English Version
This Site Is Available In English

فصل مهربانی و امید

فصل مهربانی و امید

به نام خالق عشق و بخشش
گلریزان، فصل مهربانی و امید است؛ جایی که دل‌ها به هم گره می‌خورند و دست‌ها برای رهایی باز می‌شوند.
این‌جا، هر لبخند، هر اشک شوق و هر بخشش، نوری‌ است بر تاریکی‌ها. این صفحه، روایتگر دل‌نوشته‌هایی است از عشق، ایمان و شکرگزاری؛
هر کدام آن‌ها چراغی‌ است برای راه دیگری…


                                                       

همسفر مهسا (لژیون چهارم)
جلودار واقعی خداوندی است که ناممکن‌ها را در مقابل شما تعیین و ممکن می‌نماید. این جمله بی‌نظیرترین جمله‌ای بود که با گوش جان شنیدم و با چشم دل دیدم، از وقتی دانستم جلودار واقعی خداوندی است که ناممکن‌ها را در مقابل من تعیین و ممکن می‌نماید، دست‌هایم را باز کردم برای بخشیدن، گفتم پروردگارا خزانه تو بی‌انتهاست پایانی ندارد، پس چرا نبخشم وقتی می‌دانم باز می‌ستانم، چرا نبخشم وقتی می‌دانم تو جلودار واقعی هستی و من که پشت سر تو در حرکتم محفوظم، تو که جلودار هستی، حافظ هم هستی، هم حافظ جان و هم حافظ مال. می‌دانی چقدر لذت می‌برم از اینکه با تو در حرکتم، می‌دانی دیگر متهورانه گام برمی‌دارم، چون می‌دانم تو جلودار هستی، می‌دانی چه خوشحال هستم از این‌که با دست‌هایم مالی را بخشیدم برای مخلوقات تو، از این‌که با دست‌هایم بذری کاشتم برای زمین تو، دست‌هایم را دوست دارم چون حال دیگر بوی خوش عشق می‌دهند، چون دیگر دستِ من دستِ تو است، می‌خواهم دست‌هایم تا همیشه دست تو باشد، می‌خواهم دست‌هایم را در زمین بکارم تا از آن هزاران دست درآید، می‌خواهم با دست‌هایم بشکافم آنچه شکافتنی نیست در دل سنگ بروم و عشق را به اعماق تاریکی ها ببرم تا از دلش روشنایی درآید. پروردگارا وقتی وسعت زمین را دیدم، لرزه بر جانم افتاد که چقدر بزرگی و من چقدر کوچک، اما مگر بذر هم کوچک نیست؟ بذری که اندک دانه‌ای افتاده بر خاک است، اما هزاران هزار درخت از او روییده، هزاران هزار گل از گلش شکفته هزاران هزار سایه برافراشته و در سایه سارش جان‌ها تازه شده، پروردگارا من نمی‌توانم کوچک باشم، من بزرگم بزگتر از آنی که بتوانم تصور کنم، می‌خواهم دستم تا ابد در دست شما باشد تا اوج بگیرم برای دیدن، نه برای دیده شدن، اوج بگیرم برای رسیدن به نشانی در بی‌نشانی ... آمین یا رب‌العالمین هزاران درود بر همسفران راه عشق، دلنوشته‌ام تقدیم دست‌های بخشنده شما

همسفر لیلا (لژیون هشتم)
زندگی واقعاً بسیار ساده است! از هر دست بدهیم، از همان دست می‌گیریم! هر طوری که درباره‌ خود بیندیشیم، برای ما به واقعیت مبدل می‌شود، من معتقدم که هر کسی از جمله خودم مسئول همه‌ اتفاقات خوب یا بد در زندگی‌ است. من از کنگره یاد گرفتم: سعی کن، تلاش داشته باش و امیدوار باش که با لطف خدا و تقدیری که برای من در زندگی گذاشته، حتماً به بهترین‌ها دست خواهم یافت، با راهنما، همسفر فهیمه، توانستم بدانم که در اوج سختی‌ها هم می‌شود امیدوار بود.
قدردان زحمات مهندس دژاکام هستم.

همسفر وجیهه (لژیون نهم)
روزی‌که برای اولین بار می‌خواستم در گلریزان شرکت کنم، دو ندا در ذهن و قلب من به صدا درآمدند: یکی این‌که وجیهه خودت این ۶ میلیون را خیلی نیاز داری و با این پول می‌توانی برای خود موبایل بخری یا به پسرت که پول کم دارد بدهی تا موتوری که می‌خواهد بخرد، یا خیلی جای دیگر از زندگی که نیاز است و می‌توانی استفاده کنی.
ندای دیگر این‌که تو باید بهای حال خوش خود و حال خوب مسافرت را پرداخت کنی، هرچند می‌دانستم این پول در برابر چیزی که دریافت کردم واقعاً چیزی نیست، خلاصه با تمام چالش‌هایی که به وجود آمد، در روز گلریزان با داشتن فقط یک میلیون در کارت اعلام سرداری کردم، شاید این حرف کلیشه‌ای باشد، اما واقعیت دارد، اصلا متوجه نشدم چطور سر موعد پولی که باید کارت می‌کشیدم درست می‌شد. پس از تسویه حال دل من چندین‌ برابر خوب شد، احساس می‌کردم این پول قرضی در حساب من بوده و وقتی پرداخت کردم به آرامش رسیدم، امسال هم می‌خواهم این حس‌های نابی که از لژیون سردار دریافت کردم را تجربه کنم، با این تفاوت که بدون دغدغه و مطمئن این کار را انجام می‌دهم. ان شاء الله به واسطه‌ی این حرکت و تلاش‌های اعضای کنگره۶۰، مخصوصاً  آقای مهندس، صدای کنگره۶۰، به گوش همه برسد و بیشتر در کمک به انسان‌های خواستار رهایی کسب افتخار نماید.

همسفر سمانه (لژیون یازدهم)
بارالها هرچه تو را سپاس گویم کم است، برای این‌که پا در مکانی گذاشتم که عشق، محبت، صداقت و عدالت از هر گوشه‌ آن جاری‌ است. کنگره برای من فقط یک مکان نیست، خانه‌ای‌ است که در آن یاد گرفتم چگونه زندگی کنم، ببخشم ورها شوم؛ راهنمای عزیزم همسفر اکرم، همیشه به من آموختند که بخشش، کلید رهایی است. وقتی می‌بخشی، درونت بزرگ می‌شود، ظرف و ظرفیتت بالا می‌رود و آرام‌آرام از بندِ کینه، زشتی و خستگی رها می‌شوی. در کنگره حساب با عشق و معشوق است، بازی با اعداد و ارقام فقط ظاهر ماجرا است؛ اصلِ ماجرا آن نیتِ پاکِ درونی‌ است؛ همان لحظه‌ای که تصمیم می‌گیری از داشته‌های خود ببخشی، حتی اگر اندک باشد چراکه آن اندک با عشق، بی‌نهایت می‌شود. گلریزان برای من جشنِ بخشش است؛ جایی که انسان‌ها دست در دستِ هم، عشق را در قالب عمل معنا می‌کنند، در چنین روزی، آسمان هم لبخند می‌زند و نور الهی همراهِ دل‌های ما می‌شود. هفته‌ی گلریزان را به تمام خدمتگزاران، مسافران و همسفران عزیز کنگره۶۰، به‌ویژه اعضای مهربان لژیون یازدهم، تبریک می‌گویم، باشد که هر یک از ما با بخشیدن، قدم کوچکی در مسیر روشنِ عشق و آرامش برداریم.

همسفر لیلا (لژیون یازدهم) 
برای من، گلریزان فقط یک جشن نیست؛ یک بیداری‌ است، مثل طلوعی که از دلِ تاریکی برمی‌خیزد، هر سال، وقتی نام گلریزان می‌آید، دلم آرام نمی‌گیرد، انگار دستی درون قلبم می‌گوید: «وقتِ بخشیدن است، وقتِ بودن برای دیگری.» من در کنگره یاد گرفتم که بخشیدن، فقط از مال گذشتن نیست؛ حرکت است. حرکت از «من» به «ما»؛ از خواستن به فهمیدن؛ از داشتن به زیستن. در گلریزان، هر دل یک چراغ می‌شود و من هم دلم را می‌آورم، نه برای دیده شدن، برای روشن ماندن. می‌آورم تا بگویم: هنوز عشق زنده است، هنوز می‌شود به لبخندِ یک انسان امید بست، گاهی فکر می‌کنم ما با بخشیدن، خود را نجات می‌دهیم؛ نه از فقر، نه از ترس، بلکه از فراموشی؛ فراموشیِ آن نوری که خدا درونمان گذاشته تا دستِ دیگری را بگیریم. گلریزان برای من یعنی رقصِ آرامِ عشق میان انسان‌ها؛ یعنی لحظه‌ای که می‌فهمی در جهان، حتی یک ذره مهربانی هم گم نمی‌شود، می‌چرخد، می‌گردد و روزی در جای دیگری به لبخندِ کسی تبدیل می‌شود. من، آمده‌ام تا سهم کوچکم را ادا کنم؛ نه فقط از مال، بلکه از دلم، تا شاید این نور، به دلی برسد که در مسیرِ تاریکی‌ است و یادش بیفتد: نجات، هنوز ممکن است.

نویسندگان: همسفر مهسا ، همسفر لیلا، همسفر وجیهه، همسفر سمانه، همسفر لیلا، 
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم) دبیر سایت

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .