English Version
This Site Is Available In English

نکته مهم در وادی نهم تدریجی بودن است

نکته مهم در وادی نهم تدریجی بودن است

یازدهمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی شادآباد با استادی پهلوان همسفر نسرین، نگهبانی راهنما همسفر الهام و دبیری همسفر فرزانه با دستور جلسه "وادی نهم (وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می‌شود) و تأثیر آن روی من" برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند بخشنده و مهربان را سپاس می‌گویم که صفت بخشندگی‌اش بر مهربانی‌اش پیشی گرفته است. حمد و سپاس برای وجود نازنین آقای مهندس که سخاوتمندانه از عصاره جان و مالشان بخشیدند تا من همسفر، دردهایم التیام پیدا کند و امروز به نقطه امن و آرامش برسم. خداوند الهی سایه پر مهرشان را برای همیشه بر سرمان مستدام بدارد. دستور جلسه امروز وادی نهم است؛ نیرویی که از کم شروع می‌شود و به نقطه‌ بالا و بالاتر می‌رسد، در آن‌جا نقطه تحمل ایجاد می‌شود.

نقطهٔ تحمل چیست؟ تحمل از پذیرش می‌آید؛ به‌معنای پذیرش سختی‌ها اما با آگاهی، صبوری کردن و ایمان داشتن است. نقطهٔ تحمل، نقطه‌ای است که ما به باور، یقین و به ایمانی می‌رسیم که یک‌ شبه اتفاق نمی‌افتد که این نقطه تحمل می‌تواند معکوس نیز باشد؛ یعنی به سمت ضد ارزش‌ها نیز باشد. وقتی به سمت تاریکی‌ها می‌رویم، نقطهٔ تحملمان را در آن جهت افزایش می‌دهیم که قطعاً نه زمان زیاد و نه آگاهی زیادی می‌خواهد؛ اما وقتی می‌خواهیم در صراط مستقیم و به سمت نور حرکت کنیم، حتماً به آموزش و آگاهی نیاز داریم و هم‌چنین پروسه زمان را نیز باید در نظر بگیریم.

نکته مهم در وادی نهم، تکرار موضوع و آن پروسه زمانی است که در طول آن چه اتفاقی در ما می‌افتد تا به نقطه تحمل برسیم؟ تغییراتی که در این پروسه زمانی در انسان و هر موجودی اتفاق می‌افتد تا به نقطه تحمل برسد. من چطور به این نقطه رسیدم؟ از کجا شروع کردم؟ آیا اگر از امنیت، آرامش و حال خوب صحبت می‌کنم، یک‌ شبه به این جایگاه رسیدم؟ خیر. نکته مهم در وادی نهم، تدریجی بودن است؛ یعنی ما به مرور و در طول زمان تغییر می‌کنیم و از یک نقطه شروع می‌کنیم به حرکت تا به وادی نهم برسیم.

چه قدر قشنگ است که دستور جلسات پشت سر یکدیگر چیده شده‌اند؛ هفته پیش DST بود که همان مرحلهٔ تدریجی و پله‌پله بالا آمدن بود و حالا نقطه تحمل است. وقتی شما پله‌پله بالا می‌روید، صبوری می‌کنید و به راهی که می‌روید ایمان دارید، تغییر می‌کنید و قطعاً به نقطه تحمل و تعادل خواهید رسید. من وقتی وارد کنگره ۶۰ شدم، انسانی بی‌تعادل، به‌هم‌ریخته و در تاریکی فرو رفته بودم و سالیان طولانی (الان ۹ سال است که در کنگره ۶۰ هستم) قدم‌به‌قدم آموزش گرفتم، جلو آمدم و یاد گرفتم که چطور خودم و سپس دیگران را ببخشم و چگونه از مالم نیز ببخشم. همه این‌ها به‌تدریج و در طول این سال‌ها اتفاق افتاد و یک‌ شبه نبود.

اگر زمانی به من می‌گفتند که نسرین بیا پهلوان شو! و ۵۰۰ یا ۶۰۰ میلیون به کنگره ببخش، شاید اصلاً باور نمی‌کردم و شوکه می‌شدم و چنین ظرفیتی در خودم نمی‌دیدم؛ اما چطور به این نقطه رسیدم؟ قطعا در طول این سال‌ها با آموزش‌های مستقیمی که از آقای مهندس دریافت کردم، روی خودم کار کردم و ذره‌ذره شروع کردم اول خودم را بخشیدم و پروسه بخشش را آغاز کردم تا به مرحله‌ای رسیدم که بتوانم این ظرفیت و دل را پیدا کنم که به پهلوانی برسم.

همه این‌ها را گفتم، زیرا هفته دیگر جشن گلریزان در پیش است؛ بهار کنگره، فصل گلریزان است که شبیه عید می‌باشد و انگار از یک هفته قبل آدم می‌رود خانه‌تکانی شعبه و دلش را می‌کند و به خودش می‌گوید که حالا من امسال چقدر می‌توانم ببخشم؟ طبق سخنان آقای مهندس: همه چیز تدریجی پیش می‌رود و هیچ اتفاقی یک‌ شبه رقم نمی‌خورد؛ همان‌طور که فصل‌ها یک‌ شبه جابه‌جا نمی‌شوند و درخت‌ها یک‌ شبه به بار نمی‌نشینند، من نیز یک‌ شبه حالم خوب نمی‌شود و بخشش در جشن گلریزان نیز یک پروسه تدریجی است.

من اولین کاری که کردم، این بود که از سبد شروع کردم؛ وقتی سبد چرخید، خودم را ملزم می‌کردم که حداقل هزینه شخصی‌ام را در سبد بگذارم و همین‌طور پیش رفتم تا به عضویت لژیون سردار رسیدم. سال اول حامی شدم (البته به عنوان سردار نبودم). همیشه می‌گویم که من ۹ سال در کنگره هستم و از آن سال اول که آگاهی نداشتم، عضو لژیون سردار نبودم و فقط مبلغ اندکی پرداخت کردم؛ همیشه افسوس می‌خورم که چرا آن سال عضو لژیون سردار نبودم، از آن نعمت و برکت جا ماندم و چرا آن روزی من نبود؟ چون هنوز به آن نقطه نرسیده بودم.

وقتی انسان دنور و سردار می‌شود، همه این‌ها پله‌ها و سکوهای پرتاب هستند. جمله قشنگی خواندم که می‌گفت: وقتی بخشش شروع می‌شود، دیگر تمام جاده مشخص می‌شود که ما مسافران آن جاده هستیم و هم‌چنان راه داریم، باید پیش برویم و سال‌های طولانی در راهیم و باید به نقطه‌ای برسیم که باید بسازیم و نباید بگذاریم این چراغ‌ها خاموش شود؛ چراغ‌های زیادی را روشن و دل‌های بیشتری را نورانی کنیم.

من راهنمای تازه‌واردین هستم و زمانی‌که همسفران پیش من می‌آیند و می‌گویند که می‌خواهم جدا شوم و می‌خواهم ببینم این‌جا چه خبر است، من بسیار ناراحت می‌شوم. شاید من روزی در آن جایگاه بودم؛ پس چه کسی به من کمک کرد؟ الان که سرم را برمی‌گردانم و تغییرات را می‌بینم با لبخندی بر لب، متوجه می‌شوم که حال مسافرم چقدر خوب است و تغییرات را در او می‌بینم؛ تغییراتی که در اوایل ازدواج‌مان، قبل از مصرف در دانشگاه یا در خانواده‌اش نبود. همه این‌ها را در این چند سال یاد گرفته است. چه تغییرات شیرین و قشنگی!

وقتی لبخند روی لب دخترم را می‌بینم، وقتی رضایتش را از خانواده و گرمی خانه می‌بینم، وقتی به عقبه نگاه می‌کنم، می‌بینم چه گذرگاهی بوده که من از آن گذر کردم؛ اما من به تنهایی این کار را نکردم و همه این‌ها را اول از همه مدیون آقای مهندس و خانواده‌اش هستم و سپس مدیون کسانی که قبل از من آمدند، حال دلشان خوب شد و تمام تلاششان را کردند که دست دیگری مثل من را بگیرند و نگذاشتند چراغش خاموش و این راه قطع شود؛ راه ادامه پیدا کرد، به‌تدریج جلو آمد و خدا را شکر شعبه‌ها اضافه شد و جمعیت بیشتر شد.

چه قدر قشنگ است که الان وقتی به شعبه‌های دیگر دعوت می‌شویم، چه حس خوبی دارد! انگار در جمع صمیمی خانواده‌مان هستیم. همه این‌ها را از تغییراتی که داشتیم داریم تا تبدیل شویم. آقای مهندس در سی‌دی پیام‌آور فرمودند که به یک جایی می‌رسید که به نقطهٔ امن برمی‌گردید و به عقبه‌تان نگاه می‌کنید و می‌بینید از کجا به کجا آمدید و چه تغییراتی کردید و خوشحال می‌شوید. الان که من این‌جا نشسته‌ام، وقتی به گذشته‌ام نگاه می‌کنم، جز تاریکی، نااگاهی و اشک چیزی نمی‌بینم؛ اما الان خوشحالم که یک رهجوی کوچک هستم که آموزش‌های کوچکی دریافت کرده است. نمی‌توانم بگویم که خیلی یاد گرفته‌ام، هنوز جای زیادی برای یادگیری دارم.

آموزش‌های کوچکی در خدمت آقای مهندس و کنگره۶۰ دریافت کرده‌ام و می‌خواهم تا جایی که در توان دارم، از جان و مال ببخشم و الان که حس خوبی دارم، می‌خواهم این حس خوب منتقل شود و ان‌شاءالله خانواده‌های زیادی بیایند و این حال خوب را دریافت کنند. امیدوارم هفته دیگر جشن گلریزان برای همه ما در همه شعبه‌ها بسیار باشکوه برگزار شود. همه ما با تمام توانمان و با هر مبلغی که در توانمان است، بیاییم و جشن را برگزار کنیم. اصلا نمی‌شود که برای مبالغ، معیار و خط‌کشی تعیین کرد؛ هرچه در توان داریم، بیاوریم و از آن گذرگاه سخت بخشش بگذریم؛ گذرگاهی که فکر می‌کنیم بسیار سخت است، اما بسیار شیرین می‌باشد.

در انتها کلامم می‌خواهم بگویم که اصلا نگاه نمی‌کنم که من برای کنگره چه کار کردم یا کنگره برای من چه کار کرده (که البته کنگره بسیار برایم کار کرده است) فقط می‌گویم که خدایا، آن‌قدر به من بده و آن‌قدر من را ثروتمند کن که حداقل سالی یک بار بتوانم بروم کنار آقای مهندس بنشینم، زانو بزنم، اجازه بگیرم و مبلغی را ببخشم؛ چه لذتی دارد که دوباره بروم، زانو بزنم و آقای مهندس یک شاخه گل یا هدیه‌ای به من با دستان پرعشق و نگاه پرمحبتش بدهد که همه زندگی‌ام را گرم کرده است و این برای من ثروت است. اصلا فکر نمی‌کنم مبلغی که داده‌ام چقدر بوده؛ فقط می‌گویم که خدایا، من را آن‌قدر ثروتمند کن که این حال خوب را هر سال تجربه کنم.

تایپیست: همسفر فاطیما رهجوی راهنما همسفر فتانه (لژیون چهاردهم)
ویرایش و ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شادآباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .