جلسه ششم از دوره سی و نهم سری کارگاههای آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی راهنمای محترم مسافر سینا، نگهبانی مسافر مسعود و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه « "OT" و "D.S.T"و پنجمین سال رهایی راهنمای محترم مسافر مهدی» در روز پنجشنبه ۸ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.
	
	 
	خلاصه سخنان استاد:
	سلام دوستان، سینا هستم یک مسافر
	خداوند بزرگ را شاکرم که بار دیگر این فرصت را در اختیارم قرار داد تا در جمع شما عزیزان حضور داشته باشم. هفته "OT" و "D.S.T" را به دپارتمان بزرگ کنگره۶۰، به مرد بزرگ و اندیشمند کنگره۶۰ جناب آقای مهندس حسین دژاکام و اعضای خانواده محترمشان تبریک عرض میکنم. همچنین به دیدهبان محترم بخش مربوطه جناب آقای بابک لطفی و دستیار دیدهبان محترم و مسئول بخش "OT" اصفهان جناب آقای جلال امینی که استاد بنده نیز بودهاند، تبریک و خداقوت میگویم. هر دو بزرگوار زحمات فراوانی در این بخش متقبل شدهاند و خدمت صادقانهشان برای همه ما قابل ستایش است؛همچنین به تمام خدمتگزاران قسمت "OT" که در بخشهای مختلف و گاه در پشت صحنه با عشق و تعهد خدمت میکنند، صمیمانه تبریک میگویم.
	 در ابتدا چند نکته درباره دستور جلسه این هفته یعنی "OT" و "D.S.T" عرض میکنم و سپس به دستور جلسه دوم یعنی جشن تولد پنج سال رهایی و آزادمردی راهنمای محترم آقای مهدی باقرزاده میپردازیم. 
	بنده نزدیک به ۱۶ سال درگیر اعتیاد بودم و انواع روشهای ترک را تجربه کرده بودم. روشهایی مانند تیپر کردن با داروهای مختلف از جمله متادون و ب۲ را امتحان کردم؛ اما هیچ کدام نتیجهای در بر نداشت و درمان واقعی اتفاق نیفتاد. داروی "OT" که مخفف اوپیوم تینکچر یا همان شربت تریاک است، کلید درمانی بود که برای نخستین بار توسط جناب آقای مهندس حسین دژاکام در ماه مبارک رمضان کشف شد.
	درمان ایشان با تریاک انجام شد و همانجا کلید درمان اعتیاد به دست آمد. به واسطه روش "D.S.T" در همان ماه مبارک رمضان، راهی علمی و انسانی برای درمان کشف شد. در بدن انسان، جایگزینی میان مواد مخدر بیرونی و مواد شبهافیونی درونی انجام میگیرد؛ اما بسیاری از سازمانها و "N.G.O"های دیگر تنها بر بخش روان تمرکز دارند و جسم را نادیده میگیرند. در حالی که در کنگره۶۰ درمان بر سه ضلع جسم، روان و جهانبینی استوار است و تا هر سه ضلع به تعادل نرسند، درمان واقعی حاصل نمیشود.
	جناب آقای مهندس دژاکام در زمانی که حتی صحبت از مواد مخدر جرم تلقی میشد با شهامت اعلام کردند که میخواهند با تریاک درمان انجام دهند. این تصمیم شجاعانه سالها تلاش، تحقیق و مقاومت در برابر باورهای نادرست را به همراه داشت تا در نهایت ایشان توانستند به جامعه علمی و پزشکی ثابت کنند که روش کنگره۶۰، روشی علمی، تجربی و اثربخش است.
	در گذشته سفر با تریاک(سفر دودی) بسیار دشوار بود. مسافران مجبور بودند از ساقی مواد تهیه کنند و هنوز در همان چرخه تخریب باقی میماندند. کاهش تدریجی مصرف، چه به صورت خوراکی و چه دودی کاری بسیار سخت و پرخطر بود؛ اما امروز به لطف زحمات جناب مهندس و خدمتگزاران بخش "OT"، دارویی در اختیار ماست که به راحتی و با نظم مشخص، امکان درمان را فراهم کرده است. شاید بسیاری از ما قدر این نعمت را ندانیم؛ اما باید بدانیم که برای رسیدن به این نقطه، انسانهای زیادی تلاش کردند تا امروز ما بتوانیم با آسایش و نظم درمان شویم.
	در گذشته آقای مهندس با همکاری تعدادی از اعضاء، گروهی را به صورت پایلوت انتخاب کردند. پس از مشاهده نتایج شگفتانگیز درمان طی چند سال، شربت "OT" به صورت رسمی وارد چرخه درمان شد. از آن زمان تا امروز، کیفیت درمان در کنگره۶۰ به شکل چشمگیری افزایش یافته و هزاران نفر توانستهاند با متد "D.S.T" و داروی "OT" به رهایی برسند.
	اکنون ما در شرایطی هستیم که با یک کارت کنگره۶۰، میتوانیم در آرامش به کلینیک مراجعه کنیم و داروی خود را از پزشک، پرستار و مبصر کلینیک با احترام کامل دریافت کنیم. شاید این روند ساده به نظر برسد؛ اما پشت آن مجموعهای بزرگ از خدمتگزاران در بخشهای مختلف از جمله تازهواردین، نامهنویسی، فالوآپ، بایگانی و پرتال فعالیت میکنند تا هر رهجو بتواند به موقع داروی خود را دریافت کند.
	باید قدر این تلاشها را بدانیم. اگر قدردان نعمتی نباشیم، ممکن است از ما گرفته شود. امروز جناب آقای مهندس دژاکام با لطف خداوند و پشتوانه تجربهای عظیم در حال تحقیق بر روی اثرات درمانی داروی "OT" بر بیماریهایی نظیر صرع، سرطان سینه و دیگر بیماریها هستند. در واقع، پرونده اعتیاد با این روش بسته شده و ایشان با همان عشق و ایمان، مسیرهای درمانی تازهای را میگشایند.
	خدا قوت عرض میکنم به تمامی عزیزانی که در بخش "OT" خدمت میکنند و امیدوارم قدردان زحمات بیدریغ جناب آقای مهندس و تمامی خدمتگزاران این بخش باشیم. برای خود من که حدود یک سال است دیگر در بخش "OT" خدمت ندارم، یادآوری این روزها بسیار شیرین و آموزنده است. انشاءالله که این افتخار خدمت نصیب همه عزیزان شود. 
	
	دستور جلسه دوم:
	خب به جشن تولد راهنمای محترم آقای مهدی باقرزاده میپردازیم. اگر به حدود شش سال پیش برگردیم، آقا مهدی در لژیون بودند و یکی از رهجویان بسیار خوب محسوب میشدند. آقا مهدی بخشی از سفرشان را داشتند طی میکردند که برای من همیشه بسیار جالب و در ذهنم ماندگار است. در پلههای پایانی سفرشان بودند و فکر میکنم روی پله ۰.۴ قرار داشتند. در همان ایام آقا مهدی مرتب گلایه میکردند و میگفتند حالشان خوب نیست. یک روز در این باره با ایشان صحبت کردم و گفتم: آقا مهدی اتفاقات در کنگره۶۰ زمانی میافتد که گوش کنیم. در غیر این صورت، هیچ وقت چیزهایی را که امروز بهدست آوردهای نخواهی داشت. آنهایی که گوش میکنند، برنده هستند.
	من خودم زمانی که در سفر اول بودم، راهنمایم آقا جلال امینی بودند. به ایشان گفتم: آقا من حالم خوب نیست، خیلی اذیتم. میپرسیدند: چه ساعتی آمدی؟ میگفتم: امروز ساعت شش آمدم؛ میگفتند: فردا ساعت چهار بیا جارو کن. در دلم میگفتم: مواد مصرفی(آنتی ایکس) آقا جلال با من تفاوت داشته، از کجا بداند من چه حالی دارم؟! او میگفت اینطرفی برو، من آنطرفی میرفتم! تا اینکه یک روز سرانجام از روی لجبازی گفتم گوش میدهم ببینم چه میشود و همان گوش دادن باعث شد اتفاق خوبی برایم بیفتد. اگر آن روز به حرف راهنمایم گوش نداده بودم که گفته بود زود بیا و خدمت کن، شاید امروز اصلاً زنده نبودم.
	آقا مهدی هم وقتی با او صحبت کردم، گفتم: باید از این رودخانه بپری، باید از گذرگاه سخت سفر اول عبور کنی؛ یک سقوط آزاد برو و ببین با خودت چندچندی! وی این کار را انجام داد؛ همان سقوط آزاد را انجام داد و همین باعث شد از آن سوی تاریکی به سمت روشنایی بیاید، جوری که همه چیز برایش تغییر کرد. شاید اگر آن روز آن سقوط آزاد را تجربه نکرده بود، هیچوقت به این حال خوب نمیرسید. به نظرم، پیوندی که بین من و راهنمایم شکل گرفت از همانجا بود؛ وقتی حرفی زد و من گوش کردم، نتیجهاش را دیدم. آنجا بود که مطمئن شدم اگر میگوید «برو انجام بده»، باید با ایمان انجامش دهم، چون خیرش برای خودم است. در همین مسیر است که عشق و علاقه و فرمانبرداری از راهنما چندین برابر میشود؛ اما اگر گوش ندهیم و بگوییم راهنما برای خودش میگوید در واقع خودمان ضرر میکنیم.
	این اتفاق برای آقا مهدی افتاد و خداروشکر رها شدند. همان سال اول در آزمون راهنمایی شرکت کردند و قبول شدند و شال نارنجی را دریافت کردند. در آن زمان که من در قسمت توجیهی خدمت میکردم، آقا مهدی بلافاصله بعد از رهایی، در بخش توجیهی "OT" که اکنون خودشان مسئول بخش توجیهی استان اصفهان هستند، شروع به خدمت کردند. ایشان در ادامه مسیر، خدمتهای متعددی انجام دادند. لژیون خودشان را تشکیل دادند، در پارک خدمت کردند، نگهبان فوتبال بودند، سرپرست تیم فوتبال اصفهان شدند و در مسابقات تهران نیز حضور فعالی داشتند. خصوصیتی که همیشه از آقا مهدی در ذهن من مانده این است که خالصانه و بیهیچ حاشیهای خدمت میکنند. هرچه دارند در مسیر اخلاص گذاشتهاند و نتیجه و منفعت آن نیز تنها برای خودشان بوده است. اکنون هم خدا را شکر لژیون بسیار خوب و رهجوهای پرتلاشی دارند. در ادامه برای ایشان آرزو میکنم که با همان فرمان عشق، نظم و خدمت پیش بروند. انشاءالله به بهترین جایگاه و حال خوش برسند. کلید این تولدها برای ما پیامی روشن دارد؛ وقتی فرمان راهنما را با دل میپذیریم و با ایمان اجرا میکنیم، نتیجه و برکت آن در نهایت به خود ما باز میگردد.
	
	آرزو مسافر:
	انشاءالله مطالب کنگره۶۰ در مدارس کشورمان تدریس شود تا افرادی مانند من با این همه توانایی و استعداد اسیر اعتیاد نشوند و راه خود را گم نکنند. بچههای مردم نیز بتوانند در مسیر درست به اهدافشان برسند.
	 
	خلاصه سخنان مسافر:
	سلام دوستان، مهدی هستم یک مسافر
	خیلی خداوند را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتهام. این جایگاهی که الان در آن هستم بسیار برایم ارزشمند است، زیرا به خاطر آن بسیار صدمه خوردهام. تقریباً نزدیک به ۱۴ سال است که درگیر درمان بودهام؛ این اتفاق با آقا سینا آغاز شد. هرچند که برای رسیدن به این جایگاه چه در سفر اول و چه در سفر دوم صدمات زیادی را متحمل شدم.
	اول از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا به درمان برسیم و به حال خوب دست پیدا کنیم. از آقا سینا راهنمای خوب خودم هم خیلی تشکر میکنم. او زحمات زیادی برای من کشید. همچنین از آقا مهران نیکسیرت راهنمای اول خود نیز سپاسگزارم.
	از آقا جلال امینی که همیشه به عنوان پشتیبان و پناهگاهی برای من بود، تشکر میکنم. همیشه به من مشاوره میداد با من صحبت میکرد و پندهایی به من میداد. من سعی میکردم به حرفهایش گوش کنم و از ایشان خیلی تشکر میکنم؛ ایشان در رهایی من و به ویژه در ماندن در رهایی در سفر دوم بسیار تأثیرگذار بود.
	این هفته، هفته "OT" میباشد و به تمامی خدمتگزاران "OT" در بخش مرکزی اصفهان و بچههایی که در این بخش خدمت میکنند، مانند: آقای حسین کریمی، آقای سعید نانوایی و آقای احمد دستجردی از صمیم قلب تشکر میکنم و یک خسته نباشید به آنها میگویم. همچنین از بچههایی که در بخش تازهواردین این شعبه در روزهای یکشنبه همکاری میکنند به خاطر زحماتشان تشکر کرده و خسته نباشید میگویم. از ایجنت محترم شعبه آقای آرش مهرآیین و مرزبانهای عزیز نیز که واقعاً همکاری فوقالعادهای با بخش تازهواردین دارند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم.
	مرزبانان گاهی در روزهایی که آمار تازهواردین بالا است، با هماهنگی آقا آرش زودتر به شعبه میآیند تا درب را باز کنند و ما بتوانیم خدمت خود را به بهترین شکل انجام دهیم. از همه راهنمایان و همکاران گرامیام در شعبه شیخ بهایی، مخصوصاً اعضای لژیون دوم تشکر ویژه دارم. حضور و انرژی آنها همیشه به من نیروی تازه و انگیزه میدهد.
	هر «رهایی» پیام خاصی دارد؛ پیام رهایی و جایگاهی که امروز دارم، برای من و همه سفر اولیها و دومیها چنین است؛ بسیاری میخواهند در هفته "OT" قدردانی کنند؛ اما به نظر من قدردانی واقعی سفر اولیها از "OT" تغییر نگرش آنهاست. ما همیشه در جلسات تازهواردین میگوییم راهنما چراغ راه است؛ اما از یک جایی به بعد باید با دید پزشک به او نگاه کنید. آن نامه زردرنگی که راهنما مینویسد و به "OT" شعبه تحویل میدهد، فقط یک نامه نیست؛ در واقع نسخه درمان است.
	وقتی به کلینیک میروید، باید بدانید که آنجا فقط یک مرکز نیست، بلکه شفاخانه است. شربتی که دریافت میکنید، دیگر شربت ساده نیست بلکه داروی درمان است.
	اگر رهجو در سفر اول با چنین دیدگاهی حرکت کند و دارو را طبق مقدار و ساعت تعیینشده مصرف نماید، صددرصد به درمان خواهد رسید.
	پیام من برای سفر دومیها این است که اگر امری توانسته مرا از مواد مخدر نجات دهد آن امر، خدمت کردن بود. الان بیش از پنج سال است که افتخار خدمت در بخش تازهواردین را دارم. از چیدن صندلیها شروع کردم تا امروز و در تمام این مدت تنها یکبار تأخیر داشتم و هیچ غیبتی نداشتم. این خدمت به من یاد داد که میتوان از بند اعتیاد جدا شد. درست است که من آمدم تا رها شوم؛ اما فهمیدم رهایی واقعی در خدمت کردن است.
	ما در زمان مصرف همیشه دنبال نشئگی بودیم، دنبال چیزی که بتواند ما را بیشتر نشئه کند؛ اما حالا فهمیدم که بهترین نشئگی حال خوب خدمت کردن است. نشئگی واقعی، همان انرژی و پتانسیلی است که از فرمان آقای مهندس دژاکام و تغییرات مثبت در زندگیام به دست آمده است.
	ما در دوران مصرفمان فقط به دنبال حال خوب بودیم به عنوان مثال، من همیشه سعی میکردم شیره را به بهترین نحو آب بگیرم و از سوختهها استفاده کنم و حواسم باشد که بو نگیرد تا نشئگی من بیشتر شود؛ اما اکنون که در کنگره۶۰ رها شدهام، میبینم که نشئگی واقعی و حال خوب در خدمت کردن است. این حالت نشئه در انرژی پتانسیلی است که آقای مهندس دربارهاش صحبت میکنند و در تغییر جایگاهها ایجاد میشود. من دو روز پیش در شعبه سلمان استاد جلسه بودم و حس خیلی عجیبی داشتم؛ سه یا چهار لیوان آب پشت سر هم نوشیدم و نگهبان ازم پرسید که آیا چیزی مصرف کردهام. گفتم بله، با این خدمتی که انجام میدهم، واقعاً همین حال را دارم.
	آقا سینا فرمودند که در ابتدای سفر اولم خوب بودم؛ اما خطاهایی داشتم که آقا سینا آنها را به من گوشزد میکرد. تا اینکه به پله ۰.۸ رسیدم. هر روز به آقا سینا میگفتم که دست و پایم غش میرود و اینکه حالم خوب نیست و من با شیره توهم میزدم.
	یک روز آقا سینا به من گفت: فقط یک کار میتوانی، انجام دهی و آن سقوط آزاد است. در نهایت قبول کردم. آقا سینا همان شب تماس گرفت و پرسید: حالت چطوره؟ گفتم بد نیستم. او گفت: تحمل کن. تا فردا تحمل کردم و حالم بهتر از روز قبل شد. فردا دوباره آقا سینا تماس گرفت و پرسید: خوبی؟ گفتم: بد نیستم. شب را به صبح رساندم و دوش ولرم و آب سرد گرفتم و تحمل میکردم.
	روز سوم نزدیک ظهر بود که آقا سینا تماس گرفت و گفت: حالت چطور است. گفتم: بد نیستم. به عصر رسیدیم و شب شد. میخواستم بخوابم که دیدم حالم از دو شب گذشته خیلی بهتر شده است. نصف شب بود که احساس کردم یک چیزی از بدنم کنده شد. آنچه آقا سینا گفت، اتفاق افتاد و به خوبی حسش میکردم.
	در آن لحظه، احساس میکردم که سه یا چهار نفر بالای سرم نشستهاند و صحبت میکنند. من آنها را میدیدم؛ اما شب سوم که به صبح نزدیک میشد، انگار کسی آمده و چیزی از بدنم کنده و من را آزاد کرده است.
	روز چهارم بود که به شعبه آمدم. از دم درب وارد شدم و دیدم آقا سینا دم درب ایستاده و مثل مرغ پرکنده به نظر میرسید. وقتی مرا دید، گفت آقا مهدی مبارکت باشه! وقتی که من را دید، دستم را گرفت و برد جلوی آینه، خودم را دیدم و متوجه شدم که نسبت به چهار روز قبلم فرق کردهام. واقعاً وقتی که به تفاوتها نگاه کردم، شگفتزده شدم. در آن زمان فهمیدم که بله یک کار انجام شده است. امیدوارم اگر کسی به کنگره۶۰ میآید، مردانه پای کار بایستد و درمان شود و نیمهکاره ول نکند.
	باز هم از تمام کسانی که در جشن تولد من شرکت کردند و تبریک گفتند، تشکر میکنم. من فکر میکنم که واقعاً درخور این همه تعریف و تمجید نبودم و اگر خدمتی هم انجام میدهم فقط برای این است که حالم خوب است، هر روز بهتر از روز قبل هستم و فقط خدمت توانست من را از مواد رها کند. من ۲۳ سال تخریب داشتم. ترم اول دانشگاه تریاک میکشیدم و ترم آخر دانشگاه شیرهای شده بودم. فقط تنها چیزی که به من کمک کرد خدمت بود.
	تایپ: مسافر محمد (لژیون۸)، مسافر احمدرضا (لژیون۱۲)، مسافر سینا (لژیون۵)، مسافر مهدی (لژیون۲۵)، مسافر مرتضی (لژیون۵)، مسافر امیر (لژیون۵)، مسافر امیرحسین (لژیون۲۰)
	ویراستار: مسافر رضا (لژیون۱۶)، مسافر حسین (لژیون۲۳)
	سیستم صوتی: همسفر کسری
	دیتاشو: مسافر محمدحسین (لژیون۱۹)
	مرزبان خبری: مسافر محسن
	تهیه و ارسال: مسافر حمزه
                                
                                    
                                    
                                        - تعداد بازدید از این مطلب :
                                        232