛ پدری غرق در تاریکی‌های خود و دختری که با تمام شیرین‌زبانی‌ نتوانست نگاه پدر را به‌سوی خود جلب کند و با ناامیدی چند صندلی آن‌طرف‌تر نشست، همان‌جا بود که با خود گفتم: «می‌خواهم سهم کوچکی در ساختن پدرهای سالم و آگاه برای چنین فرزندانی داشته باشم.» و با همه وجود وارد لژیون سردار شدم.

در پایان، سپاس بیکران از آقاي مهندس برای خلق این علم عظیم و گسترش آن در سراسر جهان و تشکر فراوان از راهنما همسفر فهیمه که دست من را گرفتند و از تاریکی‌ها به‌سوی روشنایی‌ها همراهی‌ام کردند.

نویسنده: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون هشتم)
رابط خبری: همسفر نیلوفر رهجوى راهنما همسفر معصومه  (لژيون یکم)
ویرایش: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر شفیعه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شفا مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .