English Version
This Site Is Available In English

آغاز شعبه صالحی با دستانی بخشنده

آغاز شعبه صالحی با دستانی بخشنده

در این جهان انسان‌هایی وجود دارند که خدمت و بخشش را از دل و جان معنا کرده‌اند و به این باور رسیده‌اند که آرامش واقعی در آرامش دیگران است از جمله آقای سرهنگ صالحی که با ورودشان به کنگره‌۶۰ نه‌تنها درمان پسرشان انجام گرفت؛ بلکه شاهد تغییر در خود و خانواده‌‌شان نیز بودند. ایشان خالصانه خانه خود را وقف کنگره‌۶۰ نمودند و شعبه صالحی تأسیس شد. مکانی‌که در آن شاهد احیاء نفس‌های بسیاری هستیم. ایشان در این گفت‌وگو از حس و‌ حال نخستین روزهای ورود، انگیزه‌ این خدمت ارزشمند، عشق و انرژی که از کنگره‌۶۰ دریافت کرده‌اند سخن می‌گویند.

۱- آقای صالحی اگر بخواهید لحظه‌ای را به یاد بیاورید که برای اولین‌بار وارد کنگره‌‌۶۰ شدید آن فضا و حس درونی‌تان را چطور توصیف می‌کنید؟ آیا انتظار داشتید این مسیر تا این اندازه زندگی‌تان را متحول کند؟

هرگز فکر نمی‌کردم خداوند تا این حد و این‌گونه همه نعمت‌ها و خوبی‌ها را در کنگره‌۶۰ قرار داده باشد، باورم نمی‌شد. حالت یاس و ناامیدی زیادی داشتم گاها شنیده‌اید که می‌گویند دستم به کاری نمی‌رود؛ اگر من ادامه می‌دادم شاید مرگ حتمی بود؛ اما به خودم نهیب زدم که من قدرتی فرای این را دارم؛ زیرا آن زمان من یک رزمنده بودم و خیلی کارها را در سخت‌ترین شرایط انجام داده بودم در زیر گلوله‌، رگبار و شرایط دشوار بچه‌ها و سربازهایم را حفظ می‌کردم و به خود می‌گفتم تو می‌توانی خیلی کارها را انجام بدهی حالا چرا انقدر ضعیف و ذلیل شده‌ای؟ اما واقعا حال من همین‌گونه بود.

۲ـ در مسیر آشنایی با کنگره‌۶۰ چه اتفاق یا کدام جمله از یکی از اعضا باعث شد باور کنید که در کنگره‌۶۰ فقط درمان انجام نمی‌گیرد؛ بلکه احیا و زندگی دوباره نیز انجام می‌شود؟

مشاهده کردم و با توجه به مشاهدات و افرادی که نجات پیدا کرده بودند به این باور رسیدم که این راه، مسیر درستی است؛ زیرا بسیاری را دیدم و با‌توجه به احوالات و صحبت‌هایی که از افراد مختلف شنیدم به این باور رسیدم که مسیر درست است.

۳ـ زمانی‌که تصمیم گرفتید خانه مسکونی خود را در اختیار کنگره‌۶۰ قرار بدهید، درونتان چه می‌گذشت؟ آیا آن تصمیم نتیجه یک لحظه الهام یا حاصل یک روند تدریجی از دریافت‌ها و حس‌های خوب کنگره‌۶۰ بود؟

همه این‌ها می‌تواند باشد؛ اما به‌طور یقین انسان علاقه‌مند به فرزندانش است. آن زمان دلیل محکم من نجات فرزندم بود؛ اما بعد به این نتیجه رسیدم از نجات فرزند من جامعه هم نفع می‌برد. بعدها به این نکته ایمان پیدا کردم که وقف این خانه سبب گشایش مسیر درست اقتصادی ما هم خواهد شد و همان‌طور هم شد. ما بعد از وقف این خانه و دو سال سکونت استیجاری خانه‌ای خریداری کردیم و مسیر برای من و فرزندانم باز شد به سوی شرکتی که اکنون حدود شصت نفر در آن مشغول کار هستند و نزدیک به ششصد نفر به طور مستقیم از سراسر کشور با ما در ارتباط هستند و روزگارشان به خوبی می‌گذرد؛ البته فراموش نکنیم که من زمینه قبلی و عقاید دینی هم داشتم زمانی‌که نظامی بودم سعی کردم در بدترین شرایط؛ حتی در برف، باران، جبهه و جنگ به بهترین نحو خدمت نمایم، لحظه‌ای نشد در محل خدمتم و نقاط دیگر که نیاز به حضورم باشد که من پلک بزنم، نمی‌خوابیدم و کارم را به بهترین نحو انجام می‌دادم و خودم احساس می‌کنم اعمالم مقدمه این کار شدند. به‌نظر بنده یک‌دفعه نمی‌شود باید یک سابقه درخشانی باشد. تمام افرادی که با بنده کار می‌کردند، می‌دانند غیر از صداقت و راستی با مردم به نحو دیگری رفتار نمی‌کردم. یک پلیس خدمتگزار بودم، علی‌رغم فقر و تنگ‌دستی که آن زمان گرفتارش بودم هیچ‌گونه چشم‌داشتی نداشتم. چهار‌دانگ این خانه متعلق به بنده، دو‌دانگ متعلق به مادر همسرم و دایی بچه‌ها بود که آن بخش را پس از بازسازی خریداری کردم؛ اما واقعیت این‌ مسائل، آن زمینه‌سازی قبلی بود؛ چرا که نمی‌توان یک‌دفعه به این مرحله رسید و پیمودن پله‌های ترقی آرام‌آرام و گام‌به‌گام است.

۴ـ شما هم‌اکنون همسفر پسرتان هستید، این همراهی چه تغییری در نوع نگاهتان به خانواده، عشق و مسئولیت ایجاد کرده است؟

مرد به عنوان پشتیبان خانواده باید همه اعضاء خانواده اعم از همسر و فرزندان را حمایت کند تا موفقیت‌ها به سمتش بیاید؛ البته که خانم‌ها هم می‌توانند زندگی را حتی بدون مرد هم ادامه بدهند؛ اما واقعیت این است که فرزندان روند رشد و تکامل صحیح را طی نخواهند کرد باید کنار هم و هر دو برای رسیدن به این جایگاه تلاش نمایند. شاید آنقدر هم که می‌گویید من پدر نمونه‌ای نبودم من زندگی را برای فرزندانم مهیا کردم و خدا را شکر از نظر مالی هیچ‌گونه مشکلی ندارند؛ ولی راه ترقی برای همه از جمله فرزندان من بسیار طولانی است تا مثل خدا شویم و زبان، گوش و قلب ما حق گویند و جز حق به زبان نیاوریم. داستان منصور حلاج که گفتند: انا الحق منظورش این نبوده که من خدا هستم؛ بلکه می‌گفتند: من به جایگاهی رسیدم که به جز حق چیزی نمی‌بینم.

۵- اگر بخواهید حس امروزتان را پس از اهدا و دیدن شکوفایی شعبه صالحی در یک جمله یا تصویر بیان کنید چه می‌گویید؟ آیا احساس می‌کنید بخشی از وجودتان در این زمین ریشه دوانده است؟

حتما این‌گونه است من عاشق این شعبه هستم. زمانی‌که می‌خواستم این مکان را وقف نمایم با آقای مهندس صحبت کردم برای زمان دو سال و ایشان گفتند چهار سال و بعد چهارده سال شد. اکنون به شما می‌گویم: تا این مسیر ادامه دارد و این عقیده پابرجا است برای همیشه می‌ماند که بتوانم کمکی کرده باشم. این برای جوانانی است که مشکلات اقتصادی و اجتماعی دارند و این مشکلات گاهی جوانان را به سمت اعتیاد می‌کشاند؛ اگر همه مسئولان جامعه وظایفشان را درست ادا کنند مطمئنا نتیجه مطلوب‌تر خواهد شد. شرایط اجتماع و خانواده با هم درآمیخته‌اند و متأسفانه فرد به سمت اعتیاد گرویده است و برای درمان این فرد، باید بیایی و بروی و هر بدی که انجام داده‌ای را جبران نمایی.

در ادامه ضمن سپاسگزاری از ایشان خواستیم در مورد درختی که در حیاط شعبه قرار دارد، توضیحاتی بدهند.

ایشان گفتند: به جز این درخت‌، درخت‌های گردو، انار و انگور هم بود؛ ولی این درخت خیلی رشد کرد و پسرم همیشه از آن بالا می‌رفت. امروز که من آمدم ابراز ناراحتی همسایه‌ها در مورد خشک شدن بخشی از درخت را دیدم و از شما تقاضا دارم که به این درخت به عنوان نشانی از خداوند نگاه کنید؛ زیرا که خداوند در تمام اجزاء هستی از سنگ و درخت گرفته تا انسان وجود دارد و اکنون که بخشی از آن خشک شده خود درخت نیز ناراحت است. علت آن خشکی شاید تعلل ما یا بیماری باشد.

کلام آخر:

داستان شعبه صالحی با نیت پاک و دستان بخشنده‌ پدری آغاز شد که نه تنها پسرش به درمان رسید؛ بلکه عشق کنگره‌۶۰ در ایشان ریشه زد و خانه‌‌شان که در آن نور بود را اهدا نمودند و به خانواده‌هایی که عزیزانشان درگیر اعتیاد بودند امید و زندگی را بخشید و به آن‌ها دست همیاری داد تا در مسیر احیا قرار گیرند و به بقا، رشد و تکامل برسند. هم‌چنین امیدواریم این درخت شعبه به زودی با رسیدگی مسافران و همسفران عزیز به تنومندی و سرسبزی گذشته خود و حتی بهتر از قبلش برسد. از توجه شما عزيزان به این گفت‌وگو بسیار قدردان هستیم.

طراح سوال، مصاحبه‌کننده و تایپ: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر فروغ (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم)
عکس و ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر سارا دبیر سایت
همسفران نمایندگی صالحی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .