خداوند را سپاس که اجازه ورود من و مسافرم به کنگره ۶۰ را صادر کرد تا بتوانم به آموزشهای کنگره متصل باشم. روزی که قدم به این مکان گذاشتم، فقط برای همراهی و درمان مسافرم آمده بودم. در کنگره رهایی یک بهانه است، در ابتدا رها میشویم؛ اما در ادامه و گام بعدی رشد و پیشرفت در افکار و اندیشه و بالا رفتن سطح آگاهی اتفاق میافتد. اینجا آموختم که اگر از سختیهای زندگی، از موانع، از بندها و از تاریکیها عبور کنم، میتوانم به مراحل بالاتر دستیابم.
من در کنگره بعد از رهایی، به اقیانوسی وصل شدم که منبع عظیم از لطف خداوند بود. صحبتهای استادم، راهنمای گرانقدرم را پذیرفتم و تمام تلاشم را کردم تا بتوانم بهتر دیده شدن، یا همان تغییر و تبدیل و ترخیص را تجربه کنم. فرمانبردار بودن، همواره در حال خدمت بودن و پیوسته آموزش گرفتن، کلید موفقیت من شد و به خواسته قلبیام رسیدم. خواسته من خدمت بود، خدمتی که همیشه وقتی حال خوب همه خدمتگزاران و مخصوصاً راهنمایان عزیز را میدیدم، من را سر شوق و انگیزه برای تجربه این جایگاه میآورد.
روز موعود فرارسید، گویی از شدت خوشحالی روی زمین نبودم، بااینحال گاهی هم هیجان و استرس تمام وجودم را فرامیگرفت، در همین لحظه چشمانم با ورود آقای مهندس عزیز روشن و در قلبم آرامشی عجیب حاکم شد. قشنگترین حس در کنگره برای من دریافت شال راهنمایی از دستان مهر آفرین آقای مهندس بود. لحظه بستن پیمان، همراه باخانم آنی عزیز، هر کلمهای را که تکرار میکردم بار عجیب معناییاش را احساس میکردم. در آن لحظه فقط و فقط از خداوند طلب کمک و توان بیشتر برای انجام خدمتی که به من محول شده بود را داشتم. زمان پرشور و شوق دریافت شال رسیده بود. نمیتوانم از آن لحظه چیزی را توصیف کنم، چراکه در آن لحظه زمان و مکان برایم معنی نداشت. قشنگترین حس در کنگره برای من، دریافت شال راهنمایی از دستان پر مهر آقای مهندس بود.
این دریافت از همان ابتدا برکاتش در زندگیام سرازیر شد. دریافت شال راهنمایی من مصادف شد با خبر قبولی مسافرم در آزمون ویلیام (درمان سیگار) و همینطور، پذیرفته شدن دختر نازنینم در دانشگاه بود که خیلی باعث خوشحالی من شد. چه کسی این مسیر پرپیچوخم را هموار کرد تا من بتوانم این جایگاه عشق را تجربه کنم؟ بسیار واضح است، راهنمایم. راهنمای عزیزم، همسفر آمنه مهربانم از شما بینهایت سپاسگزارم، بابت اینکه همیشه مشوق من بودید. شما آنقدر بینقص و عاشقانه حرکت کردید و آنقدر زیبا مفهوم عشق و محبت بلاعوض را به من آموختید که همیشه دلم میخواست این جایگاه را تجربه کنم. بیاغراق شما یکی از بزرگترین موهبتهای الهی در زندگی من هستید. برای شما بهترین و قشنگترین لحظات را از خداوند خواهانم.
امیدوارم در این مسیر سبز که خداوند توفیق حضور و خدمت در آن را نصیبم کرده است، بتوانم با تمام وجودم خدمتگزار لایق و صادقی باشم. نهایت تشکر را از آقای مهندس و خانواده فداکارشان دارم. از همه عزیزانی که در این مسیر مرا یاری کردند، بسیار سپاسگزارم.
نویسنده: راهنما همسفر زینت
ویرایش: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پاسارگاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
146