به نام قدرت مطلق الله
اولین جلسه از دور چهل و یکم کارگاه های آموزشی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60 ، نمایندگی ایمان با استادی راهنما مسافر مجید ، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر علی با دستور جلسه "نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش" در روز شنبه 24 آبانماه 1404 ساعت 16:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد :
خدارو شکر یکبار دیگر در جمع شما عزیزان قرار گرفتم و این مسئولیت به من داده شد که در حد پنج دقیقه آموزش بگیرم.
در ابتدا به نگهبان و دبیر جلسه تبریک عرض میکنم. جایگاه نگهبانی خوبیاش این است که دبیرش را با خودش میآورد؛ یعنی مسافر علی، دبیر جلسه که مدتها حضور نداشت، بخاطر این جایگاه خدمتی، شکر خدا به کنگره60 وصل شد.
بابت همیاری و مشارکت مالی همه عزیزان شعبه، چه گروه خانواده و چه گروه مسافران در هفته گلریزان به همگی خدا قوت می گویم. خدا برکت به جیب همگی شما بدهد؛ یعنی به تفکراتتان.
نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش و رابطه آن با رهایی؟
.JPG)
من قبل از اینکه وارد کنگره بشوم، پوست تخمه هم دست کسی نمیدادم یعنی هیچ چیزی به دیگران نمیدادم، چه مواد مخدر، چه پول، چه محبت و چه کلام درست. هیچ چیزی را نمیدانستم، مثل یک بیابان لمیزرع، در حالی که فکر میکردم در یک آبادی و جنگل انبوهی از لذتها و بهترینها زندگی میکنم.
این نتیجه ناآگاهی و اعتیاد من بود و در عین اینکه فکر میکردم کتاب میخوانم، در جهل مطلق نسبت به خودم بودم.
.JPG)
وقتی وارد کنگره شدم، در آن دوره، نوشتن سیدی اجبار نبود، خدا رحمت کند راهنمایم آقای کسایی، ما را مجبور میکرد بنویسیم. همین اجبار چه تأثیری روی منِ مجید گذاشت؟ به عنوان مثال، کسی که آن همه کارهای اشتباه میکرد، امروز برعکس همان کارها را انجام میدهد. نه زیاد، درحد یک اپسیلون، ولی تأثیر خودش را گذاشته است.
سیدیها حکم یک کتاب را دارند. آقای مهندس بارها گفتهاند بچههای کنگره هر هفته یک کتاب میخوانند. چون نوشتاری است، سه حس ما درگیر میشود: دیداری، شنیداری و نوشتاری (لامسه).
اگر سرانه مطالعه کشور را ببینید شاید یک یا دو دقیقه در سال باشد؛ اما در کنگره اینطور نیست. اگر کنگره60 یک NGO موفق شد و اعتیاد را درمان کرد، بهخاطر این است که «دو بعلاوه دو» را یاد داد که چرا میشود چهار. یعنی راهحل را یاد داد و نقطهتحمل بالا رفت.
سیدی نوشتن چنین تأثیری روی من گذاشت:
سیدی نوشتن به من بخشش یاد داد.
وقتی میبخشم بزرگ میشوم؛ وقتی میبخشم سرحال و نشئه میشوم؛ کلامم بهتر میشود؛ حال خوش نصیبم میشود. وقتی میبخشم و میبینم یک نفر در این مسیر قرار گرفته، این برای من سرمایه و ثروت است.
سیدی نوشتن نقش مهمی در زندگی، افکار، نقطهتحمل و حتی معنای زندگی من داشته است؛ به شرطی که مفهومش را درک کنم. قرار نیست همه پروفسور شوند، ولی هرکسی باید به اندازه خودش پروفسور شود. باید معنای سیدی نوشتن را درک کند که در درمان اعتیاد چه نقشی دارد.
قبل از کنگره با مسافر علیرضا آشنا بودم و هماکنون ایشان با افتخار رهجوی من است. او حال آن زمان من را دیده و لازم نیست برای شما بازگو کنم، اما امروز نسبت به آن زمان، خیلی فرق کردهام. همه اینها فقط و فقط به خاطر نوشتن سیدی است؛ نه فقط گوش دادن، بلکه نوشتن، یعنی سه حس ما درگیر شوند.
در مورد مهدی عزیز
آقا مهدی از آن رهجوهایی بود که کمتر حرف میزد و بیشتر عمل میکرد. بچههای لژیون کاملاً او را میشناسند؛ آدم کمحرف بود، ولی اگر مسئولیتی به او داده میشد، با تمام وجود انجام میداد و الان هم همینطور ادامه میدهد.
روز اول به او گفتم که باید سیدی بنویسی، آن موقع ظاهرش خوب بود، اما در باطن خیلی داغون بود. خیلی وقتها ظاهر ما خوب است، اما باطنمان بههمریخته است.
به او تبریک میگویم، باور کنید من یک بار هم برجکش را نزدم. فقط روز اول یک جمله به او گفتم: "این مسیر توست، راه درست را برو، اگر نروی، به بیراهه و قهقرا خواهی رفت".
از آن روز تا امروز یکبار هم نشده به او بگویم چرا فلان کار را کردی یا نکردی. حتی در بحث مالی هم اجبار نکردم، یک روز آمد گفت: "دنور شدهام" و گفتم مبارکت باشد.
چند وقت بعد آمد گفت: "میخواهم بروم از آقای مهندس اجازه پهلوانی بگیرم" و باز هم گفتم مبارکت باشد. رفتیم خدمت آقای مهندس و ایشان محبت کردند و اجازه پهلوانی را به او دادند.
در تمام مراحل زندگی برایش آرزوی بهترینها را دارم.
به همسفرانش تبریک میگویم، به دو دختر عزیزش، به همسرش، به راهنمای همسفرش، به گروه خانواده، به گروه مسافران، به جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان و اعضای شعبه ایمان.
.JPG)
خلاصه سخنان مسافر مهدی:
آرزوی مسافر مهدی: دوشنبه رفتم پیش جناب مهندس برای اجازه پهلوانی. صحبتهای ایشان که تمام شد، یک دستی به سرم کشیدند و من احساس کردم دست خدا روی سرم است. این حس خیلی قشنگ بود و برای همه شما آرزو میکنم.
یک خاطره خیلی قشنگ هم از آقا مجید دارم. همیشه دوست داشتم سفرم در هفت یا هشت ماه تمام شود، به آقا مجید هم که میگفتم، ایشان میخندید. من ۹ ماه سفر بودم و هیچوقت هم مشارکت نمیکردم، آقا مجید فکر کرده بود من ۱۰ ماه سفرم.
چهارشنبه با خودم گفتم: "بگذار آخرین مشارکتم را انجام دهم و جمعه میرویم پیش جناب مهندس" کارهایم را انجام داده بودم و یکدفعه دستم را بالا بردم و گفتم: "۹ ماه سفر". دیدم آقا مجید آمد و دستم را گرفت و گفت: " با ۹ ماه سفر، آقای مهندس، رهایی نمیدهد و حتما باید 10 ماه کامل شود". این خاطره برای من ماندگار شد، من ۹ ماهه میخواستم رها شوم، اما یک ماه در پله 0.3 بودم.
.JPG)
با وجود تجربه خدمتی، باز هم از میکروفون و از آقا مجید میترسم!
در پایان از جناب مهندس و خانواده محترمشان؛ از راهنمای عزیزم آقا مجید و همسفرانم و راهنمای همسفرم، ایجنت محترم و همه اعضای نمایندگی ایمان که مارا در این جشن همراهی نمودند، کمال تشکر رادارم.
.JPG)
خلاصه سخنان راهنما همسفرخانم شادی :
خدا را شاکرم که امروز شاهد جشن تولد یک سال رهایی همسفر مریم هستم . ابتدا از آقای مهندس و خانواده ایشان تشکر می کنم و این تولد را به ایشان تبریک می گویم و بعد به مسافر مهدی و همسفر ایشان و راهنمای او تبریک می گویم و امیدوارم در مسیر خدمت موفق و پیروز باشند.
.JPG)
خلاصه سخنان همسفر مریم:
تشکر میکنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان؛ راهنمای مسافرم آقا مجید و راهنمای خودم خانم شادی.
مهدی قبل از ورود به کنگره حال خوبی نداشت و هرگاه تصمیم به ترک مواد می گرفت با شکست مواجه می شد. همیشه شبش میگفت که: "من دیگر از فردا صبح مصرف نمی کنم" چون خوابش میآمد و خسته بود ولی صبح که بیدار میشد، دوباره مصرف میکرد. اما با ورود به کنگره 60 و کمک راهنمایش توانست از این مرحله عبور کند و با حال خوب اعتیاد خود را درمان کند.
در پایان خیلی ممنون از اینکه در جشن ما حضور داشتید.
مشارکت همسفران کوچولوی مهدی:
به پدر عزیزم بابت جشن تولد رهایی تبریک میگویم.
از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم.
.JPG)
.JPG)
.JPG)
.JPG)
.JPG)
.JPG)
تایپ: مسافر امیر
ویرایش و ارسال : مسافر ابولفضل
مرزبان خبری: مسافر حمید
- تعداد بازدید از این مطلب :
457