روزِ اول با ناامیدی و حالِ خراب وارد کنگره شدم و تصمیم گرفتم در این مسیر همراهِ مسافرم باشم. تصور نمیکردم روزی به این حس و حالی که امروز دارم برسم.
قطعاً بخشی از این تصورات مربوط به ناآگاهی من بود و بخش دیگر آن تقدیری بود که از ارادهٔ من خارج بود. خدا رو شکر، لطف الهی شامل حالم شد و توفیق حضور در کنگره نصیبم گردید.
معجزهای که در کنگره به عینه دیدم، عزیزانی هستند که خدمت میکنند و حس و حالشان بسیار خوب است.اکنون، بعد از گذشت دو ماه، حال بسیار خوبی دارم؛ گویی در بهشت هستم.
گاهی عشق یعنی پایبرهنه بر روی گداختههایِ آتش راهرفتن؛ وقتی که در وادی عشق قرار گرفتی، آتشهای گداخته را بهسان گلبرگهای نرم و لطیف در زیر پای خودت احساسخواهی کرد و از هیچ غل و زنجیری پروایی در سر نخواهی داشت.
درودِ بیکران به آقای مهندس و تمام خدمتگزاران کنگرهٔ ۶۰.
نویسنده :همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر اعظم( لژیون یکم )
تایپ و ویرایش: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم)
بارگزاری :همسفر زهرا نگهبان سایت رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون یکم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
60