English Version
This Site Is Available In English

در کنگره درس انسانیت آموختم

در کنگره درس انسانیت آموختم

امروز تقریباً 1 سال و ۸ ماه است که در جمعیت احیاء انسانی کنگره60 حضور دارم و هنوز دل نوشته‌ای ننوشته‌ام و امروز ۱۷ آبان‌ماه ۱۴۰۴ تصمیم گرفتم دل نوشته‌ای بنویسم. با خودم فکر می‌کنم که قبلاً کجا بودم و چه می‌کردم و اکنون در پرتو آموزش‌های کنگره کجا هستم و چه می‌کنم؟

یادم می‌آید روزی برای آمدن به کنگره مقاومت می‌کردم و می‌گفتم چرا من باید به کنگره بروم؟ مگر من مصرف‌کننده هستم؟ چرا باید وقت خودم را تلف کنم؟ ۱۰ ماه و چند روز از سفر مسافرم گذشته بود تا این‌که روز جشن همسفر شد و ایشان گفتند که باید حتماً همراه من در این جشن شرکت کنی و این‌یک قانون است.

به‌هرحال بدون تمایل همراهشان رفتم، مکان غریبی بود و همه‌ چیز برایم مبهم بود، آن روز خیلی خوش گذشت و حس خوبی دریافت کردم. هفته بعد هم رفتم، گفتند رهایی مسافرت است، معنی رهایی را زیاد نمی‌فهمیدم فقط در ذهنم بود، حتماً منظورشان این است که دیگر مصرف مواد مخدر تمام‌ شده است.

در جشن رهایی به من تبریک می‌گفتند؛ ولی الآن که فکر می‌کنم چیزی از لذتش متوجه نشدم، امروز همسفرانی را می‌بینم که به همراه مسافرانشان از ابتدای سفر در کنگره حضور داشته‌اند فکر می‌کنم آن‌ها هنگام رهایی، لذتی را می‌چشند و درک می‌کنند که من از آن محروم بودم.

ابتدا سه جلسه مشاوره را شرکت کردم و وارد لژیون شدم، شاید اوایل از لژیون چیزی دستگیرم نمی‌شد و برایم سخت بود که باید وقتم را آن‌ هم ۳ تا ۴ ساعت در کنگره باشم و سختی از آنجا بیشتر شد که گفتند باید سی‌دی بنویسم، خدایا سی‌دی؟ آن‌هم من؟ من که صبح تا شب پای لپ‌تاپ بودم چه‌طور می‌توانستم سی‌دی بنویسم؟ چند ماهی خیلی کم می‌نوشتم و از زیر آن به عبارتی فرار می‌کردم تا این‌که گفتند این‌یک قانون است و باید بنویسم.

من در برابر قانون‌ها هیچ‌وقت مقاومت نمی‌کردم. سی‌دی نوشتن را شروع کردم در اوایل فقط می‌نوشتم که تمام شود؛ بعد کم‌کم سعی کردم با عشق بنویسم دیگر برایم نوشتن لذت‌بخش شده بود؛ چون آموزش می‌گرفتم و علمم افزایش می‌یافت و مطالبی را یاد می‌گرفتم که تابه‌حال نه جایی دیده بودم نه هیچ‌وقت به آن توجه می‌کردم، ازآنجایی‌که آموزش برایم خیلی مهم بود و می‌دیدم نه‌تنها وقتم تلف نمی‌شود؛ بلکه تازه دارم زندگی کردن را یاد می‌گیرم. علاقه‌ام روزبه‌روز به کنگره زیاد و زیادتر می‌شد.

در کنگره درس انسانیت آموختم؛ انسان‌هایی که با عشق پایان‌ناپذیر خود تلاش می‌کنند حال دیگران خوب شود؛ همان‌طور که روزی افرادی برای خوب شدن حال آن‌ها تلاش می‌کردند. آموختم سفر کردن و مسافر بودن برای من هم است و من باید از ضد ارزش‌ها به سمت ارزش‌ها سفر می‌کردم، از ترس‌هایم به شجاعت و از نفرت‌ها به سمت عشق می‌رفتم.

هر روز که می‌گذشت علاقه‌ام به کنگره بیشتر می‌شد و از آموزش‌ها لذت بیشتری می‌بردم. هر بار که به نمایندگی می‌رفتم دوست داشتم خدمتی داشته باشم و این خدمت‌ها حالم را خوب می‌کرد، وقتی مرزبان‌ها خدمت‌ها را پخش می‌کردند سریع بلند می‌شدم و یک خدمت را قبول می‌کردم که اغلب مهماندار بود. این دوران گذشت تا اینکه مسافرم مبلغی را برای عضویت لژیون سردار من پرداختند و می‌توانستم در جلسات سردار شرکت کنم.

اولین جلسه سردار خیلی برایم لذت‌بخش بود و حس می‌کردم نوری در این جلسه است که جایی ندیدم و کاملاً برایم قابل‌لمس بود، از ذهنم همیشه می‌گذشت که افرادی که در این جلسه دورهم جمع شده‌اند افراد برگزیده‌ای هستند و من که الآن در این مکان حضور دارم، می‌توانستم خواب باشم یا در مغازه‌ای در حال خرید یا به هر کار دیگری مشغول باشم؛ اما در جلسه سردار بودم و از انرژی بالای آن برخوردار می‌شدم. از جلسات سردار خیلی انرژی می‌گرفتم هر بار که مشارکت می‌کردم صدایم می‌لرزید و بغض گلویم را می‌فشرد؛ البته ناگفته نماند هنوز هم گاهی این بغض را با خود به همراه دارم.

لژیون سردار گذشتن از خواسته‌ها را به من آموخت، همسفرانی که با درآمد کم؛ اما با عشق زیاد از برخی خواسته‌های خود گذشته، پس‌انداز می‌کنند، عضو لژیون سردار شده و دنور یا پهلوان می‌شوند. هر بار با شرکت در لژیون سردار قلب‌های بزرگی را می‌بینم که از رنج دیگران به درد می‌آیند و از شادی آن‌ها شاد می‌شوند. محبت‌ها، عشق بلاعوض داشتن‌ها، بخشش‌ها و تونیکی می‌کن و در دجله اندازها برایم یادآوری می‌شود و می‌بینم هنوز دنیا جای زیبایی برای زندگی کردن است و این تکرارها همچنان زیباست.

خوشحالم که روزی خداوند اذن ورود مرا به این مکان مقدس صادر کرد. دستان پرمهر مهندس حسین دژاکام را می‌بوسم که مسیر عشق و محبت را به من نشان داد که من هم روزی بتوانم بذر نیکو کاشته و حداقل توشه‌ای برای بعدهای دیگر جهان خلقت فراهم کنم و در آباد کردن ویرانه‌ها سهمی داشته و عشق مخلوق مهیا کنم.

نویسنده: مرزبان همسفر محبوبه
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سیرجان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .