English Version
This Site Is Available In English

قبلاً نقطه تحمل و قدرت تصمیم‌گیری نداشتم

قبلاً نقطه تحمل و قدرت تصمیم‌گیری نداشتم

هفتمین جلسه از دوره چهل و دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی صالحی، به استادی مسافر حسین و نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه "وادی نهم : وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می‌شود" در روز دوشنبه 12 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه این هفته «وادی نهم» است که عنوان آن می‌گوید:
وقتی نیرو از کم شروع شود و به درجه بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا می‌شود.
یادم هست یکی از روزهایی که تازه وارد کنگره شده بودم، فکر می‌کنم جلسه سومم بود ،وقتی جلسه آموزش عمومی و لژیون تمام شد، جلوی درِ کنگره 60 منتظر ماندم تا همسفرم بیاید و با هم برویم.
خودم را مرتب کرده بودم، لباس تمیز پوشیده بودم و در دلم می‌گفتم:
خب، من که دیگه خوبم! در همین حین، یکی از مرزبان‌ها با لبخند گفت:
ان‌شاءالله یه روز رها بشی. با تعجب گفتم: رها بشم؟ مگه من الان مشکلی دارم؟!
آن موقع نمی‌دانستم که ریشه کار از اساس خراب است؛ همان نقطه تحمل را در زندگی نداشتم.

در کنگره، همه‌چیز با نظم و برنامه پیش می‌رود، از ساعت مصرف دارو گرفته تا زمان حضور در کلاس‌های آموزشی؛ اما من، برعکس، انسانی بی‌نظم و ناآگاه بودم.
تازه امروز می‌فهمم که همه فهمیده بودند، جز خودم!
آن روز فقط در دلم گفتم: خدا کنه همه رها بشن و به اون حال خوب برسن. از مهندس و از راهنمای عزیزم تشکر می‌کنم که اجازه دادند در جایگاه استاد جلسه خدمت کنم.
وقتی به صحبت‌ها و رفتار راهنماها نگاه می‌کنم، واقعاً برایم الهام‌بخش است، نه به خاطر مدرک یا دانشگاهی که رفته‌اند، بلکه چون علم و دانشی که دارند، از تجربه، عشق و ایمانشان سرچشمه می‌گیرد.
هر بار که صحبت هایشان را می‌شنوم، با خودم می‌گویم: کاش روزی من هم بتوانم مثل آن‌ها با آرامش، دانایی و محبت سخن بگویم.
دعا کنید ان‌شاءالله ما هم به آن نقطه تحمل برسیم. به‌ نظر خودم همیشه آدم منظمی بودم، صبح ساعت شش بیدار می‌شدم، کارم را انجام می‌دادم، تا هشت بیرون می‌رفتم و شب تا دوازده بیدار بودم.
با خودم می‌گفتم: دارم کار می‌کنم، دارم زندگی می‌کنم، همه‌چیز خوب است، اما نمی‌دانستم در واقع فاتحه همه‌چیز را خوانده‌ام.
خودم که هیچ، هفت‌ هشت خانواده را هم در عذاب گذاشته بودم. باور کنید همسفرم گاهی در راه برگشت گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا، با این وضعیت چکار کنم؟ اما خدا را شکر که مسیر را پیدا کردم. من بیست‌وپنج سال تخریب داشتم و در تمام آن سال‌ها حتی یک‌بار هم ترک نکرده بودم. از ترک کردن می‌ترسیدم؛ باخودم می‌گفتم: اگر ترک کنم، می‌میرم. اما امروز، به لطف خدا، مهندس و راهنمایان عزیز، باورم نمی‌شود چقدر راحت است.
خانواده‌ام می‌گویند: حسین، همان کسی است که نمی‌توانست ده دقیقه بشیند، حالا آرام و متین شده. قبلاً هیچ نقطه تحملی نداشتم، قدرت تصمیم‌گیری هم نداشتم.
اما حالا خدا را شاکرم که در همین‌جا، در کنار شما عزیزان، مسیر درست را پیدا کردم.

تایپ و ویرایش: مسافر جواد لژیون یکم
بارگزاری خبر: مسافر جواد لژیون یکم ، مسافرهادی لژیون نهم
مرزبان خبری: مسافر احمد
مرزبان کشیک: مسافر داوود
آبان ماه ۱۴۰۴                                 شعبه صالحی (تهرانپارس)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .