جلسه چهارم از دور دوم لژیون سردار کنگره ۶۰ نمایندگی ارم (کرج) با استادی راهنمای محترم مسافر منوچهر، و نگهبانی پهلوان محترم مسافر احسان و دبیری مسافر باقر و خزانه داری راهنمای محترم مسافر علی اصغر با دستور جلسه: وادی نهم و تاثیر آن روی من در روز یکشنبه 11 آبان ماه ۱۴۰۴ راس ساعت 15:30 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان، من منوچهر هستم، یک مسافر.
همه چیز در زندگی نیازمند نقطه تحمل است. زمانی که من مصرفکننده شدم، هیچوقت از ابتدا با دو گرم شیره شروع نکردم. شاید نخستین بار فقط دو دود یا حتی یک دود بود، از روی سرخوشی و برای همپا شدن با دوستم. همان یک دود در من لذتی به وجود آورد، انرژیای آزاد کرد و چون ناآگاه بودم، گمان کردم همیشه همینطور خواهد بود، تصور میکردم مواد به من نیرو و انرژی میدهد. اما بهتدریج آلوده شدم، نقطه تحملم بالا رفت و تبدیل به یک مصرفکننده قهار شدم.
به قول دوستی، روزی پنجاه هزار تومان مصرف میکرد و پانصد هزار تومان کار، اما بعدها پانصد هزار تومان مصرف میکرد و دیگر حتی پنجاه هزار تومان هم نمیتوانست کار کند. این همان بالا رفتن نقطه تحمل است. وقتی به کنگره آمدم، متوجه شدم باید تغییر کنم. این تغییر باید آرامآرام و ذرهذره ایجاد شود. همانطور که پیشتر از پلهها پایین رفته بودم و به عمق تاریکیها رسیده بودم، اکنون باید با صبر و تلاش از همان پلهها بالا بیایم و به سمت نور حرکت کنم. برای این مسیر نیز باید نقطه تحمل به وجود آید، درون انسان باید ظرفیتهایی شکل بگیرد تا بتواند روزی سه گرم شیره را کنار بگذارد و به رهایی برسد.
در این روزها ذهنم بسیار درگیر لژیون سردار است. از روزی که آقا بهروز به شعبه آمد و درباره لژیون سردار و اهمیت مشارکت در آن صحبت کرد، ذهنم پیوسته به این موضوع مشغول است. وقتی انسان در جستجوی چیزی باشد، اتفاقهایی رخ میدهد که او را در مسیر آگاهی قرار میدهد. در همین ایام، مطلبی در فضای مجازی دیدم که نوشته بود در سوره بقره، شگفتانگیزترین مسئله هستی انفاق است، زیرا اگر دانهای ببخشی، صد خوشه برداشت خواهی کرد. واقعاً این امر معجزه آساست. کسی که نان خشکی دارد و از همان میبخشد، نباید بترسد، چون با بخشش، تنگ دستی از بین میرود و برکت در زندگی جاری میشود.
برکت فقط پول نیست. من برکت را در کنگره به شکل دیگری تجربه کردم. اولین بار که در لژیون سردار شرکت کردم، داییام تازه فوت کرده بود و من در سفر اول بودم. پس از مراسم کفن و دفن در بهشتزهرا، خودم را به شعبه رساندم. پیراهن سفید پوشیدم و در جشن گلریزان حاضر شدم. آن زمان شاید هنوز آگاه نبودم و نقطه تحملم بالا نرفته بود، اما با همان حال، توانستم سیصد هزار تومان در جشن مشارکت کنم. همان حضور، برایم ارزشمندتر از مقدار مبلغ بود.
وقتی دیدم اعضای کنگره با عشق و گذشت و معرفت، برای بخشش تلاش میکنند، یاد گرفتم که محبت یعنی چه. آنها مفهوم انفاق را در عمل درک کرده بودند. بهتدریج من هم آموختم که ببخشم و دریافتم که برکت در زندگیام جاری شد، برکتی که میتواند در قالب فرزند صالح، خانوادهای آرام، جسمی سالم یا روزیِ حلال باشد.
گذشت باید صرفاً برای خود گذشت باشد، نه برای دریافت پاداش یا جبران. حتی اگر قرآن فرموده است که با بخشیدن، صد برابر دریافت میکنی، از نظر من باید به جایگاهی رسید که دیگر در انتظار چیزی نباشیم. من همیشه از خودم میپرسیدم برای چه در این دنیا هستم؟ چرا من در این جامعه، در این هستی، جزو آدمهای معمولیام؟ چرا سهمی از بزرگی ندارم؟
اما وقتی وارد لژیون سردار شدم، فهمیدم که برای چه آفریده شدهام و جایگاهم کجاست. کنگره ۶۰ ساختاری است که بر پایه علم، نیرو و پول شکل گرفته است. اگر این ساختار منابع مالی نداشته باشد، نمیتواند خدمت کند. سالها پیش، کسانی در کرج در یک فرهنگسرا استخر را به شعبهای تبدیل کردند تا امثال من در آن درمان شوند. آنها هزینه کردند بیآنکه ما را بشناسند.
من امروز از خود میپرسم، اکنون که درمان شدهام و به حال خوش رسیدهام، وظیفهام چیست؟ آیا صرفاً خدمت راهنمایی کافی است؟ خیر، راهنما شدن وظیفه من بوده است. آنچه کنگره به من داده، چیزی است که هیچ جای دیگر نمیتوانستم بیابم،احترامی که در جامعه پیدا کردم، آرامشی که در خانواده حاکم شد، و حتی گشایشهای مالی.
باورم نمیشد که روزی بتوانم جهیزیهای نزدیک به هشتصد یا نهصد میلیون تومان برای دخترم فراهم کنم، در حالی که آن زمان پنجاه میلیون هم در حسابم نبود. اما شد. دخترم درس خواند، حسابدار شد، سر کار رفت و خودش نیز کمکخرج شد. توقعش کم شد و به من گفت فقط در کنارم بودن برایش کافی است. همه اینها برکت کنگره است.
در طول سفر، چند بار خواب دیدم که مسیرم را به من نشان میداد. بار نخست، درست فردای روز رهایی بود. در خواب دیدم سوار هواپیمایی بزرگ شدم و از بالا کوهها، رودخانهها و دشتهای پرگل را میدیدم. در ارتفاع پایین پرواز میکردم تا به کوهی رسیدم و اوج گرفتم. این خواب، برایم پیام روشن حرکت و صعود بود.
بار دوم، زمانی بود که برای اعلام دنوری در لژیون سردار بسیار تحت فشار بودم. خواب دیدم سوار نیسانی شدهام و به محوطهای ساختمانی رسیدم. هوا گرم بود، از شیر آب سر و صورتم را شستم و وقتی سرم را بالا آوردم، آقای مهندس را دیدم، با احترام جلو رفتم و گفتم شرمندهام که نتوانستم پرداخت کنم. ایشان نگاهی کردند و فرمودند بیا بغلم، مرا در آغوش گرفتند و گفتند تو دنور شدی، خیالت راحت باشد.
همان خواب به من نیرو داد. مبلغ بیستوهشت میلیون تومان را پرداخت کردم و دنور شدم. در جشن گلریزان، زمانی که آرزو داشتم دنور شوم، سرم را پایین انداخته بودم و از شوق گریه میکردم. امروز نیز همچنان آن حس را در وجودم دارم.
چند روز پیش وقتی در جلسه مهندس شرکت کردم، چند پهلوان را دیدم که شال گرفته بودند. به شالهایشان نگاه میکردم و اشک در چشمانم جمع شد. از خدا خواستم قسمتم کند تا من نیز بتوانم در آن جایگاه قرار بگیرم، نه برای نام و نشان، بلکه فقط برای بخشیدن و خدمت به دیگران.
از شاگردم احسان نیز بسیار آموختهام. گاهی شاگرد درسی به استاد میدهد. از او گذشت، مهربانی و فروتنی را یاد گرفتم. به او تبریک میگویم و یقین دارم که بهزودی شال پهلوانیاش را خواهد گرفت. انسان میتواند از هرکسی یاد بگیرد از همسفرش، از همنشینش، از کسی که در جلسه با احترام و تمرکز مینشیند و به استاد گوش میدهد.
میتوان از کسانی یاد گرفت که قانون یازدهم را اجرا میکنند، از کسانی که گذشت و بخشششان مثالزدنی است؛ کسانی که میلیاردها تومان برای کنگره میبخشند. این یعنی رسیدن به درجهای از ایمان و آگاهی که انسان از خود میگذرد. من نیز باید کار کنم، باید رشد کنم تا روزی به آن جایگاه برسم. در کنار شما عزیزان، انشاءالله همه ما به آن نقطه خواهیم رسید.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید سپاسگزارم.
پایان دوره دوم خدمت لژیون سردار و آغاز دوره سوم خدمت لژیون سردار:
با تشکر فراوان از خدمتگزاران دوره دوم لژیون سردار شعبه ارم: نگهبان لژیون سردار ،پهلوان محترم مسافر احسان ، دبير لژیون سردار، مسافر باقر و خزانه دار لژیون سردار، راهنمای محترم، مسافر علی اصغر که خالصانه و عاشقانه خدمت کردند. و تبریک فراوان به خدمتگزاران جدید در دوره سوم لژیون سردار شعبه ارم:نگهبان لژیون سردار، مسافر هادی، دبیر لژیون سردار، مسافر محمد و خزانه دار مسافر علی 🌹
.jpg)
.jpg)
عکس: مرزبان خبری مسافر پیمان
بارگزاری: مسافر علی
- تعداد بازدید از این مطلب :
113