English Version
This Site Is Available In English

اگر من بتوانم از این سختی‌ها و دردها که در مسیرم قرار می‌گیرد، به‌سلامت به مقصد برسم، خیلی چیزها را کسب می‌کنم.(نمایندگی نسترن اصفهان)

اگر من بتوانم از این سختی‌ها و دردها که در مسیرم قرار می‌گیرد، به‌سلامت به مقصد برسم، خیلی چیزها را کسب می‌کنم.(نمایندگی نسترن اصفهان)

چهاردهمین جلسه از دوره سوم کارگاه‌های آموزشی - خصوصی کنگره ۶۰ ویژه خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی نسترن اصفهان، با استادی راهنما مسافر آسیه، نگهبانی مسافر نسرین و دبیری مسافر الهه با دستور جلسه؛ «وادی هشتم و تأثیر آن روی من» روز شنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.

  سخنان استاد:

سلام دوستان آسیه هستم مسافر

از خداوند سپاسگزارم که توفیق پیدا کردم در این جایگاه قرار بگیرم. از ایجنت محترم خانم فاطمه و کادر مرزبانی و تمام راهنمایان عزیز و خدمتگزاران محترم سپاسگزارم. باعث افتخار من است که الان در جمع شما هستم تا یاد بگیرم و این انرژی و حس و حال خوب را پیدا کنم.من در شعبه نسترن یک حس خیلی عجیبی دارم و دومین باری است که اینجا آمده‌ام. خیلی شوق دارم که در کنار شما عزیزان هستم و ان‌شاءالله بتوانیم یک روز خیلی خوب و پر انرژی را در کنار هم داشته باشیم. از راهنمای بزرگوارم خانم فریبا بسیار سپاسگزارم . گر من  اینجا حضور دارم و خدمت میکنم،بخاطر زحمات خانم فریبا است و باید سعی کنیم همیشه قدردان باشیم.

دستور جلسه امروز؛ " وادی هشتم و تأثیر آن روی من" است که متن وادی "با حرکت راه نمایان می‌شود"،است. در ادامه پنج سال رهایی و آزاد زنی خانم ندا را جشن می‌گیریم. در ابتدای وادی پیامی آمده که پر از حرف است؛ «امواج چون گردباد بر زمین فرود می‌آیند و آنچه برداشتنی باشند با خود به امانت می‌برند و این جز فرمان حاصل نمی‌گردد.» 

  اینجا منظور از امواج همان فرامین خداوند است که در مسیر من آسیه قرار داده شده است. ما از یک جایی انشعاب یافته‌ایم و همین‌طور که در پیام بیان می‌کند، این فرامین در مسیر من قرار می‌گیرد که همراه با سختی، رنج و درد است و قرار است من در این مسیر برداشتی داشته باشم و به آن نقطه شروع و به آن نقطه‌ای که انشعاب یافته‌ام، برگردم و این پروسه بسیار زمان‌بر است.باید بسیاری از مسائل را سپری کنم که به نظر من، این خود یک مرحله از تکامل و رشد است که اگر من بتوانم از این سختی‌ها و دردها که در مسیرم قرار می‌گیرد، به‌سلامت به مقصد برسم، در هدفی که مد نظرم هست، خیلی چیزها را کسب می‌کنم.

این پیام با زبان ساده به ما می‌گوید که؛ اگر در حال طی‌کردن یک مسیر سخت هستیم، باید از سختی‌هایی که در راه داریم، عبور کنیم. پیام وادی برای  تازه وارد  و حتی کسی که سال ها است در کنگره مانده و آموزش می‌گیرد  این است  که؛ حتما باید اطلاعات ، آگاهی و آموزش باشد که بتوانیم به آن سلامتی که در آن  صلح و آرامش و عشق و محبت است، برسیم.چند نکته که باید در نظر بگیرم؛ اول اینکه من باید هدفمند باشم و اگر بخواهم به خواسته یا چیزی برسم، اول باید بدانم هدفم چیست. هدف من از آمدن به کنگره چیست؟آیا هدفم درمان واقعی است؟آیا هدفم سلامتی است یا اینکه فقط به خانواده  و اطرافیان بگویم که من به کنگره می آیم. در هر صورت هدفم باید مشخص باشد.

دوم اینکه؛ روی هدفم واقعاً خواسته قلبی داشته باشم و تلاش کنم تا به خواسته و هدفی که دارم برسم و سوم اینکه؛ زمانی که خواستم کاری را انجام دهم، در مسیری قرار می‌گیرم که هم نیروهای شیطانی و هم الهی قرار دارند و من باید حواسم باشد با آن اطلاعات و آگاهی که دارم، به نیروهای الهی ملحق شوم تا بتوانم به‌سلامت، درمان و رهایی برسم.در این وادی وقتی که می‌گوید حرکت کنید، یعنی تلاش کن، نترس و به جلو برو. وقتی که می‌گوید؛ مرد عمل باش، واقعاً باید مرد باشی تا بتوانی در این سفر موفق باشی و درمان شوی که اگر مرد نباشی نمی‌توانی.

حال مرد راه باش؛ یعنی چه؟ یعنی باید قوی باشی و حرکت کنی، حتی اگر سختی‌ها و مشکلات در مسیرت قرار بگیرند که در اینجا اشاره به باز پرداخت می‌کند. اگر من بخواهم به خواسته ام برسم ،باید باز پرداخت کنم . از پرداخت به خودم به جسمم و روانم و شخصیتم و بعد از آن به خانواده و جامعه ،و اینها بسیار زمان می‌برد و خیلی سخت است.
نکته مهم اینکه؛ من باید حواسم را جمع کنم و به‌طرف ضدارزش‌ها و کاری‌هایی که انجام می‌دادم، کشیده نشوم و اگر زمین خوردم و ضد ارزشی انجام دادم، حواسم باشد که سریع برگردم و آن را اصلاح کنم. خط به  خط این وادی حرف های بسیاری دارد که باید اول روی آن فکر کنیم و سپس حرکت نماییم تا به آن خواسته قلبی و مقصدی که مد نظرمان است،  برسیم.

پیام تولد
خانم ندا؛
اکنون همه حرف‌ها به‌طرف شماست که حرکت نمایید و به غیرممکن‌ها جان دوباره بدهید و آنچه لازم است به انجام برسانید. پنج سال رهایی‌تان پر شگون

سخنان استاد در مورد تولد پنج سال رهایی مسافر ندا:

این تولد و ۵ سال رهایی و آزادمردی خانم ندا را در رأس به آقای مهندس، اعضای محترم کنگره ۶۰ و آقای دکتر امین تبریک می‌گویم. در ادامه به خانم مونا دیده‌بان خانم‌های مسافر و همچنین به اسیستنت‌های محترم، ایجنت گرامی و مرزبانان عزیز تبریک عرض می‌نمایم. در ادامه به‌تمامی راهنمایان و به خانم فریبای عزیز تبریک عرض می‌کنم.
این روز قشنگ را به خودم خیلی تبریک می‌گویم،همچنین به ندا ، همسرش، دخترش ، مادرش و دوستانی که همیشه همراهیش کردند و تشریف آوردند، شادباش می‌گویم. خانم ندا یک خانم  مهربان و دلسوز است که دوست دارد حتما روی قوانین باشد و حرمت ها  را اجرا کند ، ولی کمی  عجول است و صبر ندارد و نقطه تحملش پایین است . ما ایشان رهجویی بود که از همان ابتدا   تلاش می کرد  که بتواند باز پرداخت بدهد .

ندا شرایط سختی داشت؛ ولی برای من همیشه یک الگو بود. وقتی در مقطعی دچار مشکل می‌شد و نمی‌توانست ادامه دهد، واقعاً تلاش می‌کرد. اول برای سلامتی خودش و شوهرش و بعد سلامتی دخترش تلاش کرد . ر ان شرایط سخت  و همینطور مسائلی که در آن در گیر بود،  من در کنارش بودم و واقعا سفر خیلی سختی را طی کرد چون فرزندش  را  هم در کنارش داشت.

جهان‌بینی خیلی مهم است و واقعاً برای ندا خوشحالم چون در این مراحل رشد قرار گرفته و در حال پشت سر گذاشتن خیلی از سختی‌ها است که بتواند به آن چیزی که می‌خواهد برسد و ان‌شاءالله که می‌رسد.ندا اولین پهلوان خانم‌های مسافر بود و کسی که در لایو شرکت کرد و صحبت کرد و اعلام سفر نمود و خود را مسافر معرفی کرد و این واقعاً گذشت زیادی می‌خواهد. آن روزی که ندا میخواست مسافر معرفی کند، سخت‌ترین روز برای من بود و چون خودم  قادر به انجام این‌کار نبودم . اید هنوز هم  به آن درک نرسیده بودم ، ولی ندا گذشت کرد و به  آن چیزی که قرار است اتفاق بیافتد، نزدیک است .

الان می بینیم که خیلی راحت خانم های مسافر در لایو ، جلسات و حتی دستور جلسه قرار می‌گیرند و صحبت می‌کنند و استارت این کار از خانم ندا شروع شد. ‌برای خانم ندا خیلی خوشحالم ، انشاالله که بهترینها نصیب زندگیش شود و بتواند بهترین حال را در کنگره دریافت کند.خانم ندا شال تازه واردین را دارند ، ویلیام قبول شدند ، شال راهنمای DST را نیز دریافت کرده‌اند و به زودی لژیون هم تشکیل می دهند. انشالله بتوانند روزهای خوب و پر انرژی را سپری کنند  انشالله که موفق و مؤید باشند.

اعلام سفر؛

آنتی ایکس مصرفی: شیشه - متادون و هروئین - روش درمان: DST همراه با داروی OT - مدت سفر: ۱۴ ماه - مدت رهایی: ۵ سال و یک ماه و سیزده روز - رشته ورزشی: شطرنج

صحبت‌های مسافر ندا:

سلام دوستان ندا هستم مسافر

خدا را شاکرم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم. از خانم فاطمه ایجنت محترم و مرزبانان عزیز کمال تشکر را دارم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم و از راهنمای بزرگوارم خانم آسیه و خانم فاطمه راهنمای ویلیام، تشکر می‌کنم.
من یک مقدار می‌خواهم از قبل صحبت کنم، البته گذشته‌ها دیگر برای من تمام شده، و دیگر این پرونده را بسته‌ام؛ ولی برای سفر اولی‌ها یک پیام دارم و آن این است که خیلی وقت‌ها غیرممکن، ممکن می‌شود. من موقعی که وارد کنگره شدم،  مصرف خیلی بالایی داشتم، و از همه جا رانده شده بودم وسفر خیلی سختی را می گذراندم و این سفر را در کنار خانم آسیه پشت سر گذاشتم.

چقدر خوشحالم که خانم آسیه را انتخاب کردم. چون در زمان و مکان مناسب ، جاهایی که واقعا باید آن حرکت و قدرت را به من بدهند، قدرت را به من القا می‌کردند و خیلی خوب می‌دانستند که در کجا و در چه زمانی و در چه جایی به من کمک کنند تا بتوانم پر قدرت به جلو بروم.
بعد از یک سال رهایی، من زمانی که به تهران رفتم تا گل را از دست آقای مهندس  بگیرم،بسیار ناراحت بودم و اشک میریختم و شرایط خیلی سختی را می گذراندم. من دو سال در قسمت  تازه واردین  خدمت میکردم و مطمئنم که اگر هر چه راهنما می‌گوید انجام دهیم، حتما موفق می‌شویم چون او به دور دست ها نگاه می‌کند.
در این شرایط متوجه حال بد مادرم شدم و غم سنگینی برای من بود. خداراشکر سه شنبه هفته قبل ،روز رهایی مادرم بود و خداراشکر دوباره او را به دست آوردم. ن خیلی به کنگره بدهکار هستم ، نیروهای بازدارنده خیلی جاها من را از پای در آورد و نابودم کرد ، ولی با تلاش خودم و راهنمایی های خانم آسیه توانستم بر همه آنها فائق شوم .
من یک دختر احساسی و بدون اعتماد به نفس بودم . زود رنج بودن و احساسی بودن، هم خودم و هم  بقیه را خیلی اذیت میکرد. خیلی وقت ها میخواستم از کنگره بروم ،و آن زمان ، خانم آسیه پشت من بودند و همه جوره حمایتم کردند.
خدا را شکر به این شعبه آمدم و حس و حالم خوب شد. دیشب متوجه شدم که آقای مهندس پنج‌شنبه، شعبه میرداماد بودند و من چه حس و حال عجیبی داشتم. وقتی وارد شعبه شدم با اینکه حضور ایشان پنج‌شنبه بود، یک انرژی عجیبی گرفتم و یک حس و حال جالبی برای من داشت.

باز از خانم آسیه تشکر می‌کنم و از خانم فاطمه عزیز کمال تشکر را دارم. من در سفر ویلیام دچار تردید فراوان بودم، ترس زیادی داشتم و روی آدامس مانده بودم و نمی‌توانستم پله‌ام را عوض کنم؛ ولی با خانم فاطمه، خیلی از ترس‌هایم ریخت و اعتمادبه‌نفس پیدا کردم. ایشان خیلی برایم تلاش کردند تا توانستم سفر نیکوتینم را تمام کنم. جالب این جاست که روزی که برای رهایی نیکوتین، خدمت آقای مهندس رفتم، هم پیمان و هم نیکوتین و هم شال سبزم را از دستان ایشان دریافت نمودم و روز خیلی پر شکوهی برایم بود.
از مادرم که به‌پای من سوخت و ساخت تشکر می‌کنم. تا زمانی که من وارد لایو شدم، مادرم کاملاً در جریان مصرف من نبود و مطمئن نبود که مصرفم این‌قدر بالا است و وقتی فهمید، حسش نسبت به من بد شد و آنجا بود که مادرم را از دست دادم.
او نمی‌توانست با خودش کنار بیاید و اصلاً مرا نمی‌بخشید. الان بسیار خوشحالم که اینجا حضور دارند و خیلی خرسندم که حس او با من برقرار شده و مرا دوباره عنوان دخترش پذیرفت و حدود یک ماه به آخر سفرش بود که من محبت واقعی او را دیدم. چندین سال بود که مادرم را از دست داده بودم .ان‌شاءالله در جشن گلریزان بتوانیم زکات کارهایمان را بدهیم و راه برایمان باز شود و بتوانیم از لحاظ مالی و جانی، صد خودمان را بگذاریم.

خواسته:

خواسته اول: ان‌شاءالله امسال باتوجه‌به نزدیکی جشن گلریزان، اصفهان پهلوانان زیادی در قسمت خانم‌های مسافر داشته باشیم و این حس و حال را تجربه کنیم که حس و حال عجیبی است.
خواسته دوم: در دل بیان کردند.

صحبت‌های همسفر ملیکا:

سلام دوستان ملیکا هستم همسفر

از آقای مهندس و پدر و مادرم تشکر می‌کنم. مادرم برای من مادری کرد ،و برای کلاس  اول، دوم و سوم من خیلی زحمت کشید . و  هم کارهای خانه را داشت ،  هم  به کنگره می آمد و هم به من درس می داد و  برای همه  بسیار زحمت کشید .
از خانم آسیه و همچنین از پدرم بسیار سپاسگزارم. ممنون که به سخنان من  گوش کردید .

صحبت‌های مسافر مجتبی:

اعلام سفر؛

آنتی ایکس مصرفی: هروئین، شیشه و متادون - مدت سفر: ۱۱ ماه و ۱۲ روز - نام راهنما؛ آقای منصور ولی‌خانی - روش درمان:DST – داروی درمان: OT – مدت رهایی: ۵ سال - 

سفر نیکوتین:

راهنما: آقای حسین - مدت رهایی: یک سال - روش:DST - داروی درمان: آدامس نیکوتین - ورزش در کنگره: والیبال

سلام دوستان مجتبی هستم مسافر

"رب اشرح لی صدری ویسر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی"
این آیه را که خواندم، از زبان حضرت موسی است. زمانی که حضرت موسی می‌خواست سخنرانی کند، لکنت‌زبان می‌گرفت و این باعث می‌شد تا فرعون ایشان را تحقیر کند و زمانی که ایشان صحبت می‌کردند و زبانش می‌گرفت، یک یار به یاران او اضافه می‌شد.ان‌شاءالله این را یاد بگیریم که کنگره در حال جلو رفتن است و به آگاهی ما اضافه می‌کند، و ما هم باید جوری رفتار کنیم و جوری برخورد کنیم که نشان دهیم جزئی از کنگره هستیم و از قافله عقب نمانیم.

فکر کنم خانم ندا گفتنی‌ها را گفتند و چیزی برای من نگذاشتند.همسرم از مادرش، ملیکا و از خودش گفت. من زمانی که می‌خواستم تولد اولین سال رهایی‌ام را جشن بگیرم، یک سری از حرف‌ها را آماده کرده بودم که بگویم. و‌قتی وارد شعبه شدم، یک سری مشارکت‌ها را شنیدم، مسیر مشارکت من کاملاً عوض شد . ولی امروز که آمدم و وارد این شعبه شدم، برای اولین‌بار یک حس و حال عجیبی پیدا کردم.

امروز می‌خواهم از ایمان بگویم، ایمانی که خودم اصلاً نداشتم و وارد کنگره شدم. بحث ایمان مثل این می‌ماند که وقتی یک انسان مریض می‌شود و به دکتر مراجعه می‌کند، یک نسخه‌ای برایش می‌نویسد که شامل یک سری از قرص و کپسول و آمپول و آزمایش‌ها می‌شود. دکتر به بیمار می‌گوید؛ این قرص را باید هر ۸ ساعت بخوری، باید سرم و آمپول بزنی و این آمپول را باید عضلانی بزنی، و یک سری دستورات دیگر و توضیح می‌دهد که قرص چه اثری دارد، آمپول چه‌کار می‌کند و در فیزیولوژی بدنت چه اتفاقی می‌افتد. اگر به این مطالب ایمان داشته باشد و تمام کارهایی که دکتر به او گفته انجام دهد، قطعا به سلامتی میرسد‌.

من وقتی وارد کنگره شدم، ایمان نداشتم، راهنمای تازه‌واردین با من صحبت کردند و آنجا بود که ایمان در من شکل گرفت. بعد از آن با انتخاب راهنما روزبه‌روز ایمان من قوی و قوی‌تر شد.این پیام را می‌خواهم بگویم که؛ اگر راهنما به من بگوید؛ مجتبی باید سی دی بنویسی، باید سروقت به کنگره بیایی، باید نظم را رعایت کنی، اینها دقیقاً همان قرص و کپسول‌هایی است که نمی‌دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد. ولی وقتی ایمان داشته باشم و تمام این حرف‌ها را گوش کنم و انجام دهم، به درمان قطعی خواهم رسید.

همین اتفاق هم دقیقاً افتاد، وقتی به درمان اعتیاد رسیدم، تازه فهمیدم که اعتیاد لطفی بود که خداوند نصیب من و همسرم کرد. همسرم از مشکلاتی که داشتیم ،صحبت کرد ، از دخترمان گفت ، از مادرش گفت و خدا را بابت این همه مشکل شکر میکنم.همیشه در لژیون هم می‌گویم؛ مشکلات این نیست که ما بگوییم خداوند مرا لعنت می‌کند. بلکه رحمت خداوند شامل حال ما می‌شود. مشکلاتی که ما داریم، قصد تخریب ما را ندارد، بلکه مشکلات را سر راهمان قرار داده تا ما را بسازد.

همیشه وقتی یک کربن در اعماق زمین قرار میگیرد، تبدیل به الماسی گرانقدر می‌شود. الماس  توسط همان سختی هایی  که به آن وارد می‌شود،  مثل فشار خاک و تاریکی ، تبدیل به الماس می‌شود . ال اگر همین مشکلات کم باشد و کربن در سطح زمین قرار بگیرد ، تبدیل به ذغال میشود.هر چقدر مشکلات انسان بیشتر، جنس انسان ناب‌تر می‌گردد. این نیست که خداوند بخواهد ما را لعنت کند و مشکلات را بر ما فرود  آورد . ز این بابت خدا را روزی هزاران بار شکر میکنم.  به قول آقای حکیمی دیده بان محترم ؛ خدایا ما را دچار مشکلی کن که در آن خیری نهفته باشد .

ما باید بگردیم و در مشکلاتمان خیر را پیدا کنیم، باید بگردیم و راه زندگی را پیدا کنیم. این مشکلات است که به ما یاد می‌دهد چگونه زندگی کنیم و چگونه بتوانیم آن‌ها را حل کنیم. همیشه مشکلات هست و تمام نمی‌شود، اگر تمام شود به شکل و گونه‌ای دیگر باز پیش می‌آید، من همیشه به رهجوهایم می‌گویم، وقتی یک مشکلی تمام می‌شود یک مشکل دیگری شروع می‌شود.
من هفته‌ای سه روز ۹۰ کیلومتر به شهرضا می‌روم و برمی‌گردم و در آنجا خدمت می‌کنم. هر چه این مشکلات برای من بیشتر می‌شود من آرامش بیشتری می‌گیرم، و این خیلی جالب است. زمانی که به درمان اعتیاد رسیدم و روش DST را درک کردم ،دیدم که واقعا چقدر ارزشمند  است ودرمان اعتیاد با  داروی OT  بخش بسیار کوچکی از کار ما است.
همان‌طور که همسرم گفت؛ درمان بسیاری از سرطان‌ها و بیماری‌های لاعلاج و صعب‌العلاج و بیماری‌هایی که خیلی‌ها از آن در رنج و عذاب هستند، در کنگره وجود دارد و با درمان اعتیادشان، به‌راحتی به درمان بیماری هم می‌رسند.

به لطف وجود آقای مهندس و روش DST ، همراه با داروی OT به خیلی از درمان‌ها می‌رسیم. پس بر همه ما واجب و ضروری است که همان‌طور که هفته قبل روز معلم بود و آقای مهندس هم همه بچه‌های کنگره را معلم خطاب کردند. واقعاً هم همین‌طور است و باید معلمی باشیم برای دیگران و بدانیم که راه آرامش فقط در کنگره است ولاغیر.راه رسیدن به درمان اعتیاد و رسیدن به آرامش و لذت‌بردن از زندگی در همین‌جا است و هیچ جای دیگری برایش تعریف نشده است. درآخر هم  از خانم آسیه سپاسگزارم و این آرامشی را که الان دارم ،مدیون آموزش های خانم آسیه به همسرم  هستم.

از راهنمای خوبم آقای منصور ولی‌خانی بسیار سپاسگزارم که برای من زحمت زیادی کشیدند، ان‌شاءالله برکت این زحمت‌ها به زندگی خودشان برگردد که قطعاً برخواهد گشت و امیدوارم سربازی باشم برای رسیدن آرامش به همه انسان‌ها و بتوانیم همیشه در این مسیر باشیم و ثابت‌قدم بمانیم و از آموزش‌های کنگره بهره‌مند شویم.

تایپ: همسفر پریسا-لژیون ششم نمایندگی نسترن اصفهان
ویرایش؛ مسافر هاجر - لژیون هفتم نمایندگی نسترن اصفهان
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه
عکس: مرزبان خبری مسافر سمانه
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .