دلنوشتهی همسفر پريسا_ نمایندگی میخک مشهد
سلام دوستان، پریسا هستم یک همسفر.
وقتی برای اولینبار پا به کنگره گذاشتم، دلم خسته بود. خسته از قضاوتها، از ترسها، از خودم. فقط میخواستم آرامش پیدا کنم؛ بیآنکه بدانم قرار است زندگی تازهای را آغاز کنم.
اینجا، در شعبهی میخک، هر کلمه، هر نگاه، هر لبخند، نوری شد که آرامآرام تاریکی درونم را روشن کرد. یاد گرفتم که حالِ خوب را کسی به من نمیدهد؛ من باید آن را بسازم، با عشق، با بخشش، با ایمان.
مسافرم، مادرشوهرم است. زنی که پنج سال است از بند رها شده و امروز برای من فقط یک مسافر نیست. چراغی است که مسیرم را روشن میکند. هر بار که لبخندش را میبینم، یادم میافتد که رهایی فقط ترکِ ماده نیست؛ رهایی یعنی آزاد شدن از افکارِ تیره، از ناآرامی دل، از بیباوری به خود.
من در کنگره یاد گرفتم عاشقتر باشم. یاد گرفتم که سکوت هم میتواند پر از عشق باشد. یاد گرفتم امید یعنی نفس کشیدن با لبخند، حتی وقتی هنوز مقصد دور است.
حالا من همان همسفری هستم که هر صبح با شکرگزاری بیدار میشود، چون میداند در مسیر نور قدم برمیدارد. من از کنگره، از آقای مهندس، از مادرشوهرم سپاسگزارم و از خدای مهربانم آموختم که عشق، زیباترین درمانِ دنیاست.
نگارنده: همسفر پریسا_ لژیون یازدهم، نمایندگی میخک مشهد
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
45