جلسه دوازدهم از دوره بیست و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی رودهن به استادی همسفر نرگس، نگهبانی همسفر فرزانه و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میشود.» روز سهشنبه ۱۳ آبانماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه امروز «وادی نهم: وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتری برسد نقطه تحمل پیدا میشود.» حالا چرا نقطه تحمل باید بالا برود؟ همه ما در زندگیمان متوجه شدیم که وقتی نقطه تحمل پایین باشد، در رنج و سختی به شکلهای مختلف هستیم. آیهای است که آقای مهندس بارها از آن استفاده میکنند؛ (لقد خلقنا الانسان فی کبد) ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم. تا رنجی نباشد گنجی در آن به وجود نمیآید. اگر درس میخوانیم و زحمت میکشیم تا به موفقیت برسیم و یک موقعیت اجتماعی خوب داشته باشیم یا ورزش میکنیم، سختی میکشیم تا زمانیکه به سن بالا رسیدیم در سلامتی به سر ببریم و دچار بیماری نشویم. ما در مسیر زندگی سختی را تحمل میکنیم تا به آیندهای روشن دست پیدا کنیم. مثالی است که میگویند؛ وقتی گندم میخواهد در تنور پخته شود و ارزشمند شود؛ چندین لایه از پوسته آن برداشته میشود و تبدیل به آرد میشود، بعد تبدیل به خمیر شود و به خود فرمی میگیرد و بعد در تنور پخته میشود و در طی فرآیندی به چیزی ارزشمند تبدیل میشود. حالا اگر این را به انسان ربط بدهیم انسان دارای یک کالبد خاکی است؛ این کالبد خاکی وارد رنجها میشود، بلاها و سختیهای زیادی را در زندگی میبیند و میگوید من با خاک یکسان شدهام. اغلب ما همسفران این را به خوبی درک کردهایم؛ بعد این خاک باید با آب (اینجا آب معنای آگاهی و دانش است) در مثال گندم آرد با آب که همان دانش و آگاهی است باید فرمی به خودش بگیرد، بعد وارد آتش در تنور میشود اینجا ممکن است آتش عشق یا معرفت باشد پخته شود اینجا باد هم هست برای اینکه آتش در تنور بیشتر شعله بگیرد، باد همان خواسته است خواسته هم داشته باشیم؛ برای رهایی حالا رهایی از هر رنجی که است.
مولانا میگوید: انسان خلق شده در میانه یعنی در دو عالم است، یک عالم بالا و عالم پایین. عالم پایین همین عالم خاکی که ما در آن زندگی میکنیم که میلیاردها سال طول کشیده تا به انسان اجازه داده شود تا در این عالم فیزیکی یا خاکی وارد شود و روح در اینجا در جسم دمیده میشود و اینجا تبدیل به آدم میشود و این آدم در این چرخه دارای نفس میشود. نفس یعنی من ذهنی؛ یعنی در کنار من ذهنی دنبال بقا میگردد. در هستی اگر انسان این من ذهنی را به همراه خودش نداشت، اجازه بقا به او داده نمیشد. در این مسیر انسان دچار غم، اندوه و سختی میشود. در این مسیر وقتی به آخرش میرسد آرامشی نیست و این سؤال پیش میآید که باید چهکار کنیم؟ ما اینجا نفسی داریم که باید روی آن کار کنیم مراحل نفس را مرحله به مرحله طی کند. از اماره به لوامه و از لوامه به مطمئنه برسد و ما روی این نفس کار میکنیم و فکر میکنیم به مرحلهای رسیدیم که به مرحله مطمئنه رسیدیم؛ اما اینطور نیست، هر لحظه فکر میکنیم رسیدیم دوباره دچار سقوط میشویم و ناراحتی، غم و اندوه پیش میآید و این باعث میشود که ما همچنان ناراضی باشیم. چرا ما هرچه روی خودمان کار میکنیم با مسئلههای بیشتر به مرور زمان با غمهای جدید و مسئلههای جدید روبهرو میشویم چیزی از ما مفقود شده مثل حلقه گمشده است. ما یک مرکب هستیم که نفس از جهانی قبلی میخواهد وارد این مرکب شود، این را به سمت و سویی پیش ببرد. اینجا نفس که راننده این مرکب است مرکبی که به ما در جهانهای مختلف داده میشود. در مسیر انا لله و انا الیه راجعون همیشه یک سرنشین اصلی دارد که ما از آن غافل شدیم، ما آن نفس هستیم و نفس به دنبال اجرایی کردن خواستههای خودش تحت هر شرایطی است.
سوال چرا خوشحال نیستیم؟ سرنشین اصلی مرکب ما همان روح القدس است. روح القدس همیشه هست؛ ولی ما گاهی ما آن را از یاد بردهایم فراموش کردیم چیزی که در مسیر آموزش گم شده به آن توجه نمیکنیم. اگر ما از همان اول متوجه بودن روح الهی در وجودمان باشیم. آقای سلامی فرمودند: اگر حواسمان باشد که ما روح هستیم همه چیز عوض میشود روح هستیم؛ یعنی همان آگاهی یعنی همان چیزی که تمام هستی را شکل داده و میدهد حالا یکی میگوید آگاهی یکی میگوید خدا، روح ما خود او هستیم و این شکل زندگی را عوض میکند؛ چون ما آن خویشتن خویش را فراموش کردیم به خاطر همین همیشه ناراضی هستیم گوهر وجودی خودمان را از یاد بردهایم. ما فکر میکنیم فقط یک نفسی است که باید فقط این را پرورش داد؛ ولی روح را فراموش کردیم پردهای است بین نفس و روح، روح القدسی که همیشه هست و کامل جان است. دست پیدا کردن به من ثابت، الان ما یک من متحرک هستیم بهواسطه نفس داریم تغییر میکنیم ولی من ثابت یا همان روح القدس یکی است. همه انسانها از یک منشا الهی سرچشمه میگیرند، او همیشه ثابت است این ما هستیم که دچار تغییر و دگرگونی میشویم که به آن توجه نمیکنیم و وارد پوسته ذهنی شدیم.
ذهن ما با افکاری که از بدو تولد با خودش حمل کرده این افکار میآیند با ما همراه میشوند و جز هویت ما میشود و این افکار باعث میشود چیزهایی در ما تنیده شود باید ببینیم چه چیزهایی در ما تنیده شده است. این باعث شده که از روح القدس جدا شویم باید از حالت ناظر بودن به این مسئله نگاه کنیم؛ ناظر بودن و شاهد بودن بر ذهنمان استفاده بکنیم ببینیم چه چیزهایی در ما تنیده شده و بینیم با چه افکاری باعث شدیم که اذیت شویم. این را یک جایی به آن میگویند هم هویت شدن، هر آنچه که را در مرکز دلمان گذاشتیم باید هم هویت شدنها را تشخیص بدهیم و آنها را رها کنیم تا مرکز دلمان شود مرکز روح القدس یا همان خداوند. عدم یعنی زندگی عدم یعنی خدا؛ وقتی مرکز دلمان و قلبمان خداوند باشد، هیچ غم و غصهای به قلبمان رسوخ نمیکند، نقطه تحمل در مورد هر چیزی به مرور زمان بالا میرود. اگر میخواهیم با آن آرامش درونی برسیم هیچ چارهای نیست مگر اینکه مرکز درونی دلمان و قلبمان زندگی باشد؛ وگرنه ما در مسیر زندگی از لحاظ ذهنی به چیزهایی میرسیم و خودمان را مشغول میکنیم و مدام درد، رنج و غم را تجربه خواهیم کرد. باید فضاداری و فضاگشایی بکنیم ما دائماً از این صندوق فکر، به صندوق فکر دیگری مدام در حال رفت و آمد هستیم؛ مجموعهای از افکار خوب و افکار بد.
در لحظه زندگی کردن یکی از پیامهای سردار است که میگوید؛ وقتی شما در لحظه باشید، قدمهای شما گلستان میشود. نه در ذهن نه در فکر، در لحظه بودن؛ یعنی شما وقتی فضای این در صندوق افکار را باز میکنید و وارد لحظه میشوید لحظه حال نه شامل گذشته میشود نه شامل آینده ما در لحظه حال وصل میشویم به خداوند چرا؟ چون ذهن خاموش شده بعد به ما القا میشود بر زبان و اندیشه ما القا میشود و راه به ما نشان داده میشود در این راه وقتی ما ناظر بر خودمان هستیم تمام آن چیزهایی که در ما تنیده را میبینیم در ما دیده میشود و ما جلوجلو این خشمها و این درد و رنجها را شاهد خواهیم بود. وقتی در مسیر رشد و آگاهی باشیم رنج و غم بر ما غلبه نمیکند، این ما هستیم که بر آنها غلبه میکنیم و جایی متوجه میشویم که اینها بیرون از ما است. نقطه طلایی این جمله این است که خشم و غم چیزی نیست که در درون ما باشد، چیزی است که در بیرون ما است. این چیزهایی هستند که خارج از ما است خارج بودن را درک کردیم و کمکم به آن صلح و آرامش درونی دست پیدا میکنیم و هیچ چیز باعث دگرگونی حالمان نمیشود و نقطه تحمل به وجود میآید. ما برای چیزی از بیرون شاد نمیشویم ما خود آن آگاهی هستیم. غیر از این ما نمیتوانیم به آن صلح و آرامش درونی برسیم چیزی که در این مسیر باید توجه کرد صبر است، یکی عذرخواهی است و دیگری شکرگزاری. شکرگزاری؛ یعنی این اتفاقی که این لحظه برایمان افتاده را قبول کنیم و عذرخواهی از خداوند و اینکه ما در ذهن بودیم قضاوت کردیم برمیگردیم به درونمان همه چیز در لحظه است و با صبر کردن و کار کردن روی خودمان در مسیر درست قرار میگیریم. خدا میگوید؛ اگر در مسیر درست باشید آنچه را که بخواهید به شما داده میشود؛ صلح، شادی بیسبب و آرامش درون.
در ادامه معرفی راهنمای ویلیام همسفر مهدیس


مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر محمود
تایپیست: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر زینت رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون دوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
228